سرکیس نعوم، یادداشتنویس روزنامه النهار لبنان در مطلبی نوشت: با وجود روابط خوبی که با نمایندگان و دوستان ایران در بیروت دارم، در ابتدا امید نداشتم که با مقامات ایران ملاقات کنم و یا درباره روابط این کشور با منطقه و جهان مصاحبهای تهیه کنم. مناسبتهایی که پیش از این در آن حضور یافته بودم ملی و مردمی بودند و مجال آن نبود که بتوانم خواستهام را محقق کنم. وقتی دعوت به دومین سفر را دریافت کردم خواستم برنامهای برایم فراهم کنند که بتوانم طبق نظر خودم کارم را به انجام برسانم و گفتم نمیخواهم با چهرههای بزرگی مصاحبه کنم که خوانندگان «النهار» را شگفتزده کند. اگرچه این کار را دوست دارم و به آن افتخار هم میکنم، اما واقعیت این است که مصاحبه رسمی تنها باعث میشود مقام مسوول مواضع حکومتش را تکرار کند و از پرداختن به مسایل پشت پرده که برای فهم رویداد مهم است، اجتناب کند. به خصوص که ایران به قطب منطقهیی تبدیل شده بود و در پی آن بود که برای خود محور منطقهیی پرشعاعی تشکیل دهد. در همان موقع برنامههایی را به من دادند اما شرایط اجازه انجام آنها را نمیداد. برای همین زودتر از موعد به بیروت برگشتم و در بخش «دیدگاه امروز النهار» شرح رویداد را خلاصه و به زبان ادب نوشتم. بعد از آن هم دعوتهای دیگری برایم فرستادند که با بیان دلیل، محترمانه از قبول آن سرباز زدم.
بار سوم باز هم قولهای مشابهی به من دادند. همان موقع فهمیدم که عملی شدن این قولها کار سختی است. بنابر این خودم دست به کار شدم و با کمک دوستانم از جمله یک ایرانی که دوستی ۲۶ ساله با او دارم، یک چهره آکادمیک که لبنان و مطبوعاتش را خوب میشناسد و دو تن از دوستان مرحومم غسان توینی و میشل ابوجوده، توانستم با کسی که رابطه مهمی با موضوع هستهای داشت مصاحبهای انجام دهم. بعد هم با دوستان و دیپلماتهای عرب و روزنامهنگاران و دانشگاهیان ایران ملاقات کردم که نتیجه خوبی داشت.
اما سفر اخیر در واقع به پیشنهاد روزنامه عربی زبان «الوفاق» به مدیر مسوولی مصیب النعیمی به وزارت خارجه انجام شده بود. مسوول این کار یعنی دکتر محمدجواد ظریف از این پیشنهاد استقبال کرده و دعوت را رسمی یا شبه رسمی کرد. طی این سفر، هیات روزنامهنگاران مصاحبههایی انجام دادند که گزیدهای از آنها طی روزهای آینده در «النهار» منتشر خواهد شد. این هیات شامل شش همکار عرب بود؛ دو نفر از خلیج فارس و بقیه از مصر، سوریه، عراق و اردن بودند. در عین حال این فرصت دست داد که بتوانم طبق خواست خودم کار کنم. قصد من نگارش یک مقدمه طولانی و حتی شخصی که به خاطر ویژگی شخصیتیام همیشه از اینگونه نگارش اجتناب میکنم، نیست، بلکه میخواهم تغییری را که در جمهوری اسلامی ایران اتفاق افتاده، نشان دهم. کشور بزرگی در منطقه؛ تمام وجود خود را وقف کرد و توانست یکی از پیچیدهترین مشکلات خود یعنی پرونده هستهای را به سرانجام برساند. اما باید دانست هم این کشور، هم منطقه و جهان هنوز در ابتدای راه هستند. از این رو به تغییرات و آخرین تحولاتی که شاهد آنها بوده و لمسشان کردهام خواهم پرداخت. اگرچه مخالفان منطقهیی ایران معتقدند هنوز زود است که به نتیجه نهایی رسید.
اولین نشانه این تغییرات، برخورد متمدنانه با خبرنگاران بود که تا حد زیادی شبیه تعامل کشورهای جهان اول یا پیشرفته با پدیده رسانه است. ملاقات و مصاحبه مطبوعاتی با مقامات امکانپذیر بود. کسانی که دیدگاه سیاسی مخالف ایران داشتند کاملا از این حق برخوردار بودند که نظرات مخالف خود را مطرح کنند و محترمانه پرسش کنند. مقامات هم در پاسخگویی به سوالات مشکلی نداشتند. گاهی موضوعی را نفی میکردند و در برخی موارد بخشی از سوال را نشنیده میگرفتند. این موضوع تنها در ایران رایج نیست. حتی روزنامهنگاران در کشورهای پیشرفته هم به شکل دیگری با این موضوع مواجهاند. اینگونه رفتار با خبرنگاران که در ایران رایج است در دیگر کشورهای منطقه که مخالف ایران هستند؛ رواج ندارد. برخی مقامات بلند پایه و میانی (این کشورها) فقط سردبیر را به حضور میپذیرند که شاید از دیگر کارکنان آن رسانه نیز کم اهمیتتر باشند. این مقامات، روزنامهنگاران فرنگی را ترجیح میدهند چون خونشان برای آنان رنگینتر است و با برادران عرب خود تعاملی ندارند مگر آن که مجری سیاستهای رسانهیی آنان باشد. اگرچه در ایران هم این موضوع از دیده پنهان نیست اما شاید رو به بهبود باشد.