گروه اقتصادی: روزنامه ایران نوشت: خیلیها هنوز وقتی زمستان از کنار خشکشویی رد میشوند، یاد روزهای مدرسه میافتند. وقتی توی سرمای کشنده کنار جوی آب میایستادیم و منتظر بخار خشکشویی میشدیم که با سر و صدا از لوله آهنی مغازه بیرون میزد تا خودمان را محصور در ابری غلیظ ببینیم. حالا یک سالی هست که کمتر از این لولهها بخار بیرون میزند و کار و کاسبی خشکشوییها از رونق افتاده.
«کرونا و مشکلات اقتصادی دست به دست دادند تا سپردن لباس به خشکشویی هم لاکچری شود. حالا خیلیها ترجیح میدهند در خانه لباس بشویند و اتو کنند. سهم ما هم شده پتو و لحاف.» با دست کاور خاک گرفته لباس عروس را نشانم میدهد و و میگوید: «یک سالی هست که این لباس عروس اینجاست و صاحبش حاضر نیست بیاد و ببرد. چرا؟ چون ۲۰۰ هزار تومن پول ندارد.»
رامین شش سالی هست این خشکشویی را اداره میکند. میگوید وقتی میهمانی و جشنی نباشد، مردم هم سراغ ما نمیآیند. «سقف مغازهاش خلوتتر از همیشه است.» این را یکی از مشتریها میگوید. کت رنگ و رو رفتهاش را برای اتو آورده و تأکید میکند تا شب آماده شود. خبری از لباس و کت و شلوارهای آویخته از سقف با تکه کاغذی که اسم صاحبشان روی آن نوشته میشد، نیست. ماشین بزرگ لباسشویی خاموش است و دستگاه اتوپرس هم بی بخار بالا مانده: «یک سال است کار و کاسبی ما کساد شده و تقصیر کرونا هم نیست. البته اوایل که کرونا آمد خیلیها از ترس اینکه لباسها آلوده شود، سراغ ما نمیآمدند اما با وجود اینکه اعلام شد ویروس در دمای بالای ۷۰ درجه از بین میرود باز هم مردم ترجیح دادند در خانه لباس بشویند و اتو بزنند. این روزها هم فقط پتو میشوییم.»
رامین صفحه گوشی موبایلش را نشان میدهد تا ثابت کند خیلی وقت است در تاکسی اینترنتی کار میکند: «تا پارسال اگر کسی به من میگفت وقتهای بیکاری برو مسافرکشی، حسابی قاطی میکردم اما الان آنقدر وقت بیکاری دارم که در طول روز چند بار برای جابجایی مسافر مغازه را میبندم. همین الان هم مسافر داشتم و مغازه یک ساعتی بسته بود. فصل زمستان هم که مردم دیر به دیر لباس میشویند و از میهمانی و جشن هم خبری نیست. تا مجبور نباشند کت و شلوار هم برای شست و شو نمیآورند. اصلاً چرا جای دور برویم؛ این چهار تا پتو را ببین، سه ماهی هست که اینجا افتاده. ۸۰ هزار تومان پول شست وشویشان میشود اما مشتری همان را هم ندارد که بیاید پتویش را ببرد. این کاپشن را ببین، دو ماه است که اینجاست. ۳۵ تومن هم اجرت کار ماست اما با وجود سرما باز هم طرف حاضر نیست کاپشنش را ببرد و نمیدانم چطور سر میکند.
مغازه ما رسماً شده انباری. البته همه اینها امانت است و مجبورم نگه دارم تا صاحب هر کدام برگردد. تازه باور کنید با وجود بالا رفتن هزینهها کمترین پول را از مشتری میگیرم. همین چوب لباسی را پارسال کیلویی ۸۰ هزار تومان میخریدم و دیروز خریدم ۳۰۰ هزار تومان. هر کیلو تقریباً ۲۴۰ عدد چوب لباسی است. دیروز کاور لباس خریدم کیلویی ۴۲ هزار تومان که هر کیلویش ۳۸ کاور میشود. یعنی برای هر لباس یک کاور و یک چوب لباسی ۳ هزار و ۵۰۰ تومان آب میخورد. ولی من نمیتوانم این پول اضافه را از مشتری بگیرم. به هرحال ما هم از همین مردم هستیم. تا چند ماه قبل برای بچهام پوشک میخریدم ۲۸ هزار تومان الان میخرم ۱۴۰ هزار تومان. با وجود همه مشکلات سعی میکنم هوای مردم را داشته باشیم. همین چهار تا خیابان بالاتر خشکشویی که قدمت ۴۰ ساله در این محل دارد، نتوانست ادامه بدهد و مهرماه تعطیل کرد.»
حبیبالله نایلون بزرگی مقابل ورودی مغازه کشیده و روی آن نوشته: شست وشو و اتوی پیراهن فقط ۱۰ هزار تومان. در پستو مغازه کنار دستگاه پرس بخار نشسته و قبضها را بالا و پایین میکند. سقف خالی مغازه حال و روز این روزهای او را نشان میدهد. چند دست کت و شلوار و پیراهن و چندتایی هم لباس میهمانی شب، همه البسهای است که برای اتو به حبیبالله سپردهاند. میگوید: «پارسال همین موقعها چند دسته از این قبضها تمام میکردم اما الان این یکی به نصفه هم نرسیده. وضع مالی مردم زیاد خوب نیست، کرونا هم که آمد بدتر شد.
وقتی کارمندها دورکار شدهاند، از میهمانی و عروسی خبری نیست و دست و بال مردم خالی است، طبیعتاً کسی به لباس میهمانی نیاز ندارد که بخواهد سراغی از ما بگیرد. یک سال است کت و شلوار آقایان و لباس مجلسی خانمها توی کمد دست نخورده مانده و اگر هم مجبور باشند استفاده کنند و اتو لازم داشته باشند فقط برای اتو اینجا میآیند نه شست وشو. برای صنف ما هم که بسته حمایتی در نظر نگرفتند. از آن طرف هم لااقل۵۰ درصد نسبت به سال قبل مشتری کم شد…»
لباسهای مانده در مغازه حبیبالله هم داستان خودش را دارد. حبیبالله انتهای پستوی مغازه را نشان میدهد و میگوید: «آن چند دست کت و شلوار و چند دست پیراهن و این چند تا پتو هم دو سالی هست که میهمان مغازه من هستند. انگار دل کندن از ما برایشان سخت شده. صاحبان اینها یا مستأجر هستند و از این محل رفتهاند یا فوت کردهاند یا شاید هم پول ندارند هزینه شست وشو را پرداخت کنند. من هم چند سال دیگر نگه میدارم و اگر باز سراغشان نیامدند به خیریهها میدهم یا جایی که نیاز داشته باشند.»
ماشین لباسشویی بزرگ مغازه خاموش است و از تعداد لباسهای کثیف داخل سبد میشود حدس زد امروز قرار نیست روشن شود: «این لباسشویی ۲۵ کیلویی است و واقعاً صرف نمیکند برای چند تکه لباس روشنش کنم. اما وقتی به مشتری قول بدهی لباست فردا شب آماده میشود باید روشن کنی؛ چارهای نیست. یک روزهایی لباس برای شستوشو زیاد داریم و یک روزهایی هم نه.
این یک سال اجاره ماهیانه مغازه را به زور درآوردم. توی همین محل کسانی هستند که با یارانه زندگی میکنند و گذرشان هیچ وقت به خشکشویی نمیافتد. خشکشویی برای قشر ضعیف جامعه نیست و مشتریهای ما کارمندانی هستند که مجبورند کت و شلوار تمیز و اتو کشیده بپوشند. این پتوها را هم چون توی آپارتمان نمیشود شست میآورند اینجا.»
کریم درکشویی مغازه را باز میکند تا کمی هوا داخل شود. با صدای آلارم لباسشویی سراغش میرود تا چند پتو را بیرون بیاورد. از صبح تا حالا که ساعت پنج عصر است همین سه تا پتو سهم او از کار امروز است. کریم شاگرد خشکشویی است و اگر کار زیاد باشد به مغازه سر میزند وقتی هم نباشد میرود سراغ پیک موتوری که بیشتر درآمد دارد: «پنج سال قبل وارد حرفه خشکشویی شدم. آن وقت فکر میکردم زندگیام را با این کار میتوانم ردیف کنم. هر سال این موقع سرمان آنقدر شلوغ میشد که بعضی روزها تا نصفه شب هم لباس و پتو میشستیم و اتو میزدیم. اما الان فقط پتو می آورند و خیلی هم تأکید میکنند با حرارت بالا بشوریم تا همه ویروسهایش از بین برود. پیراهن هم که برای اتو میآورند، همان لحظه تحویل میدهیم. شست و شوی پتو ۲۰ هزار تومان است ولی باز هم مشتری نیست. تا چند سال قبل با اتوی لباس مردم میشد هندوانه قاچ زد اما الان برای خیلیها دیگر ظاهر و لباس شیک و اتو کشیده مهم نیست.»
«کرونا و مشکلات اقتصادی دست به دست دادند تا سپردن لباس به خشکشویی هم لاکچری شود. حالا خیلیها ترجیح میدهند در خانه لباس بشویند و اتو کنند. سهم ما هم شده پتو و لحاف.» با دست کاور خاک گرفته لباس عروس را نشانم میدهد و و میگوید: «یک سالی هست که این لباس عروس اینجاست و صاحبش حاضر نیست بیاد و ببرد. چرا؟ چون ۲۰۰ هزار تومن پول ندارد.»
رامین شش سالی هست این خشکشویی را اداره میکند. میگوید وقتی میهمانی و جشنی نباشد، مردم هم سراغ ما نمیآیند. «سقف مغازهاش خلوتتر از همیشه است.» این را یکی از مشتریها میگوید. کت رنگ و رو رفتهاش را برای اتو آورده و تأکید میکند تا شب آماده شود. خبری از لباس و کت و شلوارهای آویخته از سقف با تکه کاغذی که اسم صاحبشان روی آن نوشته میشد، نیست. ماشین بزرگ لباسشویی خاموش است و دستگاه اتوپرس هم بی بخار بالا مانده: «یک سال است کار و کاسبی ما کساد شده و تقصیر کرونا هم نیست. البته اوایل که کرونا آمد خیلیها از ترس اینکه لباسها آلوده شود، سراغ ما نمیآمدند اما با وجود اینکه اعلام شد ویروس در دمای بالای ۷۰ درجه از بین میرود باز هم مردم ترجیح دادند در خانه لباس بشویند و اتو بزنند. این روزها هم فقط پتو میشوییم.»
رامین صفحه گوشی موبایلش را نشان میدهد تا ثابت کند خیلی وقت است در تاکسی اینترنتی کار میکند: «تا پارسال اگر کسی به من میگفت وقتهای بیکاری برو مسافرکشی، حسابی قاطی میکردم اما الان آنقدر وقت بیکاری دارم که در طول روز چند بار برای جابجایی مسافر مغازه را میبندم. همین الان هم مسافر داشتم و مغازه یک ساعتی بسته بود. فصل زمستان هم که مردم دیر به دیر لباس میشویند و از میهمانی و جشن هم خبری نیست. تا مجبور نباشند کت و شلوار هم برای شست و شو نمیآورند. اصلاً چرا جای دور برویم؛ این چهار تا پتو را ببین، سه ماهی هست که اینجا افتاده. ۸۰ هزار تومان پول شست وشویشان میشود اما مشتری همان را هم ندارد که بیاید پتویش را ببرد. این کاپشن را ببین، دو ماه است که اینجاست. ۳۵ تومن هم اجرت کار ماست اما با وجود سرما باز هم طرف حاضر نیست کاپشنش را ببرد و نمیدانم چطور سر میکند.
مغازه ما رسماً شده انباری. البته همه اینها امانت است و مجبورم نگه دارم تا صاحب هر کدام برگردد. تازه باور کنید با وجود بالا رفتن هزینهها کمترین پول را از مشتری میگیرم. همین چوب لباسی را پارسال کیلویی ۸۰ هزار تومان میخریدم و دیروز خریدم ۳۰۰ هزار تومان. هر کیلو تقریباً ۲۴۰ عدد چوب لباسی است. دیروز کاور لباس خریدم کیلویی ۴۲ هزار تومان که هر کیلویش ۳۸ کاور میشود. یعنی برای هر لباس یک کاور و یک چوب لباسی ۳ هزار و ۵۰۰ تومان آب میخورد. ولی من نمیتوانم این پول اضافه را از مشتری بگیرم. به هرحال ما هم از همین مردم هستیم. تا چند ماه قبل برای بچهام پوشک میخریدم ۲۸ هزار تومان الان میخرم ۱۴۰ هزار تومان. با وجود همه مشکلات سعی میکنم هوای مردم را داشته باشیم. همین چهار تا خیابان بالاتر خشکشویی که قدمت ۴۰ ساله در این محل دارد، نتوانست ادامه بدهد و مهرماه تعطیل کرد.»
حبیبالله نایلون بزرگی مقابل ورودی مغازه کشیده و روی آن نوشته: شست وشو و اتوی پیراهن فقط ۱۰ هزار تومان. در پستو مغازه کنار دستگاه پرس بخار نشسته و قبضها را بالا و پایین میکند. سقف خالی مغازه حال و روز این روزهای او را نشان میدهد. چند دست کت و شلوار و پیراهن و چندتایی هم لباس میهمانی شب، همه البسهای است که برای اتو به حبیبالله سپردهاند. میگوید: «پارسال همین موقعها چند دسته از این قبضها تمام میکردم اما الان این یکی به نصفه هم نرسیده. وضع مالی مردم زیاد خوب نیست، کرونا هم که آمد بدتر شد.
وقتی کارمندها دورکار شدهاند، از میهمانی و عروسی خبری نیست و دست و بال مردم خالی است، طبیعتاً کسی به لباس میهمانی نیاز ندارد که بخواهد سراغی از ما بگیرد. یک سال است کت و شلوار آقایان و لباس مجلسی خانمها توی کمد دست نخورده مانده و اگر هم مجبور باشند استفاده کنند و اتو لازم داشته باشند فقط برای اتو اینجا میآیند نه شست وشو. برای صنف ما هم که بسته حمایتی در نظر نگرفتند. از آن طرف هم لااقل۵۰ درصد نسبت به سال قبل مشتری کم شد…»
لباسهای مانده در مغازه حبیبالله هم داستان خودش را دارد. حبیبالله انتهای پستوی مغازه را نشان میدهد و میگوید: «آن چند دست کت و شلوار و چند دست پیراهن و این چند تا پتو هم دو سالی هست که میهمان مغازه من هستند. انگار دل کندن از ما برایشان سخت شده. صاحبان اینها یا مستأجر هستند و از این محل رفتهاند یا فوت کردهاند یا شاید هم پول ندارند هزینه شست وشو را پرداخت کنند. من هم چند سال دیگر نگه میدارم و اگر باز سراغشان نیامدند به خیریهها میدهم یا جایی که نیاز داشته باشند.»
ماشین لباسشویی بزرگ مغازه خاموش است و از تعداد لباسهای کثیف داخل سبد میشود حدس زد امروز قرار نیست روشن شود: «این لباسشویی ۲۵ کیلویی است و واقعاً صرف نمیکند برای چند تکه لباس روشنش کنم. اما وقتی به مشتری قول بدهی لباست فردا شب آماده میشود باید روشن کنی؛ چارهای نیست. یک روزهایی لباس برای شستوشو زیاد داریم و یک روزهایی هم نه.
این یک سال اجاره ماهیانه مغازه را به زور درآوردم. توی همین محل کسانی هستند که با یارانه زندگی میکنند و گذرشان هیچ وقت به خشکشویی نمیافتد. خشکشویی برای قشر ضعیف جامعه نیست و مشتریهای ما کارمندانی هستند که مجبورند کت و شلوار تمیز و اتو کشیده بپوشند. این پتوها را هم چون توی آپارتمان نمیشود شست میآورند اینجا.»
کریم درکشویی مغازه را باز میکند تا کمی هوا داخل شود. با صدای آلارم لباسشویی سراغش میرود تا چند پتو را بیرون بیاورد. از صبح تا حالا که ساعت پنج عصر است همین سه تا پتو سهم او از کار امروز است. کریم شاگرد خشکشویی است و اگر کار زیاد باشد به مغازه سر میزند وقتی هم نباشد میرود سراغ پیک موتوری که بیشتر درآمد دارد: «پنج سال قبل وارد حرفه خشکشویی شدم. آن وقت فکر میکردم زندگیام را با این کار میتوانم ردیف کنم. هر سال این موقع سرمان آنقدر شلوغ میشد که بعضی روزها تا نصفه شب هم لباس و پتو میشستیم و اتو میزدیم. اما الان فقط پتو می آورند و خیلی هم تأکید میکنند با حرارت بالا بشوریم تا همه ویروسهایش از بین برود. پیراهن هم که برای اتو میآورند، همان لحظه تحویل میدهیم. شست و شوی پتو ۲۰ هزار تومان است ولی باز هم مشتری نیست. تا چند سال قبل با اتوی لباس مردم میشد هندوانه قاچ زد اما الان برای خیلیها دیگر ظاهر و لباس شیک و اتو کشیده مهم نیست.»