گروه سیاسی: حمله موشکی سپاه پاسداران به مواضع اسرائیل که از سوی مقامات کشور پاسخی مشروع به اقدامات نتانیاهو علیه ایران و متحدان ایران از جمله حزب الله اعلام شده است، از دید برخی تحلیلگران به عنوان یک نقطه مهم و سرنوشت ساز در منطقه ارزیابی میشود.
فرارو، با توجه به اهمیت این حمله و تاثیرگذاری آن بر آینده شرایط خاورمیانه، فرارو در گفتگویی تفصیلی با نصرت الله تاجیک دیپلمات بازنشسته و سفیر پیشین ایران در اردن و تحلیلگر سیاسی به بررسی این موضوع پرداخته است:
ارزیابی شما از اقدام اخیر ایران در قبال اسرائیل چیست؟
اقدام اخیر ایران دو بعد دارد، یک بعد، نظامی است که باید توسط کارشناسان نظامی پاسخ داده شود که میزان موفقیت و اثرگذاری آن چگونه بوده است. بعد دیگر، سیاسی است. بحث سیاسی یک مقدمه دارد که چرا ایران به این نتیجه رسید که برای نشان دادن جدیت خود در تامین اهدافش از موشک استفاده کند. طبیعیست که ایران نمیتواند اجازه دهد اسرائیل با سوء استفاده از دست برتری احتمالی که در تحولات اخیر خاورمیانه پیدا کرده بود، آنرا مبنای جدید برای توازن قوای منطقه ایی قرار دهد!
هر چند که اسرائیل در طول یک سال گذشته تلاش کرد موضوع غزه را به جایی برساند، اما واقعیت امر این است که تنها دستاوری که کسب کرد، یک زمین سوخته و کارنامهای سیاه از جنایات گوناگون مانند جابجائی وسیع انسانی، کشتار عمومی، تنبیه دسته جمعی و نسل کشی است. بیش از ۴۰ هزار کشته تا کنون در جنگ غزه ثبت شده است که قسمت اعظم آنان، زنان و کودکان بودند. اما در برابر همه اقدامات به هیچ یک از هدف گذاریهای خود هم نرسید.
نتانیاهو ابتدا صحبت از یک ماه، سپس از ۳ ماه رسیدن به اهداف خود کرده بود. اما حالا با گذشت یک سال هم میبینیم که به اهداف خود نرسیده است. اگر بخواهیم میزان موفقیت یک اقدام را نیل به اهداف آن عمل، تجزیه و تحلیل کنیم، موفقیتی نمیبینیم به جز گسترش نا امنی که بیشترین ضرر را هم خود رژیم صهیونیستی خواهد کرد. ضمن این که اهداف ناگفته اسرائیل از همان ابتدا همین زمین سوخته بود. یعنی آنها از ابتدا میخواستند غزه را شخم بزنند و از این کار اهدافی داشتند. یک هدف کوچاندن فلسطینیها از شمال نوار غزه به جنوب بود که یک منطقه حائل در شمال ایجاد شود. اما این را هیچوقت صراحتا اعلام نمیکردند یا اگر هم اعلام میشد جسته و گریخته غیر رسمی بود.
بعد از این قضایا، اسرائیل متوجه لبنان و حزب الله شد، چرا که اگرچه وظیفه اصلی حزب الله، صیانت از لبنان در برابر اشغالگران بود، اما در مجموع بعد از آن مرحله و در ۳ اقدام طراحیهای پیچیده، ابتدا ترور کادرهای عملیاتی رده بالای حزب الله، دوم، انفجار پیجرها و سوم ترور آقای حسن نصرالله انجام شد. اسرائیل این اتفاقات را به عنوان دستاورد برای خود تلقی و سعی کرد از طریق این دستاورد، در کنار جنگ روانی که اسرائیلیها در آن استاد هستند، نهایت سوء استفاده را ببرد.
ایران نیز نمیتوانست در برابر این اتفاقات بیکار باشد و پاسخ و عکس العملی نداشته باشد. بحث ترور آقای هنیه و سرداران ایرانی نیز حائز اهمیت است، اما اصل قضیه این بود که ایران نباید اجازه میداد، تثبیت ذهنیت برتری اسرائیل بر ایران و کشورهای منطقه، محقق شود، چرا که در آن صورت بازدارندگی ایران، تضعیف میشد و اقدام بعدی اسرائیل میتوانست به راحتی چه با دستاویز حمایت ایران از جبهه مقاومت و چه با عنوان عمل پیشدستانه، اقداماتی علیه ایران صورت دهد؛ بنابراین عقل حکم میکرد که ایران اجازه ندهد این تثبیت ذهنیت، انجام شود.
از طرف دیگر مسبب اصلی این اتفاقات آمریکا است. آمریکا افسار نتانیاهو را به راحتی باز کرده است و به عبارتی دست نتانیاهو را در اقدامات اخیر خیلی و بیش از حد باز گذاشته است. علیرغم این که بایدن در حرف یک چیز میگوید و در عمل چیز دیگری انجام میدهد، هم دست نتانیاهو را باز گذاشته است و هم مواضع دولت جدید ایران را جدی نگرفته است. آقای دکتر پزشکیان با صداقت کامل و با پیام صلح به نیویورک رفت و سعی کرد این جو را جا بیندازد که ما خواهان جنگ نیستیم و برای توسعه کشورمان به دنبال صلح هستیم. اما با توجه به این که حزب دموکرات نمیخواهد آراء یهودیان را ازدست بدهد، بنابراین، با این حمایت ۱۰۰ درصدی از اسرائیل، جدی نگرفتن پیام رئیس جمهور از یک سو و تمایل نشان دادن برای از بین بردن قدرت نظامی گروههای منطقه سیاستهای کلی خود را آشکار کرد.
اصولا سیاست کلی آمریکا این است که دست اسرائیل باز باشد و هر اقدامی هم میتواند انجام دهد، مشروط بر آن که هزینه زیادی برای امریکا، ایجاد نکند. همچنین مذاکراتی را که غربیها با ایران داشتند و خواهان خویشتنداری ایران در عکس العمل به ترور آقای هنیه بودند، تا در غزه آتش بس ایجاد کنند را نیز انجام ندادند. یعنی به وعدهای که داده بودند عمل نکردند. با این استراتژی طبعا اسرائیل، فرصتی طلایی به دست آورده تا در منطقه شلنگ تخته بیندازد و علیه ایران، جوی منفی ایجاد کند. این اقدامات توسط هیچ کشوری تحمل نمیشود که امنیت ملی آن وجه المصالحه شود. من درک میکنم چه فشاری روی مسئولان کشور بود. بالاخره بخشی از گروههای داخلی و مردم انتظاراتی داشتند. همچنین نتانیاهو نیز فشار روانی زیادی ایجاد میکرد. مجموع این عوامل باعث شد ایران به سمت استفاده از موشکهای بالستیک برود.
ایران چطور باید از این پس با اسرائیل برخورد کرده و آن را کنترل کند و مانع از افزایش خشونت در منطقه شود؟
ما باید ببینیم استراتژی اسرائیل چیست تا در برابر آن، از ضد استراتژی استفاده کنیم. نه این که در زمین اسرائیل بازی کنیم. اسرائیل چند استراتژی عمومی دارد و همواره به این استراتژِیها تکیه میکند. یکی از اینها استفاده از روش «مشت آهنین» است. روش برخورد اسرائیل با کشورهای عربی و گروههای مقاومت در طول ۷۵ سال اخیر این بوده است. یکی از اقداماتی که حزب الله و سایر گروههای مقاومت با الگوگیری از حزب الله، توانستند، انجام دهند و نسبت به رویاروئی ارتشهای عربی با اسرائیل موفق باشند این بود که به خود باوری برسند و اجازه ندهند سیاستهای مشت آهنین، اعتماد به نفس آنها را بگیرد. استراتژی دیگر این است که اسرائیل قائل به جنگ فرسایشی و طولانی با گروههای مقاومت نیست. بلکه به دنبال این است که اولا حرکات سریعی انجام دهد و ضربه بزند و این که در چند جبهه نجنگد. یعنی استراتژی نظامی اسرائیل ضربه سریع و متمرکز است.
متاسفانه ما در این بخش توجه کافی را نداشتیم و به اسرائیل این فرصت داده شد که با گروههای مقاومت به دلیل عدم وجود سازمان هماهنگ کننده و انسجام بخش، در طول یک سال اخیر برخورد کند. درواقع بعد از آن که توانست ساختار و قدرت حماس را تا حدی به هم بزند، سپس متوجه حزب الله شد. درواقع مشخص بود که بعد از حماس به سراغ حزب الله میرود و بعد از حزب الله هم احتمالا به سراغ گروههای عراقی؛ بنابراین نباید این فرصت به اسرائیل داده میشد. برای پیشگیری هم لازم نبود حتما از سخت افزار استفاده میشد، بلکه میتوانستیم با قدرت نرم و به واسطه دیپلماسی وارد عمل شویم. مثلا در مورد پیجرها، این موضوع، یک خطر جهانی است. ما باید این مقوله انفجار پیجرها را در مجامع جهانی، تبدیل به یک کنوانسیون میکردیم و اشاره می شد اسرائیل با این اقدام خود، زندگی بخش زیادی از مردم بیگناه را به خطر انداخته است.
در بعد دیپلماسی، ایران چه گزینههایی دارد؟
در درجه اول توازن با دیپلماسی و یارگیری و اجماع جهانی باید به جای خود برگردد. برای اینکار به لحاظ سیاسی باید یک جایگاه حقوقی برای مقاومت مشروع داشته باشیم. هر یک از گروهها دارای سازمانهایی هستند، اما تشکیلات هماهنگ کننده ندارند که بتواند هم بین آنها هماهنگی کند و هم در مجامع جهانی آنها را نمایندگی کند و از منافعشان دفاع نماید. همچنین، اکنون در مجامع جهانی اگرچه در ادبیات سازمان ملل، بحث مقاومت مشروع وجود دارد و حق و حقوقی هم هست، اما این حق و حقوق صرفا در حد متون مانده و خاک میخورند.
باید یک جایگاه برای این حق و حقوق ایجاد شود. ما باید برای بازیگران غیردولتی، جایگاهی در سازمان ملل ایجاد کنیم که مقاومت مشروع هم صاحب کرسی شود و بتواند از منافع گروههای مقاومت حمایت کند. نکته دیگر بازگرداندن سطح توازن است که بیشتر از طریق پشتیبانی سیاسی و تحرکات دیپلماتیک است. ما نباید اجازه میدادیم این ذهنیت غالب تثبیت شود که اسرائیل دست برتر را دارد و از این وضعیت علیه ایران سوء استفاده کند.
به عقیده من اکنون با این شلیک موشک ها، جلوی خیز بلندی که نتانیاهو برداشته بود، گرفته شد. همچنین سخنان نتانیاهو با مردم ایران نیز تا حد زیادی اثرش را از دست داد؛ بنابراین اقدامات ما باید به گونهای باشد که ترجیحا با تحرکات سیاسی، وضعیت توازن را به شرایط پیشین برگردانیم. همچنین ما میتوانیم از قدرت نرم و عوامل بازدارنده در تماس با کشورها استفاده کنیم. در حقیقت ما میتوانیم شرایطی را به وجود بیاوریم که نوع واکنش اسرائیل خارج از کنترل نشود. البته قطعا اسرائیل واکنش نشان میدهد، اما نوع واکنش ما باید معقول باشد، درست است که در این شرایط جنگ روانی، حرف اول را میزند، اما باید مراقب باشیم هر بیانی نداشته باشیم، مطالب سخیف مطرح نکنیم یا خط و نشانهای بی قاعده آنهم از سوی افراد غیر مسئول نداشته باشیم. اینها جنگ روانی محسوب نمیشود، بلکه ما باید اقداماتی انجام دهیم که انسجام ملی را تقویت کنیم. با این شرایط ما میتوانیم از ابزار خودمان برای تقویت مواضع و موقعیت کشور استفاده کنیم تا زمینه جنگ روانی را آماده کنیم. انشاالله!
فرارو، با توجه به اهمیت این حمله و تاثیرگذاری آن بر آینده شرایط خاورمیانه، فرارو در گفتگویی تفصیلی با نصرت الله تاجیک دیپلمات بازنشسته و سفیر پیشین ایران در اردن و تحلیلگر سیاسی به بررسی این موضوع پرداخته است:
ارزیابی شما از اقدام اخیر ایران در قبال اسرائیل چیست؟
اقدام اخیر ایران دو بعد دارد، یک بعد، نظامی است که باید توسط کارشناسان نظامی پاسخ داده شود که میزان موفقیت و اثرگذاری آن چگونه بوده است. بعد دیگر، سیاسی است. بحث سیاسی یک مقدمه دارد که چرا ایران به این نتیجه رسید که برای نشان دادن جدیت خود در تامین اهدافش از موشک استفاده کند. طبیعیست که ایران نمیتواند اجازه دهد اسرائیل با سوء استفاده از دست برتری احتمالی که در تحولات اخیر خاورمیانه پیدا کرده بود، آنرا مبنای جدید برای توازن قوای منطقه ایی قرار دهد!
هر چند که اسرائیل در طول یک سال گذشته تلاش کرد موضوع غزه را به جایی برساند، اما واقعیت امر این است که تنها دستاوری که کسب کرد، یک زمین سوخته و کارنامهای سیاه از جنایات گوناگون مانند جابجائی وسیع انسانی، کشتار عمومی، تنبیه دسته جمعی و نسل کشی است. بیش از ۴۰ هزار کشته تا کنون در جنگ غزه ثبت شده است که قسمت اعظم آنان، زنان و کودکان بودند. اما در برابر همه اقدامات به هیچ یک از هدف گذاریهای خود هم نرسید.
نتانیاهو ابتدا صحبت از یک ماه، سپس از ۳ ماه رسیدن به اهداف خود کرده بود. اما حالا با گذشت یک سال هم میبینیم که به اهداف خود نرسیده است. اگر بخواهیم میزان موفقیت یک اقدام را نیل به اهداف آن عمل، تجزیه و تحلیل کنیم، موفقیتی نمیبینیم به جز گسترش نا امنی که بیشترین ضرر را هم خود رژیم صهیونیستی خواهد کرد. ضمن این که اهداف ناگفته اسرائیل از همان ابتدا همین زمین سوخته بود. یعنی آنها از ابتدا میخواستند غزه را شخم بزنند و از این کار اهدافی داشتند. یک هدف کوچاندن فلسطینیها از شمال نوار غزه به جنوب بود که یک منطقه حائل در شمال ایجاد شود. اما این را هیچوقت صراحتا اعلام نمیکردند یا اگر هم اعلام میشد جسته و گریخته غیر رسمی بود.
بعد از این قضایا، اسرائیل متوجه لبنان و حزب الله شد، چرا که اگرچه وظیفه اصلی حزب الله، صیانت از لبنان در برابر اشغالگران بود، اما در مجموع بعد از آن مرحله و در ۳ اقدام طراحیهای پیچیده، ابتدا ترور کادرهای عملیاتی رده بالای حزب الله، دوم، انفجار پیجرها و سوم ترور آقای حسن نصرالله انجام شد. اسرائیل این اتفاقات را به عنوان دستاورد برای خود تلقی و سعی کرد از طریق این دستاورد، در کنار جنگ روانی که اسرائیلیها در آن استاد هستند، نهایت سوء استفاده را ببرد.
ایران نیز نمیتوانست در برابر این اتفاقات بیکار باشد و پاسخ و عکس العملی نداشته باشد. بحث ترور آقای هنیه و سرداران ایرانی نیز حائز اهمیت است، اما اصل قضیه این بود که ایران نباید اجازه میداد، تثبیت ذهنیت برتری اسرائیل بر ایران و کشورهای منطقه، محقق شود، چرا که در آن صورت بازدارندگی ایران، تضعیف میشد و اقدام بعدی اسرائیل میتوانست به راحتی چه با دستاویز حمایت ایران از جبهه مقاومت و چه با عنوان عمل پیشدستانه، اقداماتی علیه ایران صورت دهد؛ بنابراین عقل حکم میکرد که ایران اجازه ندهد این تثبیت ذهنیت، انجام شود.
از طرف دیگر مسبب اصلی این اتفاقات آمریکا است. آمریکا افسار نتانیاهو را به راحتی باز کرده است و به عبارتی دست نتانیاهو را در اقدامات اخیر خیلی و بیش از حد باز گذاشته است. علیرغم این که بایدن در حرف یک چیز میگوید و در عمل چیز دیگری انجام میدهد، هم دست نتانیاهو را باز گذاشته است و هم مواضع دولت جدید ایران را جدی نگرفته است. آقای دکتر پزشکیان با صداقت کامل و با پیام صلح به نیویورک رفت و سعی کرد این جو را جا بیندازد که ما خواهان جنگ نیستیم و برای توسعه کشورمان به دنبال صلح هستیم. اما با توجه به این که حزب دموکرات نمیخواهد آراء یهودیان را ازدست بدهد، بنابراین، با این حمایت ۱۰۰ درصدی از اسرائیل، جدی نگرفتن پیام رئیس جمهور از یک سو و تمایل نشان دادن برای از بین بردن قدرت نظامی گروههای منطقه سیاستهای کلی خود را آشکار کرد.
اصولا سیاست کلی آمریکا این است که دست اسرائیل باز باشد و هر اقدامی هم میتواند انجام دهد، مشروط بر آن که هزینه زیادی برای امریکا، ایجاد نکند. همچنین مذاکراتی را که غربیها با ایران داشتند و خواهان خویشتنداری ایران در عکس العمل به ترور آقای هنیه بودند، تا در غزه آتش بس ایجاد کنند را نیز انجام ندادند. یعنی به وعدهای که داده بودند عمل نکردند. با این استراتژی طبعا اسرائیل، فرصتی طلایی به دست آورده تا در منطقه شلنگ تخته بیندازد و علیه ایران، جوی منفی ایجاد کند. این اقدامات توسط هیچ کشوری تحمل نمیشود که امنیت ملی آن وجه المصالحه شود. من درک میکنم چه فشاری روی مسئولان کشور بود. بالاخره بخشی از گروههای داخلی و مردم انتظاراتی داشتند. همچنین نتانیاهو نیز فشار روانی زیادی ایجاد میکرد. مجموع این عوامل باعث شد ایران به سمت استفاده از موشکهای بالستیک برود.
ایران چطور باید از این پس با اسرائیل برخورد کرده و آن را کنترل کند و مانع از افزایش خشونت در منطقه شود؟
ما باید ببینیم استراتژی اسرائیل چیست تا در برابر آن، از ضد استراتژی استفاده کنیم. نه این که در زمین اسرائیل بازی کنیم. اسرائیل چند استراتژی عمومی دارد و همواره به این استراتژِیها تکیه میکند. یکی از اینها استفاده از روش «مشت آهنین» است. روش برخورد اسرائیل با کشورهای عربی و گروههای مقاومت در طول ۷۵ سال اخیر این بوده است. یکی از اقداماتی که حزب الله و سایر گروههای مقاومت با الگوگیری از حزب الله، توانستند، انجام دهند و نسبت به رویاروئی ارتشهای عربی با اسرائیل موفق باشند این بود که به خود باوری برسند و اجازه ندهند سیاستهای مشت آهنین، اعتماد به نفس آنها را بگیرد. استراتژی دیگر این است که اسرائیل قائل به جنگ فرسایشی و طولانی با گروههای مقاومت نیست. بلکه به دنبال این است که اولا حرکات سریعی انجام دهد و ضربه بزند و این که در چند جبهه نجنگد. یعنی استراتژی نظامی اسرائیل ضربه سریع و متمرکز است.
متاسفانه ما در این بخش توجه کافی را نداشتیم و به اسرائیل این فرصت داده شد که با گروههای مقاومت به دلیل عدم وجود سازمان هماهنگ کننده و انسجام بخش، در طول یک سال اخیر برخورد کند. درواقع بعد از آن که توانست ساختار و قدرت حماس را تا حدی به هم بزند، سپس متوجه حزب الله شد. درواقع مشخص بود که بعد از حماس به سراغ حزب الله میرود و بعد از حزب الله هم احتمالا به سراغ گروههای عراقی؛ بنابراین نباید این فرصت به اسرائیل داده میشد. برای پیشگیری هم لازم نبود حتما از سخت افزار استفاده میشد، بلکه میتوانستیم با قدرت نرم و به واسطه دیپلماسی وارد عمل شویم. مثلا در مورد پیجرها، این موضوع، یک خطر جهانی است. ما باید این مقوله انفجار پیجرها را در مجامع جهانی، تبدیل به یک کنوانسیون میکردیم و اشاره می شد اسرائیل با این اقدام خود، زندگی بخش زیادی از مردم بیگناه را به خطر انداخته است.
در بعد دیپلماسی، ایران چه گزینههایی دارد؟
در درجه اول توازن با دیپلماسی و یارگیری و اجماع جهانی باید به جای خود برگردد. برای اینکار به لحاظ سیاسی باید یک جایگاه حقوقی برای مقاومت مشروع داشته باشیم. هر یک از گروهها دارای سازمانهایی هستند، اما تشکیلات هماهنگ کننده ندارند که بتواند هم بین آنها هماهنگی کند و هم در مجامع جهانی آنها را نمایندگی کند و از منافعشان دفاع نماید. همچنین، اکنون در مجامع جهانی اگرچه در ادبیات سازمان ملل، بحث مقاومت مشروع وجود دارد و حق و حقوقی هم هست، اما این حق و حقوق صرفا در حد متون مانده و خاک میخورند.
باید یک جایگاه برای این حق و حقوق ایجاد شود. ما باید برای بازیگران غیردولتی، جایگاهی در سازمان ملل ایجاد کنیم که مقاومت مشروع هم صاحب کرسی شود و بتواند از منافع گروههای مقاومت حمایت کند. نکته دیگر بازگرداندن سطح توازن است که بیشتر از طریق پشتیبانی سیاسی و تحرکات دیپلماتیک است. ما نباید اجازه میدادیم این ذهنیت غالب تثبیت شود که اسرائیل دست برتر را دارد و از این وضعیت علیه ایران سوء استفاده کند.
به عقیده من اکنون با این شلیک موشک ها، جلوی خیز بلندی که نتانیاهو برداشته بود، گرفته شد. همچنین سخنان نتانیاهو با مردم ایران نیز تا حد زیادی اثرش را از دست داد؛ بنابراین اقدامات ما باید به گونهای باشد که ترجیحا با تحرکات سیاسی، وضعیت توازن را به شرایط پیشین برگردانیم. همچنین ما میتوانیم از قدرت نرم و عوامل بازدارنده در تماس با کشورها استفاده کنیم. در حقیقت ما میتوانیم شرایطی را به وجود بیاوریم که نوع واکنش اسرائیل خارج از کنترل نشود. البته قطعا اسرائیل واکنش نشان میدهد، اما نوع واکنش ما باید معقول باشد، درست است که در این شرایط جنگ روانی، حرف اول را میزند، اما باید مراقب باشیم هر بیانی نداشته باشیم، مطالب سخیف مطرح نکنیم یا خط و نشانهای بی قاعده آنهم از سوی افراد غیر مسئول نداشته باشیم. اینها جنگ روانی محسوب نمیشود، بلکه ما باید اقداماتی انجام دهیم که انسجام ملی را تقویت کنیم. با این شرایط ما میتوانیم از ابزار خودمان برای تقویت مواضع و موقعیت کشور استفاده کنیم تا زمینه جنگ روانی را آماده کنیم. انشاالله!