ترکیه همواره کشوری بزرگ و مهم و تاثیرگذاربر منطقه خاورمیانه بوده و تحلیل چگونگی وچرایی رفتارش می‌تواند در تبیین شرایط خاورمیانه مفید باشد، در یک نگاه کلی به صحنه منطقه نقش ترکیه و تحرکاتش در منطقه کمی گیج کننده بنظر می‌رسد، داشتن ارتباط با رژیم صهیونیستی و حملات پر حرارت به امارات برای شروع همین روابط، خرید تجهیزات نظامی از روسیه و مذاکرات مداوم با آن کشور و نیز ایران در عین تداوم حمایت از داعش و دخالت در سوریه، تنش با یونان و اروپا و حفظ روابط قوی با آمریکا از جمله اجزای این نقش ظاهرا متناقض می‌باشد. اما برای درک نقش کنونی ترکیه در منطقه اشاره به نکاتی از سوابق و زمینه روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه و البته شخص اردوغان مهم است.

نخست آنکه بنا بر سوابق تاریخی نیم قرن اخیر قدرت گرفتن و تداوم قدرت اردوغان و حزب عدالت نمی‌توانست بدون چراغ سبز آمریکا و نظامیان یکپارچه وفادارش از درون ترکیه شکل بگیرد. کودتاهای پی درپی که پیش از روی کار آمدن اردوغان و ازجمله دولت اسلامگرای اربکان صورت گرفت نشانه مهمی در این مورد است که با رویکار آمدن حزب عدالت نخست بتدریج و سپس کاملا شاهد محو ظاهری دخالت نظامیان در سیاست هستیم که این روند نمی‌توانست بدون چراغ سبز آمریکا و موافقت نظامیان پیش رود. در حقیقت می‌توان گفت روند آرام شکل گیری و تثبیت دولت اردوغان و دوستانش در عدالت و توسعه نمی‌توانست بدون توافق آمریکا و نیروهای داخلی وابسته به آمریکا واز جمله نظامیان شکل گیرد و اگرچه در آغاز این روند آمریکا ناچار به دادن هشدار به نظامیان برای تداوم دولت حزب بود، اکنون اما بنظر می‌رسد که اطمینان و اعتماد آمریکا به اردوغان به آن حد رسیده است که تا حدود زیادی اختیاراتش را حتی در زمینه نظامی گسترش دهد، (خصوصا پس از وقایعی که کودتا خوانده شد). اما این روند چرا وچگونه شکل گرفت؟

باید توجه داشت که ترکیه در دهه‌های آخر قرن بیستم بر بستری متلاطم و بشدت ناپایدار چه از لحاظ داخلی و چه خارجی بسر می‌برد. از جنبه داخلی صحنه پر آشوب احزاب و دخالت پیاپی نظامیان در سیاست و دولت و از جنبه خارجی تاثیرات انقلاب ایران و نیز نقش تعریف نشده ترکیه پس از جنگ سرد، صحنه سیاست این کشور را بشدت متزلزل ساخته بود. اما از سوی دیگر آمریکا با خلاء موجود در منطقه پس از تغییر شرایط ایران از متحد به دشمن و نیز فروپاشی شوروی، بشدت نیازمند بازتعریف نقش ترکیه و تبدیل آن به وزنه ای مهم برای سیاست‌های جدید منطقه ای بود. برای اینکار بازتعریف صحنه داخلی ترکیه و نقش منطقه‌ای و جهانی آن ضروری بود. آمریکا به دولتی نیاز داشت که بتواند بر عواطف و احساسات برانگیخته مذهبی در جامعه ترکیه حکومت کند و در عین حال همبستگی کامل سیاست‌های خود با آمریکا را حفظ نماید. شاید روی کار آمدن دولت اربکان در سایه قدرت نظامیان نیز تست مهمی در همین زمینه بود که اگرچه به موفقیت نرسید، اما زمینه تداوم این سیاست با همراهی شاگردانی چون اردوغان و داووداوغلو فراهم شد. در حقیقت دولت جدید نتیجه فهم مشترک آمریکا و نیروهای بر آمده از اسلامگرایان برای بازتعریف نقش دولت ترکیه در داخل کشور و در منطقه بود و بنظر می‌رسد اساس این توافق پذیرش اصول مبنایی سکولاریسم از سوی دولت جدید و پذیرش نوعی جدید از اسلامگرایی از سوی آمریکا بود. 

ترکیه در سایه این توافق توانست به ثباتی نسبی و رشد اقتصادی در قرن بیست ویک دست یابد اما بنظر می‌رسد که آنچه امریکا بدست آورد و همچنان بدست می‌آورد بسیار فراتر از تصورات اولیه است. آمریکا با تثبیت قرائت جدید از اسلام در ترکیه توانست اولا صحنه متزلزل داخلی ترکیه را تثبیت نموده و حول مفهوم جدیدی (نئو عثمانی) که برای آمریکا نیز فعلا بی ضرر است گرد آورد و بدون اینکه نیازی به دخالت‌های پیاپی نظامیان (و پذیرش ریسک آن) باشد، همراهی دولت ترکیه (با حمایت نسبی داخلی) را در سیاست‌های منطقه ای خود بدست آورد. حمایتی که خصوصا  با سیاست‌های دودهه اخیر آمریکا در منطقه کاملا مورد نیاز آن کشور بود. آمریکایی‌ها با این روند نه تنها از سقوط یکی از متحدین خود در گرداب مسائل داخلی جلوگیری کردند، بلکه آن را به یکی از مهمترین اهرم‌های خود در سیاست‌های منطقه ای و جهانی تبدیل نمودند. توجه داشته باشید که نقش ترکیه در ایجاد و حمایت داعش، دخالت در شمال عراق و نیز سوریه و نقش آن کشور در جنگ داخلی سوریه و نیز نقش کنونی در لیبی، نقش‌هایی غیر قابل جایگزینی و بسیار حیاتی برای آمریکا بوده و هست.

آمریکا به موازات سیاست منطقه ای خود برای ایجاد آشوب در منطقه و ایجاد بیثباتی در خاورمیانه (با کمترین حضور مستقیم)، از اهرم ترکیه بخوبی و بشکل کامل در این جهت استفاده کرده و می‌نماید. اهرم ترکیه علاوه بر بازی منطقه ای برای امریکا فرصتی بزرگ نیز در صحنه جهانی محسوب می‌شود، ترکیه بتدریج نقش مهمی در فشار بر اروپا ایفا می‌نماید، نقشی که برای مهار و حفظ هم‌جهتی اروپا با آمریکا (در کنار اهرم‌های دیگر آمریکا) بسیار مفید بنظر می‌رسد. در مورد روابط آمریکا و اروپا تحلیلی مستقل مورد نیاز است اما بشکل اجمالی اروپا اکنون ماهیتی یکپارچه ندارد و اگرچه قدرت‌های بزرگ آن کم و بیش با سیاست‌های آمریکا همراهی می‌کنند ولی بنظر می‌رسد برای حفظ و تقویت این همراهی کمابیش نیاز به فشارهایی از سوی آمریکا وجود دارد که ترکیه اکنون نقش مهمی در این فشارها و به اصطلاح عامیانه  «تنظیم باد اروپا» دارد. شاخ و شانه کشیدن اخیر اردوغان برای فرانسه و اتحادیه اروپا را در همین چهارچوب می‌توان ارزیابی نمود. 

اگرچه حضور فیزیکی موثر اتباع ترک در اروپا و مخصوصا آلمان در کنار سیاست خارجی تندروانه ترکیه در مدیترانه امکان فشار برای ترکیه فراهم می‌آورد. اما یقینا این فشار بی‌مهابا بدون حمایت آمریکا ممکن نبوده و نیست و در این مورد کافی است نگاهی به مواضع چند سال پیش همین دولت در قبال اتحادیه اروپا داشته باشیم. در مورد اسرائیل نیز شعارها و تبلیغات دولت اردوغان با واقعیت‌های صحنه تفاوتی اساسی دارد. در حالی که رفتار منطقه ای دولت ترکیه خصوصا در سوریه و عراق کاملا در جهت منافع اسرائیل است، جز چند حرکت تبلیغاتی کم اثر، نشانه ای از تغییر در مناسبات پنهان و آشکار ترکیه با رژیم صهیونیستی دیده نمی‌شود و از سوی اسرائیل نیز هیچ نشانه مهمی از نارضایتی از رفتارهای منطقه‌ای و جهانی دولت ترکیه و یا تلاشی برای اخلال در اقدامات آن کشور مشاهده نمی‌کنیم.

در مورد روسیه نیز ترکیه نقشی را بعهده گرفته است که آمریکا خود امکان انجام آنرا نداشت و شاید مهمترین آن ارزیابی و تست میزان فشار بر روسیه در مقاطع مختلف از جمله سرنگونی هواپیمای نظامی روسی بود که در این زمینه ترکیه ریسک قابل ملاحظه ای را تحمل نمود. آمریکا در صحنه پیچیده منطقه و خصوصا صحنه سوریه و عراق نیاز به ارزیابی و تست مداوم رفتار روسیه و ایران داشته و دارد بدون آنکه خطر و ریسک درگیری مستقیم را قبول کند، بنظر می‌رسد این مهم را ترکیه بعهده گرفته که هم قدرت مانور بیشتری (برای اجتناب از درگیری بزرگ) دارد و هم در صورت لزوم امکان عقب نشینی دارد که هزینه آن بر آمریکا بار نمی‌شود. روشن است که قبول ریسک چنین اقداماتی خود دلیل محکمی از هماهنگی سطح بالا با آمریکا دارد و سکوت تایید آمیز آمریکا در قبال رفتار ترکیه (بعنوان عضو مهم ناتو) نیز دلیل دیگری بر این هماهنگی است. البته روشن است که دولت ترکیه برای ایفای نقش مهم خود نیاز به ژست همکاری و رقابت با روسیه و ایران داشته که این هر دوژست در قالب مذاکرات دوره ای سه کشور حفظ می‌شود، در عین آنکه رفتار عملی ریسک آمیز ترکیه در شمال سوریه و عراق نیز به نفع امریکا جریان دارد.

اگر چه اردوغان سعی داشته و دارد تا رفتار خود در سوریه ونیز عراق را متاثر از تصمیم مستقل و منافع ملی ترکیه تعریف نماید اما چه کسی باور می‌کند که رفتار فاجعه آمیز ترکیه خصوصا در سوریه با منافع ملی دراز مدت ترکیه در منطقه همخوانی دارد، گذشته از مشکلاتی که حضور میلیون‌ها مهاجر (از جمله عوامل داعش و تندروان سنی) در ترکیه ایجاد نموده و نیز مرزهای ناامن و پرتنشی که ترکیه در سراسر جنوب از عراق و سوریه برای خود ساخته، ایجاد درگیری مداوم و ریشه دار با اکراد عراق و سوریه چه تاثیری بر منافع ملی دراز مدت کشوری دارد که بزرگترین اقلیت قومی کرد را با سابقه سال‌ها مبارزه با دولت مرکزی دارد؟ آیا می‌توان گفت این از جهل و ندانم کاری است؟ خیر اردوغان نشان داده که از هوش و جسارت کافی برخوردار است، پس تنها می‌توان این نظر را پذیرفت که اردوغان در بازی منطقه ای و جهانی چاره ای جز ایفای این نقش ندارد چون بدون حمایت آمریکا امکان بازیگری فعال را ندارد. همانگونه که ذکر شد در اروپا نیز ترکیه همان نقش را ایفا می‌نماید به اضافه اینکه برای حفظ و تقویت موضع داخلی خود کمی چاشنی جسارت را بر آن می‌افزاید که مورد یونان و قبرس بعنوان دیوارهای کوتاه اروپا قابل توجه می‌باشند.  این نقش متمم نقش جایگزینی است که آمریکا برای ترکیه بعنوان دولت مسلمان سکولار در مقابل نقش یک دولت انقلابی مسلمان تعریف نموده است.

باید اذعان نمود که رهبری حزب عدالت و شخص اردوغان توانسته است در دهه اخیر حداقل در میان مسلمانان سنی داخل ترکیه (وبعضی کشورهای عمدتا ترک زبان) اقناعی نسبی در مورد رفتار مستقل و بازگشت به بعضی از ارکان قدرت عثمانی را تداعی کند و رفتار تبلیغاتی ترکیه در قبال اروپا و خصوصا یونان وقبرس همچنین می‌تواند به عنوان مکمل این نقش هم بهره برداری شود. ترکیه اردوغان با این روش  همچنین سعی در ایجاد نقش جایگزین ایران در کشورهای سنی مذهب را داشته و دارد، اگرچه ایفای این نقش بدلیل چالش مهم تاریخی (تسلط عثمانی بر اعراب) ونیز ترس آمریکا از قدرت گرفتن خارج از کنترل ترکیه، اجازه گسترش در جهان عرب را نیافته و نخواهد یافت.

البته تذکر چند مورد ضروری است:
اول آنکه ناچار بودن ترکیه در ایفای کلی نقش مذکور نافی تلاش رهبران زیرک آن کشور برای یافتن راه‌هایی برای اقتدار بیشتر و یافتن منافع بزرگتر نیست، رهبران ترکیه ثابت کرده اند که از فرصت‌ها بخوبی استفاده می‌کنند و کادر رهبری آن کشور نیز علیرغم شکاف‌های سنوات اخیر همچنان انسجام لازم را برای طراحی دارد. بنظر می‌رسد که رهبران ترکیه اگرچه با وجود نفوذ بلامنازع آمریکا در ارکان قدرت (خصوصا نظامی) آن کشور چاره‌ای جز ایفای نقش ذکر شده نداشته اند ولی همچنان گوشه چشمی به آن دارند که در شرایط غیر قابل پیش بینی و درصورت تغییر ناگهانی و پیش بینی نشده معادلات جهانی به ایفای نقشی مستقل تر و بازگشت بیشتر به ارکان قدرت عثمانی بپردازند در این مورد جسارت کافی را دارند.

همچنین باید توجه داشت که تعامل با ترکیه در عین هوشیاری نسبت به اهداف و توانایی‌های آن کشور و یافتن راه‌هایی برای کاهش امکان برخورد و نیز استفاده از زوایایی از رفتار آن کشور که می‌تواند برای ایران مفید تلقی شود ضروری است و باید متذکر شد که در صحنه پیچیده منطقه و جهان و رفتار پیچیده بازیگرانی چون ترکیه تعامل هوشمند تنها راهکار است، تعاملی که موضوع رقابت تاریخی و شرایط جدید را کاملا مورد توجه قرار دهد.

ونکته دیگر آنکه نحوه نگاه آمریکا به ترکیه و نقش آن کشور در منطقه نشان از بهره برداری کوتاه و میان مدت از آن کشور و بی توجهی به آینده بلند مدت آن دارد که این خود می‌تواند نشانه ای از بحران در سیاست خارجی آمریکا و پذیرش افول قدرتش در صحنه جهانی و منطقه باشد و بنظر می‌رسد رهبران ترکیه نیز با توجه به شناختی که از سازوکارهای غرب و آمریکا (در طول سنوات متمادی همکاری) یافته‌اند به آشفتگی منطقه و جهان در دهه‌های آینده و افول چاره ناپذیر غرب و آمریکا در معادلات قدرت جهانی، آگاهی بیشتری یافته و اگرچه خود را ناچار به تداوم راه فعلی می‌دانند اما همانگونه که ذکر شد در پی استفاده از فرصت در بحبوحه جایگزینی قدرت‌ها می‌باشند که این نیز  خود قابل بررسی و تعامل می‌باشد.