فیلم «ابلق» باردیگر اتهامات تجاوز جنسی، را با این پرسش نمایان میکند که چرا آسیب دیدگان لب بر دهان میگزند و فیلمسازخود پاسخی عیان میدهد: شرم، ترس از انتقام و این باور عمومی که خود آنان مقصر تحریک متجاوز بودهاند، از دلایلی که راحله را مجاب میکند تا تهدید یا آزار مرد متجاوز را زودتر فاش نکند.
هر چند زن ابلق دلایل خودش را برای سخن نگفتن دارد، اما از منظر جامعه شناختی، به دلایل فرهنگی و اجتماعی منطقه حاشیهای مرتبط است که فقر اقتصادی و فرهنگی بیداد میکند، فقری که در آن بافت و محیط اجتناب ناپذیر است،
«راحله» فشارروحی را برای برای حفاظت از زندگی و آبروداری اش متحمل میشود، او و دیگر زنان همجوارش میدانند که گزارش دادن «جلال»ها دردی را دوا کند. چیزی که فیلمساز با چالشهای متعددی که در زندگی کاراکتر زن مترتب میکند را به همین پاسخ سوق میدهد: برای او قربانی به عنوان قربانی، مهم است که چهکاری را میتواند تصور کند و چهکاری را نمیتواند حتی به آن فکر کند.
در سکانسی که زنان فضا را برای همدردی و همذات پنداری مهیا میبیننداز نادیده گرفتن تجربههای بس پرشماری شکوه میکنند که در حرف آنان تردید شده، یا باور نشدهاند، یا انکار شدهاند، یا اذهان عمومی قضاوت ناعادلانهای با آنان کرده و یا کسانی که مورد اعتمادشان هستند توصیه کردهاند که برای حفظ «آبرو» و مصلحت لازم است دم برنیاورند.
راحله فیلم ابلق و دیگر زنان آن مخمصه، در میانه گرداب تناقضاتیاند از سفیدی و سیاهی که مواضع اجتماعی و حتی غیرت نیمه خاموش مردان همچون «علی» را بیاثر میکند.
اسف ناکترین پیامد قربانیان تجاوز، رانده شدن از اجتماع است و فیلمساز به خوبی بر آن صحه میگذارد. در اذهان عامه، «زن پس از تجاوز، کالای صدمه دیدهای است که از جامعه اخراج شده است و جایی برای رفتن ندارد» واقعیت تلختر این است که مردان به جای آنکه حامی و پشتیبان قربانـی بـرای گذر سریع تـر و صحیح تـر وی از مراحل بهبـودی و تجدیـد ساختـار جسمی ـ روانی باشند، با بینش و نگرش خاص، ناعادلانه و غیر منطقی، رفتار میکنند.
نگاه همه مردان ابلق از شوهر و پدر شوهر زن مورد تعرض تا مرد بیمار ویلچر نشین و دیگرمردان و زنان ماجرا از این رویکرد مصلحت اندیشی خود ساخته پیروی میکند. آنها در کنار وقوف بر واقعیت مایلند راحله را سهل انگار، بی اراده، خیانت کار، اغواگر و ضعیف به شمار آورند.
فرهنگ حاکم بر جامعهی فیلم است که زنان مورد تعدی از ترس به خطر افتادن عزت و فروپاشی خانواده و قتل ناموسی شکایت نمیکنند و نماینده آنان حتی وقتی در موقعیتی اجباری تصمیم به افشا میگیرد در نهایت دیگران و نگاههای پیرامون از او میخواهند که خموش بماند و انکار کند و چنین زنی باز هم میخواهد حامی هم جنس خود شود..
پایه وعلت اصلی این بحرانهای دلخراش وخوفناک در جامعه در پی فقر و تضاد طبقاتی است که پیامد آن تجاوز و محرومیتهای جنسی، بیکاری، عقدههای روحی و روانی… است. به زعم «رابرت مرتون»، «هرگاه بین هدف و وسیله رسیدن به آن فاصلهای بیفتد جرم به وقوع خواهد پیوست»
نرگس آبیار ابایی ندارد از نتیجه نرسیدن مقاومت قهرمان در برابر جهان بیرحم و شکستناپذیر جهان پیرامون، چرا که شخصیتهای دورنگ، در عین اینکه سفیدند، سیاه هم هستند.
با همه نمایشهای تلخی جامعه نگر ابیار، او را نیز همسو با همان نگاه مردم جهت داده است. در سکانس ازخودگذشتگی راحله، دکوپاژش را بر اساس اهمیت به دیگران و محیط معطوف میکند، زن را نادیده میگیرد و، چون میخواهد تاویلهای فراوانی در لانگشاتها با بنرهای تبلیغاتی نشان دهد و در کلوزآپ واکنش های اطراف را برجسته کند، به دنبال پیام سیاسی و عرفی است و راحله را فراموش میکند مانند فراموشی حاکمیت و رها کردن فقر و پاسخ مسئله ها. اینکه در سینمای ایران فیلمساز پس از پایان درام دنبال نتیجه و معنا دهی میگردد نوبر است و ابلق هم همین است.