گروه سیاسی: پس از به نتیجه نرسیدنِ ابتکار اتحادیه اروپا در ارائه یک بسته پیشنهادی به ایران و آمریکا با محوریت باز کردن گرهِ مذاکرات هستهای وین (جهت احیای توافق برجام)، بسیاری از سیاستمداران، دیپلماتها و کارشناسان حوزه سیاست خارجی، از ایجاد بنبستی عمیق در روند مذاکرات مذکور خبر میدهند که حداقل در کوتاه مدت، چشم انداز دستیابی به هرگونه توافقی را به شدت تیره و تار کرده است.
در این فضا، برخی بر این باورند که اساسا باید پرونده مذاکرات اتمی ایران و غرب جهت احیای برجام را مختومه دانست و امید چندانی به تداومِ روند مذاکرات نداشت. موضوعی که به ویژه با توجه به بی رغبتی فعلیِ حاکم بر دولت آمریکا در رابطه با مذاکرات اتمی با ایران و به نوعی بسته شدنِ آنچه دریچه و فرصت مذاکرات و دستیابی به توافق در قالب معادله احیای برجام عنوان میشود، ابعاد جدی تری را نیز به خود میگیرد.
با این همه این روند همچنان با سوالها و، اما و اگرهای فراوانی همراه است که ابعاد گوناگون آن بایستی به دقت رصد و تحلیل شود. در این راستا، فرارو در گفتگو با “جلال خوشچهره”، نویسنده و تحلیلگر حوزه سیاست خارجی، به برخی از مهمترین پرسشها در مورد روند مذاکرات اتمی وین و سرنوشت نهایی توافق برجام پرداخته است.
دولت آمریکا در مدت اخیر و پس از به نتیجه نرسیدنِ ابتکار اتحادیه اروپا و بسته پیشنهادی ارائه شده از سوی آن جهت ایجاد گشایش در روند مذاکرات احیای برجام، از موکول شدنِ مذاکرات به دوره پس از برگزاری انتخابات میاندورهای کنگره در ماه نوامبر خبر داده است. به نظر شما آیا قرار است پس از این انتخابات، اتفاقی خاصی و یا نقطه عطف جدیدی در چهارچوب معادله احیای برجام حادث شود؟
واقعیت این است که مذاکرات برجامی با ایران، از دستورکارِ واشینگتن خارج شده است. متاسفانه ما فرصتهای مختلفی در چهارچوب مذاکرات اتمی وین جهت حصول توافق با آمریکا و بهره مندی از مزایای توافقی جدید داشتیم که البته نتوانستیم از آنها استفاده کنیم و فرصتها صرفا در حالتِ بالقوه خود باقی ماندند. به نظر من اساسا ما اراده لازم چهت پیشبرد مذاکرات را هم نداشتیم. حال اینکه چقدر از این فقدانِ اراده مربوط به طرف ایرانی بود و چقدر به آمریکا، قابل بحث است با این حال ارادهای که نمیخواست مذاکرات به سرانجام و نتیجه برسد در نهایت غالب شد و موقعیت برتر را کسب کرد و به نظر من اکنون دیگر جای این نیست که بگوییم مثلا آمریکا تداوم مذاکرات را به بعد از انتخابات میاندورهای کنگره و یا دیگر مسائل شبیه به آن موکول کرده است.
در این چهارچوب، همانطور که پیشتر نیز گفتم، واقع بینانه است اگر بپذیریم که دستورکارِ مذاکره با ایران دیگر جزو اولویتهای اساسی دولت بایدن نیست و در عین حال اتحادیه اروپا نیز برخلاف برخی تحلیل و تفسیرهای جناحهای ایده آلیست و تندرو (در کشورمان) که تاکید داشتند اروپا در سایه تحریمهای انرژی روسیه، شدیدا به توافق با ایران نیاز دارد، اکنون به وضوح میبینیم که این گزاره نیز غلط بوده است.
همین حالا نیز قیمت هر بشکه نفت برنتِ دریای شمال کاهش پیدا کرده و در عین حال شرکتهای مهم انرژی غربی نظیر “شِل” در میادین انرژی منطقه خاورمیانه نظیر میادین گازی قطر، قراردادهای قابل توجهی را جهت توسعه فعالیتهای انرژی به امضا رسانده اند و در این فضا عملا برنامه ریزیهای منسجمی جهت جبرانِ تحریمهای انرژی روسیه نیز در حال انجام است. مسالهای که گزاره نیاز غرب به منابع انرژی ایران در شرایط کنونی را تا حد زیادی بی اعتبار میسازد.
پس شما معتقد به مختومه شدنِ پرونده مذاکرات هستید؟
بله من فکر میکنم ما فرصت برای مذاکره را از دست داده ایم و شوربختانه کسانی که مخالفِ مذاکرات بودند چه در داخل و چه خارج و به طور خاص تندورهای داخلی و خارجی، عملا در یک نوع از هم پوشانی مواضع با یکدیگر، توانستند مانع تراشیهای قابل توجهی را در مسیر مذاکرات اتمی وین ایجاد کنند و فرصتهایی که بویژه در سمتِ ایران امکان وجود و تحقق داشت تا ما بتوانیم از آنها بهرهمند شویم را سوزاندند و در پروژه خود موفق نیز شدند.
حال در این فضا شاید تهران بگوید که آماده مذاکرات هستیم با این حال، ما در عمل چیزی را مشاهده نمیکنیم. به عنوان مثال در جریان سفر اخیر رئیس جمهور کشورمان به نیویورک جهت شرکت در نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد شاهد بودیم که مسوول ارشد تیم مذاکراتی ما نیز با ایشان در نیویوک حضور داشتند با این حال رایزنیهای آنها کمترین دستاوردها را به همراه داشت و به طور خاص “علی باقری کنی” در این زمینه کنشگری موثری را از خود نشان نداد. به هر حال آنچه واقعی و قابل شناسایی است این نکته است که مذاکرات برجامی از دستورکار خارج شده است. اگرچه اروپاییها هنوز دست و پاهایی برای تداوم مذاکرات میزنند با این حال نَه ابتکار تازهای مطرح شده و نَه پیشنهاد تازهای وجود دارد و نَه اساسا رغبتی جهت به نتیجه رسیدنِ مذاکرات قابل مشاهده است.
آیا شما معتقد به ارتکاب اشتباهات محاسباتیِ قابل توجه از سوی تیم مذاکراتی کشورمان هستید؟
به نظر من قطعا اینطور بوده است. یعنی کسانی که تمام تخم مرغهای خود را در سبد سیاستهای روسیه گذاشته بودند و فکر میکردند که جنگ اوکراین و نیازِ غرب به گاز و نفت در زمستان سبب میشود که اروپا و آمریکا در مواضع خود در قبال ایران تعدیلهایی را انجام دهند و امتیازاتی را به کشورمان بدهند و درست به همین دلیل نیز آنها سیاست صبر را پیشه کردند، اکنون میبینند که اساسا این نوعِ نگاه هیچ دستاورد مثبت و قابل ذکری را برای ایران به همراه نداشته است و حتی اهرم انرژی ما را به واسطه رویههای روسیه در ورود گسترده و بی قاعده به حوزه فروش منابع انرژیِ تحریم شده، به نحوی منفی تحت الشعاع قرار داده است.
به طور کلی، چنان تخم مرغها در سبد روسیه قرار گرفت که میبینیم در شریط کنونی که روسها به شدت درگیر جنگی فرسایشی با اوکراین شده اند، حتی هند و پاکستان به عنوان متحدان راهبردی این کشور، در جریان نشست اخیر “سازمان همکاریهای شانگهای”، مرزی بندی خود را با روسیه نشان دادند و این وسط ما بودیم که میتوانستیم با ایجاد نوعی موازنه در روابط خارجی خود، بهترین بهره را ببریم. با این حال کسانی که محاسبه میکردند اگر ما صرفا روی روسها قمار کنیم و این موضوع منجر به تسلیم شدن اروپا و آمریکا در برابر ما خواهد شد، عملا شکستِ تئوریهای خود را دیدند.
من امیدوار هستم که این نیروهای “روسوفیل/روسیه دوست” مسوولیتِ رفتاری که داشتند و همچنین پیامدهای آن را برعهده بگیرند. به هر حال آنچه که مشخص است این نکته است که فرصتِ مذاکرات برجامی از دست رفته و حتی اگر قرار باشد مذاکراتی نیز انجام بگیرد، اساسا جهت حصول توافقی در راستای نسخه اولیه توافق برجام که در سال ۲۰۱۵ حاصل شد، نخواهد بود و چهارچوبهای به کل متفاوتی را در مقایسه با آن خواهد داشت. در این راستا، من به هیچ عنوان اوضاع را خوب نمیبینم.
منتقدان دیدگاههای شما معتقدند که اساس تحلیلگرانی نظیر شما به نحوی خوشبینانه به معادله احیای برجام و حصول توافق در قالب آن مینگرند. آنها میگویند که چرا ایران باید وارد توافقی شود که هیچ تضمینی برای آن نیست و امکان دارد بار دیگر سناریو دولت ترامپ و نوع برخوردِ آن با نسخه اولیه توافق برجام تکرار شود؟
ببینید “توافق” با “قرارداد” فرق دارد. متاسفانه به این موضوع توجه زیادی نمیشود. توافق برجام (نسخه اولیه برجام) نیز تبدیل به قرارداد نشد. در چهارجوب مذاکره نیز بنا بر توافق است و شما نمیتوانید به تمامی خواستههای خود برسید. جدای از اینها پذیرفته ایم که بنا است توافق بکنیم نه اینکه قراردادی را امضا کنیم. در قالب یک توافق که ارائه تضمین بی معناست و از ابتدا هم این مساله مطرح نبوده است. مگر در توافق برجام که در سال ۲۰۱۵ امضا شد، تضمینی داده شد و یا بر وجوهِ الزام آور تاکید شد؟
در این چهارچوب باید پرسید که اگر تیمِ کنونی مذاکراتی کشورمان که پیشتر نیز از منتقدان توافق برجام و مذاکره با غرب بودند و میدانستند که برای دستیابی به یک توافق و نَه قرارداد، در حال مذاکره هستند و نمیتوانند به مواردی نظیر دریافت تضمین برسند، اساسا به چه دلیل مذاکرات را آغاز کردند؟ در عین حال ما باید رویه و عرف و چهارچوبهای حقوقی در آمریکا را نیز بشناسیم. هیج رئیس جمهوری در این کشور نمیتواند به واسطه توافقاتِ دولت خود، تضمینهایی را بدهد که دولتهای پس از وی را نیز متعهد سازد. در قانون و رویههای عرفی ایالات متحده آمریکا چنین چیزی وجود ندارد.
شاید این مساله یک نقطه ضعف در آمریکا باشد، اما به هر حال وجود دارد و ما باید این را بدانیم. حتی اگر تعهد بدهند باید بدانیم که بن بستها و چالشهای دیگری نیز پیش رو خواهد بود. مثلا اگر همین فردا توافقی نیز حاصل شود، موانع دیگری نظیر افای تی اف/FATF و یا CFT وجود دارند که هنوز ما آنها را در حوزه روابط بانکی و مالی خود با غرب حل نکرده ایم. در این میان باید به این مساله نیز توجه داشت که اختلافات ما با دولت آمریکا صرفا محدود به مساله هستهای نیست. آنها در حوزههایی نظیر نفوذ منطقهای ایران، مسائل حقوق بشری، و تروریسم نیز با ایران چالشهای جدی دارند.
در این فضا عملا آمریکاییها این امکان را دارند که مثلا تحریمهای حوزه هستهای را در دیگر حوزهها علیه کشورمان تحمیل کنند و برای ایران ایجاد چالش کنند. مسلما من هم به عنوان یک کارشناس به این مسائل نقد دارم، اما ما باید بپذیریم که اینها واقعیتهایی هستند که ما در پیشِ روی خود داریم و باید به نحوی درست با آنها مواجه شویم. آمریکاییها دنبال منافع خود هستند و ما نیز باید چنین رویکردی داشته باشیم. ما باید بیندیشیم که آیا در چهارچوب شرایط خاص کشورمان، بازگشت ما به جامعه جهانی و رفع تحریمها علیه ایران در اولویت قرار دارد یا اینکه خیر ما باید از آمریکاییها تضمین بگیریم؟ ما باید نوع تعامل خود با جامعه جهانی و دولتهای منطقه را تنظیم کنیم. این اشتباه است که تمامی نکات و مسائل را در حوزههای مرتبط با آمریکا تعریف کرده و معنابخشی کنیم. اینکه در ماههای گذشته سکوت رسانهای عمیقی را از سوی تیم مذاکراتی خود شاهد بوده ایم، هنر نیست. در این فضا متاسفانه میبینیم که سخنگوی تیم مذاکراتی ما میشود “میخائیل اولیانوفِ” روس. این فاجعه است.
تا چه حد عدم انجام مذاکرات مستقیم با آمریکا در روند مذاکرات اتمی وین را در راستای منافع ملی کشورمان ارزیابی میکنید؟
این نکته مدت هاست روشن شده که طرف اصلیِ معادله برجام برای ایران، برخلاف آنچه جریانهای تندروی داخلی میگفتند، آمریکا است. چندین دور مذاکرات اتمی وین نیز به خوبی این مساله را ثابت کرده است. جالب اینکه ما با طرف اصلیِ خود وارد مذاکرات مستقیم نیز نشدیم و کار را به واسطههایی نظیر روسیه و چین و اروپا سپردیم. این اساسا در تاریخ دیپلماسی نمونهای خاص است. در واقع ما با طرف اصلی خود میخواهیم به توافقی برسیم، اما با آن مذاکره مستقیم نمیکنیم. خوب در این فضا چه انتظاری دارید؟ آنها (واسطه ها) منافع خود را به منافع ملی ایران ترجیح میدهند و نگرانی و دغدغهای در مورد منافع کشورمان ندارند.
آنهایی که مخالف مذاکرات و حصول دستاورد در قالب آن برای کشورمان بودند، اکنون باید متعهد باشند و دستاوردهای خود را در فضای فقدان مذاکرات برای ایران شرح دهند. آنها تمام امید خود را بر روسوفیلهایی بستند که مدام بر زمستان سخت اروپا و چالشهای غرب در این رابطه و ایجاد گشایش برای ایران در نتیجه این موضوع تاکید داشتند. حال اگر روسها در جنگ اوکراین به نتیجه نرسند و نتایج مد نظر ما دراین جنگ محقق نشود، آیا حامیان روسیه در ایران حاضرند که بیایند و در مورد مسوولیت سیاستهای خود توضیح دهند؟
ما باید اکنون این موضوع را مد نظر قرار دهیم و الا اکنون بحث مذاکرات وین و احیای برجام دیگر به یک موضوع کسل کننده و ملال آلور تبدیل شده که وقتی به افکار عمومی کشورمان نیز در مورد آن میگویید، به آن میخندند و اساسا امیدی به آن ندارند. مسالهای که نوعی سرخوردگی را ایجاد کرده و تبعات آن را در فضای سیاسی جاری کشور میبینید. مسوولیت این مسائل را باید مخالفان ایده مذاکرات با غرب (با محوریت منافع ملی کشورمان) بپذیرند. همانهایی که مخالف بوده و هستد، اما هیچ گزینه جایگزینی را برای کشور ارائه نمیکنند. شاید مخالفان بگویند که ما مثلا ایران را به عضویت شانگهای درآوردیم. خوب باید از آنها پرسید که آیا با سیلی از موانع بانکی و مالی و دیگر چالش ها، میتوان با کشورهای عضو شانگهای روابط اقتصادی گستردهای را برقرار کرد و از مزایای آنها بهره برد؟ باید به اینها پاسخهای دقیقی داده شود. من معتقدم آنچه اکنون در مورد مذاکرات برجام گفته میشود صرفا تعارفهای فُرمالیته و دیپلماتیک است و دیگر برجام و مذاکراتی اساسا باقی نمانده است.
در این فضا، برخی بر این باورند که اساسا باید پرونده مذاکرات اتمی ایران و غرب جهت احیای برجام را مختومه دانست و امید چندانی به تداومِ روند مذاکرات نداشت. موضوعی که به ویژه با توجه به بی رغبتی فعلیِ حاکم بر دولت آمریکا در رابطه با مذاکرات اتمی با ایران و به نوعی بسته شدنِ آنچه دریچه و فرصت مذاکرات و دستیابی به توافق در قالب معادله احیای برجام عنوان میشود، ابعاد جدی تری را نیز به خود میگیرد.
با این همه این روند همچنان با سوالها و، اما و اگرهای فراوانی همراه است که ابعاد گوناگون آن بایستی به دقت رصد و تحلیل شود. در این راستا، فرارو در گفتگو با “جلال خوشچهره”، نویسنده و تحلیلگر حوزه سیاست خارجی، به برخی از مهمترین پرسشها در مورد روند مذاکرات اتمی وین و سرنوشت نهایی توافق برجام پرداخته است.
دولت آمریکا در مدت اخیر و پس از به نتیجه نرسیدنِ ابتکار اتحادیه اروپا و بسته پیشنهادی ارائه شده از سوی آن جهت ایجاد گشایش در روند مذاکرات احیای برجام، از موکول شدنِ مذاکرات به دوره پس از برگزاری انتخابات میاندورهای کنگره در ماه نوامبر خبر داده است. به نظر شما آیا قرار است پس از این انتخابات، اتفاقی خاصی و یا نقطه عطف جدیدی در چهارچوب معادله احیای برجام حادث شود؟
واقعیت این است که مذاکرات برجامی با ایران، از دستورکارِ واشینگتن خارج شده است. متاسفانه ما فرصتهای مختلفی در چهارچوب مذاکرات اتمی وین جهت حصول توافق با آمریکا و بهره مندی از مزایای توافقی جدید داشتیم که البته نتوانستیم از آنها استفاده کنیم و فرصتها صرفا در حالتِ بالقوه خود باقی ماندند. به نظر من اساسا ما اراده لازم چهت پیشبرد مذاکرات را هم نداشتیم. حال اینکه چقدر از این فقدانِ اراده مربوط به طرف ایرانی بود و چقدر به آمریکا، قابل بحث است با این حال ارادهای که نمیخواست مذاکرات به سرانجام و نتیجه برسد در نهایت غالب شد و موقعیت برتر را کسب کرد و به نظر من اکنون دیگر جای این نیست که بگوییم مثلا آمریکا تداوم مذاکرات را به بعد از انتخابات میاندورهای کنگره و یا دیگر مسائل شبیه به آن موکول کرده است.
در این چهارچوب، همانطور که پیشتر نیز گفتم، واقع بینانه است اگر بپذیریم که دستورکارِ مذاکره با ایران دیگر جزو اولویتهای اساسی دولت بایدن نیست و در عین حال اتحادیه اروپا نیز برخلاف برخی تحلیل و تفسیرهای جناحهای ایده آلیست و تندرو (در کشورمان) که تاکید داشتند اروپا در سایه تحریمهای انرژی روسیه، شدیدا به توافق با ایران نیاز دارد، اکنون به وضوح میبینیم که این گزاره نیز غلط بوده است.
همین حالا نیز قیمت هر بشکه نفت برنتِ دریای شمال کاهش پیدا کرده و در عین حال شرکتهای مهم انرژی غربی نظیر “شِل” در میادین انرژی منطقه خاورمیانه نظیر میادین گازی قطر، قراردادهای قابل توجهی را جهت توسعه فعالیتهای انرژی به امضا رسانده اند و در این فضا عملا برنامه ریزیهای منسجمی جهت جبرانِ تحریمهای انرژی روسیه نیز در حال انجام است. مسالهای که گزاره نیاز غرب به منابع انرژی ایران در شرایط کنونی را تا حد زیادی بی اعتبار میسازد.
پس شما معتقد به مختومه شدنِ پرونده مذاکرات هستید؟
بله من فکر میکنم ما فرصت برای مذاکره را از دست داده ایم و شوربختانه کسانی که مخالفِ مذاکرات بودند چه در داخل و چه خارج و به طور خاص تندورهای داخلی و خارجی، عملا در یک نوع از هم پوشانی مواضع با یکدیگر، توانستند مانع تراشیهای قابل توجهی را در مسیر مذاکرات اتمی وین ایجاد کنند و فرصتهایی که بویژه در سمتِ ایران امکان وجود و تحقق داشت تا ما بتوانیم از آنها بهرهمند شویم را سوزاندند و در پروژه خود موفق نیز شدند.
حال در این فضا شاید تهران بگوید که آماده مذاکرات هستیم با این حال، ما در عمل چیزی را مشاهده نمیکنیم. به عنوان مثال در جریان سفر اخیر رئیس جمهور کشورمان به نیویورک جهت شرکت در نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد شاهد بودیم که مسوول ارشد تیم مذاکراتی ما نیز با ایشان در نیویوک حضور داشتند با این حال رایزنیهای آنها کمترین دستاوردها را به همراه داشت و به طور خاص “علی باقری کنی” در این زمینه کنشگری موثری را از خود نشان نداد. به هر حال آنچه واقعی و قابل شناسایی است این نکته است که مذاکرات برجامی از دستورکار خارج شده است. اگرچه اروپاییها هنوز دست و پاهایی برای تداوم مذاکرات میزنند با این حال نَه ابتکار تازهای مطرح شده و نَه پیشنهاد تازهای وجود دارد و نَه اساسا رغبتی جهت به نتیجه رسیدنِ مذاکرات قابل مشاهده است.
آیا شما معتقد به ارتکاب اشتباهات محاسباتیِ قابل توجه از سوی تیم مذاکراتی کشورمان هستید؟
به نظر من قطعا اینطور بوده است. یعنی کسانی که تمام تخم مرغهای خود را در سبد سیاستهای روسیه گذاشته بودند و فکر میکردند که جنگ اوکراین و نیازِ غرب به گاز و نفت در زمستان سبب میشود که اروپا و آمریکا در مواضع خود در قبال ایران تعدیلهایی را انجام دهند و امتیازاتی را به کشورمان بدهند و درست به همین دلیل نیز آنها سیاست صبر را پیشه کردند، اکنون میبینند که اساسا این نوعِ نگاه هیچ دستاورد مثبت و قابل ذکری را برای ایران به همراه نداشته است و حتی اهرم انرژی ما را به واسطه رویههای روسیه در ورود گسترده و بی قاعده به حوزه فروش منابع انرژیِ تحریم شده، به نحوی منفی تحت الشعاع قرار داده است.
به طور کلی، چنان تخم مرغها در سبد روسیه قرار گرفت که میبینیم در شریط کنونی که روسها به شدت درگیر جنگی فرسایشی با اوکراین شده اند، حتی هند و پاکستان به عنوان متحدان راهبردی این کشور، در جریان نشست اخیر “سازمان همکاریهای شانگهای”، مرزی بندی خود را با روسیه نشان دادند و این وسط ما بودیم که میتوانستیم با ایجاد نوعی موازنه در روابط خارجی خود، بهترین بهره را ببریم. با این حال کسانی که محاسبه میکردند اگر ما صرفا روی روسها قمار کنیم و این موضوع منجر به تسلیم شدن اروپا و آمریکا در برابر ما خواهد شد، عملا شکستِ تئوریهای خود را دیدند.
من امیدوار هستم که این نیروهای “روسوفیل/روسیه دوست” مسوولیتِ رفتاری که داشتند و همچنین پیامدهای آن را برعهده بگیرند. به هر حال آنچه که مشخص است این نکته است که فرصتِ مذاکرات برجامی از دست رفته و حتی اگر قرار باشد مذاکراتی نیز انجام بگیرد، اساسا جهت حصول توافقی در راستای نسخه اولیه توافق برجام که در سال ۲۰۱۵ حاصل شد، نخواهد بود و چهارچوبهای به کل متفاوتی را در مقایسه با آن خواهد داشت. در این راستا، من به هیچ عنوان اوضاع را خوب نمیبینم.
منتقدان دیدگاههای شما معتقدند که اساس تحلیلگرانی نظیر شما به نحوی خوشبینانه به معادله احیای برجام و حصول توافق در قالب آن مینگرند. آنها میگویند که چرا ایران باید وارد توافقی شود که هیچ تضمینی برای آن نیست و امکان دارد بار دیگر سناریو دولت ترامپ و نوع برخوردِ آن با نسخه اولیه توافق برجام تکرار شود؟
ببینید “توافق” با “قرارداد” فرق دارد. متاسفانه به این موضوع توجه زیادی نمیشود. توافق برجام (نسخه اولیه برجام) نیز تبدیل به قرارداد نشد. در چهارجوب مذاکره نیز بنا بر توافق است و شما نمیتوانید به تمامی خواستههای خود برسید. جدای از اینها پذیرفته ایم که بنا است توافق بکنیم نه اینکه قراردادی را امضا کنیم. در قالب یک توافق که ارائه تضمین بی معناست و از ابتدا هم این مساله مطرح نبوده است. مگر در توافق برجام که در سال ۲۰۱۵ امضا شد، تضمینی داده شد و یا بر وجوهِ الزام آور تاکید شد؟
در این چهارچوب باید پرسید که اگر تیمِ کنونی مذاکراتی کشورمان که پیشتر نیز از منتقدان توافق برجام و مذاکره با غرب بودند و میدانستند که برای دستیابی به یک توافق و نَه قرارداد، در حال مذاکره هستند و نمیتوانند به مواردی نظیر دریافت تضمین برسند، اساسا به چه دلیل مذاکرات را آغاز کردند؟ در عین حال ما باید رویه و عرف و چهارچوبهای حقوقی در آمریکا را نیز بشناسیم. هیج رئیس جمهوری در این کشور نمیتواند به واسطه توافقاتِ دولت خود، تضمینهایی را بدهد که دولتهای پس از وی را نیز متعهد سازد. در قانون و رویههای عرفی ایالات متحده آمریکا چنین چیزی وجود ندارد.
شاید این مساله یک نقطه ضعف در آمریکا باشد، اما به هر حال وجود دارد و ما باید این را بدانیم. حتی اگر تعهد بدهند باید بدانیم که بن بستها و چالشهای دیگری نیز پیش رو خواهد بود. مثلا اگر همین فردا توافقی نیز حاصل شود، موانع دیگری نظیر افای تی اف/FATF و یا CFT وجود دارند که هنوز ما آنها را در حوزه روابط بانکی و مالی خود با غرب حل نکرده ایم. در این میان باید به این مساله نیز توجه داشت که اختلافات ما با دولت آمریکا صرفا محدود به مساله هستهای نیست. آنها در حوزههایی نظیر نفوذ منطقهای ایران، مسائل حقوق بشری، و تروریسم نیز با ایران چالشهای جدی دارند.
در این فضا عملا آمریکاییها این امکان را دارند که مثلا تحریمهای حوزه هستهای را در دیگر حوزهها علیه کشورمان تحمیل کنند و برای ایران ایجاد چالش کنند. مسلما من هم به عنوان یک کارشناس به این مسائل نقد دارم، اما ما باید بپذیریم که اینها واقعیتهایی هستند که ما در پیشِ روی خود داریم و باید به نحوی درست با آنها مواجه شویم. آمریکاییها دنبال منافع خود هستند و ما نیز باید چنین رویکردی داشته باشیم. ما باید بیندیشیم که آیا در چهارچوب شرایط خاص کشورمان، بازگشت ما به جامعه جهانی و رفع تحریمها علیه ایران در اولویت قرار دارد یا اینکه خیر ما باید از آمریکاییها تضمین بگیریم؟ ما باید نوع تعامل خود با جامعه جهانی و دولتهای منطقه را تنظیم کنیم. این اشتباه است که تمامی نکات و مسائل را در حوزههای مرتبط با آمریکا تعریف کرده و معنابخشی کنیم. اینکه در ماههای گذشته سکوت رسانهای عمیقی را از سوی تیم مذاکراتی خود شاهد بوده ایم، هنر نیست. در این فضا متاسفانه میبینیم که سخنگوی تیم مذاکراتی ما میشود “میخائیل اولیانوفِ” روس. این فاجعه است.
تا چه حد عدم انجام مذاکرات مستقیم با آمریکا در روند مذاکرات اتمی وین را در راستای منافع ملی کشورمان ارزیابی میکنید؟
این نکته مدت هاست روشن شده که طرف اصلیِ معادله برجام برای ایران، برخلاف آنچه جریانهای تندروی داخلی میگفتند، آمریکا است. چندین دور مذاکرات اتمی وین نیز به خوبی این مساله را ثابت کرده است. جالب اینکه ما با طرف اصلیِ خود وارد مذاکرات مستقیم نیز نشدیم و کار را به واسطههایی نظیر روسیه و چین و اروپا سپردیم. این اساسا در تاریخ دیپلماسی نمونهای خاص است. در واقع ما با طرف اصلی خود میخواهیم به توافقی برسیم، اما با آن مذاکره مستقیم نمیکنیم. خوب در این فضا چه انتظاری دارید؟ آنها (واسطه ها) منافع خود را به منافع ملی ایران ترجیح میدهند و نگرانی و دغدغهای در مورد منافع کشورمان ندارند.
آنهایی که مخالف مذاکرات و حصول دستاورد در قالب آن برای کشورمان بودند، اکنون باید متعهد باشند و دستاوردهای خود را در فضای فقدان مذاکرات برای ایران شرح دهند. آنها تمام امید خود را بر روسوفیلهایی بستند که مدام بر زمستان سخت اروپا و چالشهای غرب در این رابطه و ایجاد گشایش برای ایران در نتیجه این موضوع تاکید داشتند. حال اگر روسها در جنگ اوکراین به نتیجه نرسند و نتایج مد نظر ما دراین جنگ محقق نشود، آیا حامیان روسیه در ایران حاضرند که بیایند و در مورد مسوولیت سیاستهای خود توضیح دهند؟
ما باید اکنون این موضوع را مد نظر قرار دهیم و الا اکنون بحث مذاکرات وین و احیای برجام دیگر به یک موضوع کسل کننده و ملال آلور تبدیل شده که وقتی به افکار عمومی کشورمان نیز در مورد آن میگویید، به آن میخندند و اساسا امیدی به آن ندارند. مسالهای که نوعی سرخوردگی را ایجاد کرده و تبعات آن را در فضای سیاسی جاری کشور میبینید. مسوولیت این مسائل را باید مخالفان ایده مذاکرات با غرب (با محوریت منافع ملی کشورمان) بپذیرند. همانهایی که مخالف بوده و هستد، اما هیچ گزینه جایگزینی را برای کشور ارائه نمیکنند. شاید مخالفان بگویند که ما مثلا ایران را به عضویت شانگهای درآوردیم. خوب باید از آنها پرسید که آیا با سیلی از موانع بانکی و مالی و دیگر چالش ها، میتوان با کشورهای عضو شانگهای روابط اقتصادی گستردهای را برقرار کرد و از مزایای آنها بهره برد؟ باید به اینها پاسخهای دقیقی داده شود. من معتقدم آنچه اکنون در مورد مذاکرات برجام گفته میشود صرفا تعارفهای فُرمالیته و دیپلماتیک است و دیگر برجام و مذاکراتی اساسا باقی نمانده است.