مرتضی میرحسینی| محمدرضاشاه، زمانی که جیمی کارتر رییسجمهور امریکا بود سقوط کرد و از اینرو رابطه میان این دو، از همان سالها به یکی از موضوعات پرطرفدار در پژوهشهای تاریخی تبدیل شد. شاه ایران نه کارتر را درست میشناخت و نه – برخلاف نیکسون -رابطه دوستانهای با او داشت.
حتی از شعارهای او درباره حقوق بشر و آزادیهای سیاسی احساس خطر و نگرانی میکرد. نخستینبار در نوامبر ۱۹۷۷ در امریکا با او روبهرو شد و بیواسطه صحبت کرد. همان سفری که اعتراض دانشجویان ایرانی مقیم امریکا – و شلیک گاز اشکآور که وزش باد آن را به محوطه کاخ سفید برد – بر آن سایه انداخت.
عکسی از آن دیدار به یادگار ماند که «در آن شاه و کارتر داشتند حداکثر تلاش خود را میکردند تا جلوی اشکهای خود را بگیرند.»
به قول خاویر گررو «در ایران، تصویر این مراسم همه را شگفتزده کرد. مردمی که عادت داشتند تصاویر بیاحساس و مغرورانه شاه را ببینند، اکنون با تصویر مرد سالخوردهای مواجه بودند که نهایت تلاش خود را میکند تا جلوی سرازیر شدن اشکهایش را بگیرد.»
تظاهرات سیام آبان ۱۳۵۶ در تهران که به خشونت کشیده و منجر به دستگیری عدهای از دانشجویان شد دنباله همین اعتراضات واشنگتن بود. اما شاه در نخستین گفتگو که در دفتر کارتر و «فضایی سرد» انجام شد از خاورمیانه و مشکلات قدیمی و اصلی آن صحبت کرد و دانش خود درباره آن منطقه از آسیا را به رخ رییسجمهور امریکا و مشاورانش کشید.
سپس از ایران گفت و فهرستی از «پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی» چند سال اخیر کشوری که او بر آن فرمانروایی میکرد را پیش روی حاضران در جلسه گذاشت. گویا سعی میکرد بر کارتر و دیگرانی که آنجا بودند تاثیر بگذارد.
اما کارتر جذب صحبتهای شاه نشد و حتی واقعیتی را دید که بسیاری از تحلیلگران و روزنامهنگاران امریکایی قبل از او دیده بودند و در خاطراتش نوشت: «به نظر میرسد شاه شدیدا شیفته ثمرات رهبری خود شده است.» این نشست که تمام شد، آن دو باهم به اتاقی کوچک، چسبیده به دفتر کار رییسجمهور امریکا رفتند و با صراحت بیشتری صحبت کردند. یا به عبارت درستتر، کارتر گفت و شاه شنید. کارتر به شاه گفت اتهام نقض حقوق بشر در ایران جدی است و بهتر است که او سیاستهای خود را در مواجهه با مخالفان کمی تغییر دهد. البته از دوستی نزدیک بین دو کشور و تعهد دولتش در پشتیبانی همهجانبه از حکومت پهلوی هم حرف زد و به شاه اطمینان داد که چیزی این اتحاد دوجانبه را سست نمیکند. اما گویا شاه فقط بخش نخست حرفهای کارتر را جدی گرفت. او هم از اینکه دولت جدید امریکا اجازه داده بود معترضان تا این اندازه به او نزدیک شوند آزرده بود و هم صحبتهای کارتر درباره حقوق بشر را نشانهای از تغییر رویه امریکا در رابطه با ایران میپنداشت. گری سیک (از اعضای شورای امنیت ملی امریکا) کل ماجرا را در این جمله خلاصه کرد: «شاه واقعا ترسیده است.» آنچه شرایط را پیچیدهتر میکرد، سروصدای برخی روزنامههای امریکایی – و محافل حامی این روزنامهها – درباره فروش سلاح و جنگافزار به ایران بود. شاه و همسرش چند روز دیگر در امریکا ماندند و به دیدارهای رسمی خودشان ادامه دادند، البته «با اعتماد به مراتب کمتری نسبت به بازدیدهایشان در دو دهه گذشته.» به نوشته گررو «آنها احساس کردند که به کاخ سفید دیگری قدم گذاشته و مانند سابق مورد استقبال قرار نگرفتهاند.»