گروه سیاسی: روسای قوا اکنون جدیترین نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری دانسته میشوند. این در حالی است که کمتر کسی بر آسیبهای نامزدی روسای قوای مقننه و قضائیه در انتخابات آگاه نباشد. علاوه بر این، برخی تلاش میکنند تا با شکست خورده دانستن اصلاحات در دوره پیش رو، مسیر کسب قدرت را برای خود هموار کنند. تمامی این مسائل در حالی است که تنها دوره اداره کشور مطابق مشی اصلاحطلبانه، دوره ریاست جمهوری سید محمد خاتمی دانسته میشود.
در همین خصوص مصطفی درایتی فعال سیاسی اصلاح طلب گفتگویی با روزنامه آرمان ملی داشت که متن آن را در ادامه میخوانید:
در روزهـــای اخیر صحبتهای متعددی مبنی بر احتمال نامزدی روسای قوای مقننه و قضائیه در انتخابات ۱۴۰۰ مطرح شده است. حضور این افراد در لباس نامزدی انتخابات آسیبهای برای فضای سیاسی کشور به همراه خواهد داشت؟
نامزدی روسای قوا در انتخابات مطلوب نیست. اگر این افراد توانایی دارند، این دو قوه نیز دو قوه مهمی است و افراد باید توانمندی خود را در همان جایگاهها نشان دهند. آنقدر در کشور شرایط پیچیده نیست که روسای قوای دیگر مجبور باشند به قوه مجریه ورود کنند. این رویداد در مجموع سیگنال خوبی به جامعه نمیدهد. زمانی که بنای ورود به انتخابات دارند، به طور طبیعی یکی از آنها شکست خواهد خورد که این رویداد نمای جالبی نخواهد داشت. هر دو فرد قبلا در انتخابات نامزد بودهاند. نامزدی مجدد آنها چندان مثبت ارزیابی نمیشود، مگر اینکه بهنظر برسد کفه ترازوی اصولگراها سبک است و جز این دو نفر کسی را برای نامزدی در انتخابات ندارند. همین امر نیز سیگنال خوبی برای جامعه نیست. مجموعا اگر از روسای قوا و توانمندیهای آنان کاری بر میآید، در قوه زیر نظر خود انجام دهند. عبور از یک قوه و رقابت برای قوه دیگر کار مثبتی ارزیابی نمیشود و انتظار میرفت افراد دیگری که توانمندی دارند، برای مردم شناخته شده هستند و رزومه کافی دارند، به رقابت انتخاباتی ورود کرده و قوا نیز به کار خود ادامه دهند اما بهنظر میرسد احساس تکلیف در برخی بسیار بالا بوده و ممکن است اتفاقات دیگری رخ بدهد.
گرچه رئیس جمهور دومین مقام اجرائی کشور در قانون اساسی است اما رای روسای قوا در جلساتی مانند شورای سران با یکدیگر برابر است. چرا این انگیزه ایجاد میشود که فرد از راس یک قوه به راس قوه دیگر برود؟
قوه مجریه اهمیت بیشتری برای این افراد دارد. مطابق قانون اساسی باید اختیارات رئیس جمهور گسترده باشد. با توجه به گسترهای که ریاست جمهوری پیدا کرده و دارد، این تلقی ایجاد میشود که اهمیت آن بیشتر است و به صورت معمول برای اینکه فرصت ریاست جمهوری را از دست ندهند، میخواهند هر چه در توان دارند را به صحنه بیاورند تا ببینند چه اتفاقی رخ خواهد داد. در مجموع اگر روسای قوا تدبیر بیشتری به خرج دهند، نامزد انتخابات نخواهند شد، زیرا ممکن است اتفاقی غیرقابل پیش بینی رخ بدهد و از هر دو قوه باز بمانند.
اسامی متعددی را از سوی جریان اصولگرا برای نامزدی در انتخابات میشنویم اما بهنظر میرسد برخی چهرههای شاخص در شورای ائتلاف اصولگرایان به دنبال نامزدی آقای رئیسی در انتخابات هستند. علت اینکه نمیتوانیم چهره سرشناس دیگری را میان اصولگرایان ببینیم چیست؟
اتفاقی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ برای آقای رئیسی افتاد و تلقی اصولگرایان این است که او از جایگاه خوبی در میان مردم برخوردار است که مخالفان او در میان اصولگرایان نیز کمتر هستند. طرح نام آقای رئیسی به این علت است که بهتر بتوانند به ائتلاف دست پیدا کنند. شاید درباره قالیباف این ائتلاف دشوارتر باشد و مخالفان او در میان اصولگرایان بیشتر باشند. شاید علت اینکه تا این حد پیگیر حضور آقای رئیسی در انتخابات هستند، این است که اصولگرایان پیش از فکر به شخص او، در فکر کسب وحدت رویه در خودشان هستند. از این جهت تصور من این است که اقبال به آقای رئیسی برای کاهش اختلافات داخلی اصولگرایان است.
نام سعید جلیلی نیز به عنوان چهره شاخص انتخاباتی در میان اصولگرایان به گوش میرسد. احتمال نامزدی او و اقبال بدنه مردمی به این شخصیت را چگونه ارزیابی میکنید؟
آقای جلیلی اقبال اجتماعی پایینی دارد. میزان مخالفتهای داخلی اصولگرایان با او بیشتر از آقای رئیسی است. شاید جلیلی نیز مخالفین کمتری نسبت به قالیباف داشته باشد اما اجماع اصولگرایان برای فشار بر آقای رئیسی برای نامزدی در انتخابات بیش از سایرین است. با این حال بعید است که آقای رئیسی در انتخابات نامزد شوند. اگر او نگاه سیاسی خود را بر این مسأله معطوف کند، نباید به آن تن بدهد. اصولگرایان برای مشکلات داخلی خودشان، حس میکنند آقای رئیسی گزینه بهتری برای ائتلاف است و زمینه اجتماعی آن بهتر است اما شخصا به رای آوری او هیچ اعتمادی ندارم.
گذشته از افراد، گفته میشود به دلیل حمایت اصلاحات از آقای روحانی باید منتظر روی کار آمدن یک اصولگرا در ۱۴۰۰ بود. آیا باید نامزد یا نامزدهای انتخاباتی اصلاحطلبان را جدی بگیریم یا خیر؟
این یک اصل است که جریانات سیاسی باید تلاش کنند در بزنگاههای سیاسی تاثیرات خود را داشته باشند. این امر گاهی سلبی و گاه اثباتی است، البته تصور من این است که اگر امکانی برای ظهور و بروز جریان و کابینه اصلاحات وجود داشت، عقل سیاسی اقتضا میکند که با سهل انگاری از کنار فرصت پیش آمده نگذریم، با این حال بعید است اگر اصلاحات نتواند اتفاقی را از درون رقم بزند، وارد ائتلاف با افرادی مانند آقای رئیسی و غیره بشود.
به این بخش از سوال نیز پاسخ دهید که آیا بدنه مردمی اصلاحات کماکان پابرجاست؟
اگر افرادی که به عرصه سیاسی ورود میکنند، افراد شناخته شدهای باشند که بتوانند حامی و مدافع جدی برای مطالبات مردم باشند، بسیاری از گذشتهای که موجب رنجشهایی شده است، قابل احیا خواهد بود. آن بدنه، بدنهای نبود که تصور کنیم اگر پشت جریان اصلاحات نیست، پشت جریان اصولگرا قرار دارد. آن بدنه اگر هم بنا به حرکتی داشته باشد، به سمت مخالفت جدیتر با اصولگرایان خواهد رفت، لذا بدنه وجود دارد اما اینکه در آن انگیزه ایجاد کنید که با شما همراهی کند، بستگی به اتفاقاتی دارد که ممکن است در آستانه انتخابات اتفاق بیافتد، اگر اقناع طبیعی اتفاق بیفتد، ممکن است بدنه مردمی به صحنه بیاید. در غیر این صورت حالت بیطرف به خود خواهد گرفت و در انتخابات مشارکت نمیکند.
اینطور که شما مطرح میکنید این بدنه، دیگر بدنه اصلاحات نیست، بلکه بدنه منتقد جامعه است، این تلقی صحیح است؟
جریان اصلاحات نیز یک جریان منتقد است و به وضعیت امروز جامعه انتقاد دارد، بخشی افراد عام جامعه بوده و بخش دیگر افرادی هستند که مسائل را بیشتر و جدیتر ارزیابی میکنند. منتقدان داخلی در ۴۰ سال گذشته بیشتر با جریان نوگرای کشور که به دنبال توسعه، پیشرفت، عدالت، آزادی و دموکراسی در کشور بودهاند، همراه بوده است، این بدنه گاهی اوقات به دلیل محقق نشدن مطالبات خود مایوس میشود یا کسانی که ادعای محقق کردن مطالبات را داشته اند، در سطح عملیاتی توان عمل به وعدههای خود را نداشتهاند، این بستگی به شرایط دارد که بتوانند بدنه مردمی را با خود همراه کنند یا توان اقناع آن را نداشته باشند، اینطور نیست که اگر اقناع صورت نگیرد، این بدنه از اصولگرایان حمایت کند، این بدنه یا خاموش و به صورت سلبی رفتار میکند یا بخشی از آن همراهی میکنند.
با این حال ما ۸ سال دولت اصلاحات، ۸ سال دولت تدبیر و امید و ۸ سال دولت سازندگی را دیدهایم. آن زمان اختلافاتی میان جریان اصلاحات و سازندگی وجود داشت که به مرور زمان رفع شد. مسئله این است که کشور ۲۴ سال در اختیار اصلاحطلبان بوده است. چطور جریان اصلاحات خود را به جای بخشی از وضعیت موجود، منتقد آن میداند؟
تصور من این است که موضوعات نام برده منافاتی با یکدیگر ندارند. شما میتوانید در عین بخشی از وضعیت بودن، به آن معترض باشید. البته جریان آقای هاشمی را نمیتوان چندان در خط اصلاحات دانست. نگاه ایشان در آن زمان نگاه سازندگی و مواجهه با چالشهای پس از جنگ بود تا خرابیهای پس از جنگ آباد شود. همین نگاه کارهایی را صورت داد و مشکلاتی را از کشور رفع کرد. دوره آقای روحانی را نیز ابدا نمیتوان دوره اصلاحات دانست. دولتهای یازدهم و دوازدهم هرگز با اصلاحات همراهی نداشته است. تنها وعدههای در ایام انتخابات از سوی آقای روحانی داده شد که جریان اصلاحات احساس کرد اگر بتواند بخشی از آنها را نیز محقق کند، در راستای مصالح کشور است و به همین دلیل از آن پشتیبانی کرد. در کابینه دولت نیز از اصلاحطلبان محدودی استفاده شد. شاید اگر محاسبه کنیم، کمتر از ۱۰ درصد کابینه دولت اصلاح طلب باشند. به همین دلیل نمیتوان دولت فعلی را به معنایی که در جامعه مطرح است، دولت اصلاحات دانست. اگر میخواهید اصلاحات را ارزیابی کنید، باید همان ۸ سال دولت آقای خاتمی را بررسی کنید. موفقیتهایی وجود داشته، احتمالا نقصها و کاستیهایی نیز بوده است اما ورود هر جریان فکری با توجه به موانعی که وجود دارد، ممکن است با مشکلاتی در سطوح داخلی و خارجی مواجه باشد. ممکن است افراد بعدی بیایند و جریان را تا حدی جلو ببرند اما ممکن نیز هست که این اتفاق رخ ندهد. به هر حال هر جریان سیاسی تلاش میکند در چارچوبی که قوانین کشور اجازه میدهد، فعالیتهایی را برای رفع مشکلات مردم یا جلوگیری از افزایش مشکلات قبلی انجام دهد. این سخنان که فلان جریان سه دهه کشور را در اختیار داشته است و باید عملکرد آن را باتوجه به مشکلات کشور مورد ارزیابی قرار داد، توجیهاتی نادرست است و واقعیت ندارد.
به بحث انتخابات بازگردیم. درباره اصولگرایان صحبت کردیم. از میان نامزدهای اصلاحطلبی که نام آنها به میان آمده است چه کسی میتواند آرای عمومی را کسب کند؟
الان نمی توان با قاطعیت در این خصوص اظهارنظر کرد، زیرا هنوز شرایط با قطعیت مشخص نشده است. تحولات جامعه ایران سریع بروز پیدا کرده و سریع نیز فراموش میشود. صحبت و ارزیابی انتخابات در این نقطه کار دشواری است. چندین مرحله این موضوع را تجربه کردهایم. همه مسائل به فردی که نامزد انتخابات میشود بستگی دارد و در حال حاضر همه در حال گفت وگو، بررسی و ارزیابی گزینهها هستند. اینکه از حالا به فکر نتیجه باشیم کار سادهای نیست. اینکه آیا امکان یک حضور جدی فراهم شد یا خیر نیز از مسائل مهم است.
منظور شما از فراهم شدن امکان حضور جدی، تایید و رد صلاحیتهاست؟
طبیعتا این نکته یکی از شرایط لازم و مهم است. گذشته از این، باید امکان فعالیت عادلانه برای همه گروهها فراهم باشد. نباید همه تلاشها برای انتخابات یکطرفه انجام شود. نباید رقابت از حالت عادی و طبیعی خود خارج شود. اگر کار با این تکلفات انجام شود، ممکن است نتیجه مطلوبی به دست نیاید. اگر شرایط آماده شود و نامزد اصلاحات نیز از افراد مورد قبول مردم باشد، ممکن است خیلی از معادلات بر هم بخورد.
در همین خصوص مصطفی درایتی فعال سیاسی اصلاح طلب گفتگویی با روزنامه آرمان ملی داشت که متن آن را در ادامه میخوانید:
در روزهـــای اخیر صحبتهای متعددی مبنی بر احتمال نامزدی روسای قوای مقننه و قضائیه در انتخابات ۱۴۰۰ مطرح شده است. حضور این افراد در لباس نامزدی انتخابات آسیبهای برای فضای سیاسی کشور به همراه خواهد داشت؟
نامزدی روسای قوا در انتخابات مطلوب نیست. اگر این افراد توانایی دارند، این دو قوه نیز دو قوه مهمی است و افراد باید توانمندی خود را در همان جایگاهها نشان دهند. آنقدر در کشور شرایط پیچیده نیست که روسای قوای دیگر مجبور باشند به قوه مجریه ورود کنند. این رویداد در مجموع سیگنال خوبی به جامعه نمیدهد. زمانی که بنای ورود به انتخابات دارند، به طور طبیعی یکی از آنها شکست خواهد خورد که این رویداد نمای جالبی نخواهد داشت. هر دو فرد قبلا در انتخابات نامزد بودهاند. نامزدی مجدد آنها چندان مثبت ارزیابی نمیشود، مگر اینکه بهنظر برسد کفه ترازوی اصولگراها سبک است و جز این دو نفر کسی را برای نامزدی در انتخابات ندارند. همین امر نیز سیگنال خوبی برای جامعه نیست. مجموعا اگر از روسای قوا و توانمندیهای آنان کاری بر میآید، در قوه زیر نظر خود انجام دهند. عبور از یک قوه و رقابت برای قوه دیگر کار مثبتی ارزیابی نمیشود و انتظار میرفت افراد دیگری که توانمندی دارند، برای مردم شناخته شده هستند و رزومه کافی دارند، به رقابت انتخاباتی ورود کرده و قوا نیز به کار خود ادامه دهند اما بهنظر میرسد احساس تکلیف در برخی بسیار بالا بوده و ممکن است اتفاقات دیگری رخ بدهد.
گرچه رئیس جمهور دومین مقام اجرائی کشور در قانون اساسی است اما رای روسای قوا در جلساتی مانند شورای سران با یکدیگر برابر است. چرا این انگیزه ایجاد میشود که فرد از راس یک قوه به راس قوه دیگر برود؟
قوه مجریه اهمیت بیشتری برای این افراد دارد. مطابق قانون اساسی باید اختیارات رئیس جمهور گسترده باشد. با توجه به گسترهای که ریاست جمهوری پیدا کرده و دارد، این تلقی ایجاد میشود که اهمیت آن بیشتر است و به صورت معمول برای اینکه فرصت ریاست جمهوری را از دست ندهند، میخواهند هر چه در توان دارند را به صحنه بیاورند تا ببینند چه اتفاقی رخ خواهد داد. در مجموع اگر روسای قوا تدبیر بیشتری به خرج دهند، نامزد انتخابات نخواهند شد، زیرا ممکن است اتفاقی غیرقابل پیش بینی رخ بدهد و از هر دو قوه باز بمانند.
اسامی متعددی را از سوی جریان اصولگرا برای نامزدی در انتخابات میشنویم اما بهنظر میرسد برخی چهرههای شاخص در شورای ائتلاف اصولگرایان به دنبال نامزدی آقای رئیسی در انتخابات هستند. علت اینکه نمیتوانیم چهره سرشناس دیگری را میان اصولگرایان ببینیم چیست؟
اتفاقی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ برای آقای رئیسی افتاد و تلقی اصولگرایان این است که او از جایگاه خوبی در میان مردم برخوردار است که مخالفان او در میان اصولگرایان نیز کمتر هستند. طرح نام آقای رئیسی به این علت است که بهتر بتوانند به ائتلاف دست پیدا کنند. شاید درباره قالیباف این ائتلاف دشوارتر باشد و مخالفان او در میان اصولگرایان بیشتر باشند. شاید علت اینکه تا این حد پیگیر حضور آقای رئیسی در انتخابات هستند، این است که اصولگرایان پیش از فکر به شخص او، در فکر کسب وحدت رویه در خودشان هستند. از این جهت تصور من این است که اقبال به آقای رئیسی برای کاهش اختلافات داخلی اصولگرایان است.
نام سعید جلیلی نیز به عنوان چهره شاخص انتخاباتی در میان اصولگرایان به گوش میرسد. احتمال نامزدی او و اقبال بدنه مردمی به این شخصیت را چگونه ارزیابی میکنید؟
آقای جلیلی اقبال اجتماعی پایینی دارد. میزان مخالفتهای داخلی اصولگرایان با او بیشتر از آقای رئیسی است. شاید جلیلی نیز مخالفین کمتری نسبت به قالیباف داشته باشد اما اجماع اصولگرایان برای فشار بر آقای رئیسی برای نامزدی در انتخابات بیش از سایرین است. با این حال بعید است که آقای رئیسی در انتخابات نامزد شوند. اگر او نگاه سیاسی خود را بر این مسأله معطوف کند، نباید به آن تن بدهد. اصولگرایان برای مشکلات داخلی خودشان، حس میکنند آقای رئیسی گزینه بهتری برای ائتلاف است و زمینه اجتماعی آن بهتر است اما شخصا به رای آوری او هیچ اعتمادی ندارم.
گذشته از افراد، گفته میشود به دلیل حمایت اصلاحات از آقای روحانی باید منتظر روی کار آمدن یک اصولگرا در ۱۴۰۰ بود. آیا باید نامزد یا نامزدهای انتخاباتی اصلاحطلبان را جدی بگیریم یا خیر؟
این یک اصل است که جریانات سیاسی باید تلاش کنند در بزنگاههای سیاسی تاثیرات خود را داشته باشند. این امر گاهی سلبی و گاه اثباتی است، البته تصور من این است که اگر امکانی برای ظهور و بروز جریان و کابینه اصلاحات وجود داشت، عقل سیاسی اقتضا میکند که با سهل انگاری از کنار فرصت پیش آمده نگذریم، با این حال بعید است اگر اصلاحات نتواند اتفاقی را از درون رقم بزند، وارد ائتلاف با افرادی مانند آقای رئیسی و غیره بشود.
به این بخش از سوال نیز پاسخ دهید که آیا بدنه مردمی اصلاحات کماکان پابرجاست؟
اگر افرادی که به عرصه سیاسی ورود میکنند، افراد شناخته شدهای باشند که بتوانند حامی و مدافع جدی برای مطالبات مردم باشند، بسیاری از گذشتهای که موجب رنجشهایی شده است، قابل احیا خواهد بود. آن بدنه، بدنهای نبود که تصور کنیم اگر پشت جریان اصلاحات نیست، پشت جریان اصولگرا قرار دارد. آن بدنه اگر هم بنا به حرکتی داشته باشد، به سمت مخالفت جدیتر با اصولگرایان خواهد رفت، لذا بدنه وجود دارد اما اینکه در آن انگیزه ایجاد کنید که با شما همراهی کند، بستگی به اتفاقاتی دارد که ممکن است در آستانه انتخابات اتفاق بیافتد، اگر اقناع طبیعی اتفاق بیفتد، ممکن است بدنه مردمی به صحنه بیاید. در غیر این صورت حالت بیطرف به خود خواهد گرفت و در انتخابات مشارکت نمیکند.
اینطور که شما مطرح میکنید این بدنه، دیگر بدنه اصلاحات نیست، بلکه بدنه منتقد جامعه است، این تلقی صحیح است؟
جریان اصلاحات نیز یک جریان منتقد است و به وضعیت امروز جامعه انتقاد دارد، بخشی افراد عام جامعه بوده و بخش دیگر افرادی هستند که مسائل را بیشتر و جدیتر ارزیابی میکنند. منتقدان داخلی در ۴۰ سال گذشته بیشتر با جریان نوگرای کشور که به دنبال توسعه، پیشرفت، عدالت، آزادی و دموکراسی در کشور بودهاند، همراه بوده است، این بدنه گاهی اوقات به دلیل محقق نشدن مطالبات خود مایوس میشود یا کسانی که ادعای محقق کردن مطالبات را داشته اند، در سطح عملیاتی توان عمل به وعدههای خود را نداشتهاند، این بستگی به شرایط دارد که بتوانند بدنه مردمی را با خود همراه کنند یا توان اقناع آن را نداشته باشند، اینطور نیست که اگر اقناع صورت نگیرد، این بدنه از اصولگرایان حمایت کند، این بدنه یا خاموش و به صورت سلبی رفتار میکند یا بخشی از آن همراهی میکنند.
با این حال ما ۸ سال دولت اصلاحات، ۸ سال دولت تدبیر و امید و ۸ سال دولت سازندگی را دیدهایم. آن زمان اختلافاتی میان جریان اصلاحات و سازندگی وجود داشت که به مرور زمان رفع شد. مسئله این است که کشور ۲۴ سال در اختیار اصلاحطلبان بوده است. چطور جریان اصلاحات خود را به جای بخشی از وضعیت موجود، منتقد آن میداند؟
تصور من این است که موضوعات نام برده منافاتی با یکدیگر ندارند. شما میتوانید در عین بخشی از وضعیت بودن، به آن معترض باشید. البته جریان آقای هاشمی را نمیتوان چندان در خط اصلاحات دانست. نگاه ایشان در آن زمان نگاه سازندگی و مواجهه با چالشهای پس از جنگ بود تا خرابیهای پس از جنگ آباد شود. همین نگاه کارهایی را صورت داد و مشکلاتی را از کشور رفع کرد. دوره آقای روحانی را نیز ابدا نمیتوان دوره اصلاحات دانست. دولتهای یازدهم و دوازدهم هرگز با اصلاحات همراهی نداشته است. تنها وعدههای در ایام انتخابات از سوی آقای روحانی داده شد که جریان اصلاحات احساس کرد اگر بتواند بخشی از آنها را نیز محقق کند، در راستای مصالح کشور است و به همین دلیل از آن پشتیبانی کرد. در کابینه دولت نیز از اصلاحطلبان محدودی استفاده شد. شاید اگر محاسبه کنیم، کمتر از ۱۰ درصد کابینه دولت اصلاح طلب باشند. به همین دلیل نمیتوان دولت فعلی را به معنایی که در جامعه مطرح است، دولت اصلاحات دانست. اگر میخواهید اصلاحات را ارزیابی کنید، باید همان ۸ سال دولت آقای خاتمی را بررسی کنید. موفقیتهایی وجود داشته، احتمالا نقصها و کاستیهایی نیز بوده است اما ورود هر جریان فکری با توجه به موانعی که وجود دارد، ممکن است با مشکلاتی در سطوح داخلی و خارجی مواجه باشد. ممکن است افراد بعدی بیایند و جریان را تا حدی جلو ببرند اما ممکن نیز هست که این اتفاق رخ ندهد. به هر حال هر جریان سیاسی تلاش میکند در چارچوبی که قوانین کشور اجازه میدهد، فعالیتهایی را برای رفع مشکلات مردم یا جلوگیری از افزایش مشکلات قبلی انجام دهد. این سخنان که فلان جریان سه دهه کشور را در اختیار داشته است و باید عملکرد آن را باتوجه به مشکلات کشور مورد ارزیابی قرار داد، توجیهاتی نادرست است و واقعیت ندارد.
به بحث انتخابات بازگردیم. درباره اصولگرایان صحبت کردیم. از میان نامزدهای اصلاحطلبی که نام آنها به میان آمده است چه کسی میتواند آرای عمومی را کسب کند؟
الان نمی توان با قاطعیت در این خصوص اظهارنظر کرد، زیرا هنوز شرایط با قطعیت مشخص نشده است. تحولات جامعه ایران سریع بروز پیدا کرده و سریع نیز فراموش میشود. صحبت و ارزیابی انتخابات در این نقطه کار دشواری است. چندین مرحله این موضوع را تجربه کردهایم. همه مسائل به فردی که نامزد انتخابات میشود بستگی دارد و در حال حاضر همه در حال گفت وگو، بررسی و ارزیابی گزینهها هستند. اینکه از حالا به فکر نتیجه باشیم کار سادهای نیست. اینکه آیا امکان یک حضور جدی فراهم شد یا خیر نیز از مسائل مهم است.
منظور شما از فراهم شدن امکان حضور جدی، تایید و رد صلاحیتهاست؟
طبیعتا این نکته یکی از شرایط لازم و مهم است. گذشته از این، باید امکان فعالیت عادلانه برای همه گروهها فراهم باشد. نباید همه تلاشها برای انتخابات یکطرفه انجام شود. نباید رقابت از حالت عادی و طبیعی خود خارج شود. اگر کار با این تکلفات انجام شود، ممکن است نتیجه مطلوبی به دست نیاید. اگر شرایط آماده شود و نامزد اصلاحات نیز از افراد مورد قبول مردم باشد، ممکن است خیلی از معادلات بر هم بخورد.