این کارگردان همزمان با اکران «روغن مار» در گفتوگویی در پاسخ به اینکه “کدامیک از فیلمهای علیرضاداوونژاد را بیشتر دوست دارد؟ گفت: به ندرت فیلمی از داودنژاد هست که دوست نداشته باشم، ولی اگر بخواهم فیلمهایی که بلافاصله به ذهنم میرسد، اسم ببرم اول فیلم “نیاز” است که از آثار ماندگار سینمای ایران است و آغازی است برای خود داودنژاد بعد از سکوتی چندساله و بعد دو فیلم دیگرش که به لحاظ روایت شباهتهایی به هم دارند و من در هر دوی این فیلمها افتخار همکاری با داودنژاد را داشتم، “مصائب شیرین” و “کلاس هنرپیشگی”. اما خیلی زود یادم میآید که فیلم “مرهم” را هم خیلی دوست دارم. “بچههای بد” را هم دوست دارم و…گفتم که کمتر فیلمی از داودنژاد هست که دوست نداشته باشم.
پوراحمد که با نشریه «هنر و تجربه» سخن میگفت، اصلیترین ویژگیِ و مهمترین شاخصهی سینمای علیرضا داوونژاد را برشمرد و گفت: او تلاش میکند سینما را به اصل زندگی نزدیک کند. شما ببینید فیلم «کلاس هنرپیشگی» چقدر سرشار از انرژی، زندگی، عشق، کمال و چه و چه است. یعنی اصلا من در سینمای ایران واقعا کمتر فیلمی را سراغ دارم که این همه زندگی واقعی در آن جریان داشته باشد. و طبعا این ویژگی بر همۀ عناصر فیلم تاثیر میگذارد از دکوپاژ گرفته تا قاببندی و بازیگری و طراحی صحنه و خلاصه همهی عناصر و واقعا سینمای سانسور زدهی مفلوک تصنعی قلابی و آبکی ما (منظورم جریان غالب در سینماست و الا ما هر سال آثار ارزشمند و افتخار آفرینی در سینما داریم ) به این هوای تازه، به این طراوتی که از زندگی به سینما دمیده میشود، به این نوگراییهای جسورانه و تجربهگراییهای سودمند سخت محتاج است. آثاری مثل آثار داودنژاد است که میتواند بر بدنه سینمای ایران هم تاثیر بگذارد، چون داودنژاد در عین تجربهگرایی و روی آوردن به مضامین و پرداختهای بکر و باطراوت هیچگاه به تماشاگر بیتوجه نبوده است. اساساً تفکر داودنژاد این است که دولت باید پایش را از سینما کنار بکشد و اجازه بدهد یک بدهبستان طبیعی و دوطرفهی سالم بین سینماگر و مردم برقرار شود.
به گفتهی کارگردان «شب یلدا»؛ داودنژاد معتقد است که سینما هیچ نیازی به کمک دولت ندارد به شرط آن که دولت مزاحمتهای آزاردهنده هم نداشته باشد. سینما باید از طریق پول مردم خودکفا باشد و سینمای رانتی و حمایتی عاقبتش همین است که میبینید. البته در ابتدای کار در دورۀ اقای بهشتی آن سینمای حمایتی و نظارتی شاید لازم بود تا این نوزاد که از سرگیجه انقلاب تازه پا بیرون نهاده بود و نمیدانست چه باید بکند و به کدام سمت و سو برود راهش را پیدا کند ولی آن دوره سپری شد ولی متاسفانه خشت اول کج نهاده شد و خشت اول همانا تغییر نام وزارت فرهنگ و هنر به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود. این یعنی که اهالی سینما و هنر همه و همه یک مشت آدم عقب افتادهاند که به بیراهه میروند و باید ارشاد بشوند!
پوراحمد در بخشی دیگری از این گفتوگو در پاسخ به اینکه پیشبینیاش از میزان استقبال از فیلم «روغن مار» در گروه «هنر و تجربه» چیست؟ گفت: به نظرم واقعا قابل پیش بینی نیست. البته در سینمای آمریکا هم با همهی محاسبات دقیقی که دارند بسیار اتفاق میافتد که محاسبات درست از آب درنمیآید و فیلمی که به نظر میرسیده باید فروش بالایی داشته باشد شکست خورده. یادم هست فیلمی بود به اسم “دنیای آب”، از این اکشنهای در پیتی که قاعدتاً باید فروش بالایی میداشت ولی فیلم شکست خورد. البته آن جا بلدند از آب هم کره بگیرند، توی یکی از دکورهای فیلم در یونیورسال استودیو چندصد صندلی چیده بودند و هر بیست دقیقه یک بار این محوطه پر و خالی میشد، بلبتاش هم ده دلار بود. مردم جمع میشدند و بیست دقیقه اکشن زنده میدیدند، با فروش همین نمایشِ اکشنِ زنده، قاعدتاً فیلم باید به سود هم رسیده باشد. اما در کشور ما که سی و هفت سال است هر روز و هرساعتش “برهۀ حساس” است با کرام الکاتبین است که فیلمی بفروشد یا نه.
این کارگردان در پاسخ به اینکه آیا میتوان «روغنمار» را ادامهای برای فیلمهای «مرهم» و «کلاس هنرپیشگی» دانست؟ پاسخ داد:من نصف فیلم را دیدهام. در واقع زمانی دیدم که علیرضا نصفش را ساخته بود و هنوز دنبالهاش را نساخته بود، بعد هم که فیلم آماده شد متاسفانه تهران نبودم که ببینم. حالا توی سینما میبینم. ولی هوشنگ گلمکانی که نظرش را قبول دارم میگفت داوودنژاد در این فیلم تجربه جالب و جذابی کرده است. و من اضافه میکنم که اصولا داودنژاد ویژگی درخشانش این است که در سن بعد از شصت سالگی همچنان در هر فیلمش تجربه میکند. و این واقعا جسارت میخواهد و یک روحیه عصیانزده، عصیان به معنای مثبت و پویندهاش. داودنژاد همیشه این روحیه را داشته است و هرگز دست از تجربهگرایی برنداشته است. ای کاش بعضی از فیلمسازان دیگر هم که دائم خودشان را تکرار میکنند از علیرضا که بابابزرگ شده یاد بگیرند و از تجربهگرایی نهراسند.
او دربارهی جایگاه «روغن مار» در سینمای داوودنژاد، گفت: گفتم که فیلم را ندیدهام ولی ندید بگویم که نَفس تجربهگرایی کاری جذاب است و طبعا هر تجربه تازهای جایگاه خودش را دارد، به گمانم جایگاه هر تجربهای بعد از گذر زمان مشخص میشود.
پوراحمد در ارزیابی گروه «هنر و تجربه» مطرح کرد: اصولا تشکیل گروه هنر و تجربه یک نیاز مبرم بود برای سینمایی که هرسال گروهی جوان تازه نفس میتوانند بلیط ورودیاش را به دست بیاوردند و هرکدام به اندازۀ استعدادشان میمانند، یکی ممکن است با یک فیلم حضورش تمام بشود و برود پی کارش و یکی هم مثل مجید برزگر یا شهرام مکری پرواضح است که با این ورود درخشان جای پای محکمی پیدا کردهاند و ماندگارند برای همیشه.
به گمانم تا همین جا هم گروه هنر و تجربه جایگاهش را پیدا کرده و تماشاگرش را هم پیدا کرده و من افق روشنی را برای این گروه میبینم، تازه یک سال از تولد این گروه میگذرد اگر دلال صفتها که با هر مقوله فرهنگی سر ستیز دارند و میگویند از این “قرتیبازیهای خوششان نمیآید!” چوب لای چرخش نگذارند و بگذارند به راهش ادامه بدهد، مسلماً در سالهای بعد هم جایگاه مستحکمتری خواهد یافت هم مخاطبین بیشتری.
پوراحمد دربارهی نمایش فیلمهای داودنژاد و اعتباری که به گروه «هنر و تجربه» میدهد، گفت: همۀ فیلمسازان موفق، هم به سینما اعتبار دادهاند هم از سینما اعتبار گرفتهاند. این شامل گروه هنرو تجربه هم میشود. وقتی بابا بزرگ خوشفکر و تازه نفسی مثل علیرضا داودنژاد فیلمش را به گروه هنر و تجربه میسپارد یک بده بستان، بُرد – بُرد است. هم گروه هنر و تجربه میتواند افتخار کند که فیلم یک فیلمساز استخوان خرد کردۀ معتبر را نشان میدهد، هم داودنژاد میتواند افتخار کند که هنوز آنقدر جوان و خوشفکر است که فیلمش به گروه هنر و تجربه راه پیدا کرده و میان فیلمهای دوستانی که به سن و سال از فرزندان داودنژاد خُردترند نشان داده میشود. در واقع این سینماگران قدیمی هستند که باید آمادگی ورود به عرصۀ هنر و تجربه را داشته باشند، کما این که الان داودنژاد وارد شده است و قبلا هم استاد مهرجویی و کیارستمی.