بعد از اعتراف بهلول، تیمی از کارآگاهان جنایی پایتخت راهی محلی شدند که بهلول نشانیاش را داده بود اما جست و جوی آنها در حاشیه رود ارس برای پیدا کردن جسد شیما نتیجهای نداشت.بازجویی از بهلول ادامه داشت و بهنظر میرسید که او حقایق را کتمان میکند. تا اینکه دیروز ادعای تازهای درباره محل دفن جسد پیش روی تیم تحقیق قرار داد. وی گفت: وقتی شیما حالش بد شد و جانش را از دست داد، جسدش را لای پتو پیچیدم و به سمت جاده چالوس رفتم. در بین راه توقف کردم و وارد یک جاده فرعی شدم. پس از آن جسد را همان حوالی رها کردم.وی در پاسخ به این سؤال قاضی که چرا تاکنون ادعای دیگری را درباره محل دفن جسد مطرح کرده بودی؟ پاسخ داد: میخواستم کمی زمان برای خودم بخرم و مسیر تحقیقات را تغییر بدهم. درواقع نیتم این بود که روند تحقیقات در این پرونده طولانیتر شود تا شاید من آزاد شوم اما وقتی فهمیدم که آزادی در کار نیست، تصمیم گرفتم حقیقت را بگویم.
بعد از اعترافات تازه بهلول که دیروز در دادسرای جنایی تهران مطرح شد بازپرس جنایی از تیم تحقیق خواست با استعلام از کلانتریهای مستقر در جاده چالوس تحقیق کنند که آیا در این مدت جسدی با مشخصات شیما در آنجا کشف شده است یا نه. از سوی دیگر گروهی از مأموران به همراه بهلول راهی منطقه خواهند شد تا با جستوجو در محلی که وی میگوید، شاید بتوانند آثاری از جسد پیدا کنند.
اعترافات تازه متهم به قتل شیما
قلم | qalamna.ir :
گروه حوادث: شیما دختر نوجوانی بود که ۲۶ مرداد سال گذشته ناپدید شد. او آخرین بار برای خرید از خانه بیرون رفت و دیگر برنگشت. تحقیقات پلیس نشان میداد که وی آخرین بار حوالی ترمینال بیهقی تهران بوده که با بررسی تصاویر دوربینهای مداربسته ترمینال، مشخص شد که مردی او را سوار بر خودروی پژو پارس سفید کرده و با خود برده است.مالک خودرو مردی ۶۲ساله به نام بهلول بود که بازداشت شد اما ادعا کرد از سرنوشت شیما خبری ندارد. این مرد آزاد شد اما مدتی قبل با انتشار فیلمی در شبکههای اجتماعی که در آن پدر شیما از رئیس قوه قضاییه برای پیدا کردن دخترش کمک میخواست، رسیدگی به پرونده ازسر گرفته شده و بهلول که تنها مظنون پرونده بود بار دیگر بازداشت شد.او این بار در جریان تحقیقات گفت: با ماشینم مسافرکشی میکردم. یک روز شیما سوار ماشینم شد و با هم حرف زدیم. در میان صحبتهایش متوجه شدم که با خانوادهاش قهر کرده و نمیخواهد به خانه برود. چون تنها زندگی میکردم شیما را به خانهام دعوت کردم و گفتم میتواند تا زمانی که با خانوادهاش آشتی نکرده در خانه من بماند.وی در ادامه گفت: او حدود ۲هفته در خانهام بود اما من وی را نکشتم و مرگ او یک حادثه بود. او مشکل خاصی نداشت اما یک روز صبح از خواب بیدار شدم و دیدم شیما نفس نمیکشد و مرده است. من هم جسد او را به زادگاهم بردم و کنار رود ارس دفن کردم.