گروه سیاسی: سایت عصر ایران نوشت: دربارۀ چرایی هجوم برای ثبتنام در انتخابات ریاست جمهوری که با وجود محدودیتهای سوابق و مدارک به نسبت قبل باز ۸۰ نفر و شماری کاملا ناشناس یا نامرتبط ثبتنام کردند دلایل مختلفی مطرح شده است. برخی موارد که طبعا در حد حدس است با این توضیح میآید که هر یک متوجه برخی است و منطقا شامل همه نمیشود:
۱. فقدان احزاب؛ نخستین موضوعی که به ذهن متبادر میشود فقدان احزاب واقعی است. در نظام حزبی رقابتها درون احزاب صورت پذیرفته است. وضغیت فعلی نتیجۀ حذف و محدودیت و فقدان احزاب واقعی است. چون این هجوم، نتیجه تصمیم شخصی است نه جمعی و هر که می تواند بگوید احساس تکلیف کردهام.
۲. ابتذال امر سیاست؛ کارشناسان و اهل فن پیشتر هشدار داده بودند پارهای مناسبات سیاسی در ایران دچار انحطاط و از استانداردهای جهانی و تاریخی خودمان هم نازلتر شده و از آن ذیل ترم ابتذال امر سیاست یاد کرده بودند. این اتفاق هم جلوهٔ دیگری از همان ابتذال است.
۳. مدال رد صلاحیت؛ وقتی شورای نگهبان رییس جمهور سابق و رییس سابق مجلس یا معاون اول سابق یا وزیر و نماینده سابق را رد صلاحیت میکند ثبت نام شدگان گمنام یا کمنام نه تنها از رد صلاحیت احساس شکست نخواهند داشت بلکه آن را به مثابه مدال بر سینه میدانند!
در همین انتخابات چند چهره مشهور ثبتنام کردهاند که صحبت از رد صلاحیت آنهاست. با این وصف دیگر افراد میتوانند نام خود را کنار اینان و در یک ردیف قرار دهند! از این ارتقا بهتر چه؟! انگار مدالی بر سینهشان نصب شده است. یا در کنار لاریجانی و قالیباف و جهانگیری یا پزشکیان و همتی و جلیلی در مناظرهها مینشینند یا مثل فرد مشهوری رد میشوند. در هر صورت آن باز همردیفی حاصل آمده!
۴. برای صندلی فرعی؛ در هر انتخابات یکی دو نامزد اصلی باقی میمانند با چند کاندیدای فرعی. اگر قرار بر رقابت واقعی باشد مثل ۷۶ یا ۸۸ یا ۹۲ یا ۹۶ بیش از از یک نفر اصلی است و اگر قرار بر انتخابات بدون ریسک و از قبل چینشی باشد تنها یک اصلی مثل ۱۴۰۰.
با یک نفر اما نمیشود انتخابات برگزار کرد و به نامزدهای فرعی و دور این سینی یا دُوری نیاز است. بخشی از افراد نه برای اصلی که برای آن دور و فرعی رقابت میکنند و اتفاقا هر چه رای نیاورتر احتمال تایید بیشتر کما این که سال ۷۲ رجبعلی طاهری نماینده فراموش شده شیراز در مقابل هاشمی نشست.اگر تأیید شوند بخت خود را میآزمایند و سطح خود را بالا میبرند و نهایتا امتیاز میگیرند و انصراف میدهند و اگر نه در کنار مشهورهای رد صلاحیت شده قرار میگیرند. پس دو سر برد است و باخت ندارد.
۵. به دنبال سهم؛ در انتخابات ۱۴۰۰ دو کاندیدای فرعی اما پر سر و صدا که یکی به این و آن میپرید و دیگری میگفت بورس را سه روزه سر و سامان میدهد نهایتا و چنان که قابل پیشبینی هم بود یا کنار کشیدند جبهه نامزد اصلی را با حمله به رقیب تقویت کردند اگرچه به ظاهر ماندند. چه اتفاقی افتاد؟ اولی شهردار تهران شد و دومی رییس بنیاد شهید. همین شاید به کسانی در همین انتخابات انگیزه ثبت نام داده باشد. بامزه این که آن دو دوباره ثبتنام کردهاند!
۶. توجیه رد منتقدان سیاسی؛ این احتمال که برخی به قصد یاری شورای نگهبان در توجیه رد صلاحیت مبادرت به ثبتنام کرده باشند هم منتفی نیست. چون معلوم است که همه مراجعین را نمیشد ثبتنام کرد و همه به سالن هدایت نشدند و با این تعداد میتوانند بگویند از ۸۰ ثبتنامی همه را نمی شود تایید کرد و همین زمینه قبول نظارت استصوابی و مشخصا رد صلاحیت را در افکار عمومی فراهم میسازد. افرادی که با این نیت وارد صحنه شدند البته چندان روی رد خود مانور نخواهند داد و محو میشوند. چون مأموریتشان تمام شده.
۷. تعیین تکلیف پرونده؛ برخی به دنبال تعیین تکلیف پروندههای سنگین یا ادعایی یا پنداری علیه خود هستند. وقتی به آنها اعلام شود به فلان دلیل رد شدید یعنی فقط مصداق رجل سیاسی و مذهبی نبودید و اتهام مالی یا اخلاقی بار نشود شخص به هدف خود رسیده است و تطهیر میشود.
۸. چه کم دارم؛ بعد از ریاست جمهوری احمدینژاد با آن سابقهٔ اندک در سطح بالای سیاست و رفتارهای بعدی خیلیها به خود میگویند ما از او چه کم داریم؟ اگر او توانست ما هم میتوانیم. جایی دیده بودید آجودان یک رییس جمهور هم کاندیدای ریاست جمهوری شود؟ این اتفاق اما در این روزها رخ داد. چرا؟ چون احتمالا آجودان سابق که یک نظامی ارشد بازنشسته است از نزدیک میدیده او چگونه عمل میکند و احساس کرده از او کم ندارد.
۹. تنزل کیفیت؛ وقتی صحنه از چهرههای اصیل خالی شود میدان برای دیگران باز و فراخ میشود. هر عرصهای به بازیگر نیاز دارد و صحنه به هر حال خالی نمیماند. درجهاولها نیایند جا برای درجه دومها باز میشود. همان طور که روزی سید محمود طالقانی امام جمعه تهران بود و نصف تهران پشت سر او نماز میخواند ولی حالا شیخ کاظم صدیقی که حتی بعد از افشای آن ماجرا هم آمد و نهایتا ۱۰ هزار نفر به او اقتدا کردند در عرصهٔ کاندیداتوری هم شاهد این افت بودیم. به قول پادشاه قاجار: همه چیزمان به همه چیزمان می آید!
۱۰. تشویق قبلی ؛ در انتخابات مجلس خود وزارت کشور تشویق به ثبت نام گسترده میکرد و با افتخار عدد میدادند که ببینید برای ۲۹۰ کرسی چند ده هزار نفر نامزد شدند. پس معلوم است که چقدر رقابتی است. با آن منطق برخی پنداشتند برای یک منصب ریاست جمهوری هم چند ده برابر باید هجوم بیاورند. با این تفاوت که در انتخابات مجلس هدف افرایش مشارکت بود با این توجیه که هر نامزد شماری از بستگان دوستان و هم طایفه ایها را فعال می کند و پای صندوق میآورد ولی این قاعده در انتخابات ریاست جمهوری صدق نمیکند. منتها خیلیها این تفاوت را نمیدانستند و آمدند در حالی که برخی شان نماینده مجلس هم بودند و شهروند عادی هم نبودند. اما سطح مجلس هم پایین آمده!
۱۱. دولت نامزد ندارد؛ از جمع ۲۰ یا ۲۵ عضو دولت و در حالی که اعلام کردند دولت نامزد ندارد ۵ نفر ( شامل سه وزیر و دو معاون رییس جمهور فقید) ثبت نام کردند! اگر شهردار تهران را که در جلسات دولت شرکت میکرد و یک چهره موثر در چینش اعضای ارشد دولت را اضافه کنیم میشوند ۷ نفر! یعنی خودشان هم خودشان را قبول ندارند یا میگویند من چه کم از اویی دارم که میشناسم! وقتی در سطح دولتِ فعلا بی رییس کنونی وضع این گونه است دیگران چرا به گونه دیگری عمل کنند؟
۱۲. غیر مترقبه؛ یک دلیل میتواند ناشی از غیر مترقبه بودن این انتخابات باشد که به خاطر جان باختن رییس جمهور فقید زودتر از موعد برگزار میشود و هیچ کس – اعم از مشهور و عادی- آمادگی نداشته و عدهای نه سوء که حُسن استفاده کردهاند.
۱۳. اقتدا به رییس مجلس؛ هجوم این تعداد از نمایندگان سابق را می توان به این دلیل هم دانست که در مجلس نتوانستند ایفای نقش کنند. وقتی اختیار تعطیلی شنبه را ندارند و یک هیات در مجمع تشخیص نفی می کند سعی می کنند بخت خود را جای دیگر بیازمایند. مجلس از حیز انتفاع ساقط شده و در محاصره شوراهای عالی است و انبوهی از نمایندگان شاید به خاطر همین ترجیح داده اند بخت خود را جای دیگر بیازمایند. وقتی خود رییس مجلس و نایب رییس او که همین هفته قبل سوگند یاد کردند کاندیدا شدند از نماینده سابق یا فعلی چگونه می توان توقع داشت نیاید؟ به رییس اقتدا کردهاند دیگر! با مزهتر این که نایب رییس با برادر هر دو کاندیدا شدهاند.
۱۴. نبود سندیکا و تشکل؛ در انتخابات اولین مجلس شورای ملی در بیش از ۱۰۰ سال قبل نمایندگان اصناف و حِرَف شرکت و نماینده داشتند. وقتی سندیکای مستقل کارگری نداریم و درِ انجمن صنفی روزنامه نگاران را میبندند و دولت فعلی همه کار کرد تا رییس اتاق بازرگانی را برکنار کند و روزنامه دولت خیال کرد فتح الفتوح کرده و اتحادیههای صنفی را تهدید امنیتی میدانند طبیعی است که به جای تشکلها باید با افراد رو به رو باشیم. تشکل ضریب و توان دارد و مقابله با آن سخت است و فرد نه. حاصل فردی و اتمیزه شدن همین است. پس یک راه خلاصی از این ابتذال بها دادن به نهادهای مدنی است. دموکراسی تنها مناسک رأی دادن در یک روز خاص نیست. از دل مناسبات و نهادهای مدنی برمیخیزد.
۱۵. تمرکز گرایی در قدرت؛ سرانجام این که به خاطر تمرکزگرایی همه میخواهند در مرکز قدرتی دست و پا کنند و ریاست جمهوری نماد تمرکز است. درست است که مرحوم رییس جمهور سابق زیاد به سفر می رفت و جان خود را در یکی از همین سفرها از دست داد ولی همین خود نشان دهنده قدرت مرکز و ضعف مناطق بود چون از مرکز باید دستور صادر میشد.
۱. فقدان احزاب؛ نخستین موضوعی که به ذهن متبادر میشود فقدان احزاب واقعی است. در نظام حزبی رقابتها درون احزاب صورت پذیرفته است. وضغیت فعلی نتیجۀ حذف و محدودیت و فقدان احزاب واقعی است. چون این هجوم، نتیجه تصمیم شخصی است نه جمعی و هر که می تواند بگوید احساس تکلیف کردهام.
۲. ابتذال امر سیاست؛ کارشناسان و اهل فن پیشتر هشدار داده بودند پارهای مناسبات سیاسی در ایران دچار انحطاط و از استانداردهای جهانی و تاریخی خودمان هم نازلتر شده و از آن ذیل ترم ابتذال امر سیاست یاد کرده بودند. این اتفاق هم جلوهٔ دیگری از همان ابتذال است.
۳. مدال رد صلاحیت؛ وقتی شورای نگهبان رییس جمهور سابق و رییس سابق مجلس یا معاون اول سابق یا وزیر و نماینده سابق را رد صلاحیت میکند ثبت نام شدگان گمنام یا کمنام نه تنها از رد صلاحیت احساس شکست نخواهند داشت بلکه آن را به مثابه مدال بر سینه میدانند!
در همین انتخابات چند چهره مشهور ثبتنام کردهاند که صحبت از رد صلاحیت آنهاست. با این وصف دیگر افراد میتوانند نام خود را کنار اینان و در یک ردیف قرار دهند! از این ارتقا بهتر چه؟! انگار مدالی بر سینهشان نصب شده است. یا در کنار لاریجانی و قالیباف و جهانگیری یا پزشکیان و همتی و جلیلی در مناظرهها مینشینند یا مثل فرد مشهوری رد میشوند. در هر صورت آن باز همردیفی حاصل آمده!
۴. برای صندلی فرعی؛ در هر انتخابات یکی دو نامزد اصلی باقی میمانند با چند کاندیدای فرعی. اگر قرار بر رقابت واقعی باشد مثل ۷۶ یا ۸۸ یا ۹۲ یا ۹۶ بیش از از یک نفر اصلی است و اگر قرار بر انتخابات بدون ریسک و از قبل چینشی باشد تنها یک اصلی مثل ۱۴۰۰.
با یک نفر اما نمیشود انتخابات برگزار کرد و به نامزدهای فرعی و دور این سینی یا دُوری نیاز است. بخشی از افراد نه برای اصلی که برای آن دور و فرعی رقابت میکنند و اتفاقا هر چه رای نیاورتر احتمال تایید بیشتر کما این که سال ۷۲ رجبعلی طاهری نماینده فراموش شده شیراز در مقابل هاشمی نشست.اگر تأیید شوند بخت خود را میآزمایند و سطح خود را بالا میبرند و نهایتا امتیاز میگیرند و انصراف میدهند و اگر نه در کنار مشهورهای رد صلاحیت شده قرار میگیرند. پس دو سر برد است و باخت ندارد.
۵. به دنبال سهم؛ در انتخابات ۱۴۰۰ دو کاندیدای فرعی اما پر سر و صدا که یکی به این و آن میپرید و دیگری میگفت بورس را سه روزه سر و سامان میدهد نهایتا و چنان که قابل پیشبینی هم بود یا کنار کشیدند جبهه نامزد اصلی را با حمله به رقیب تقویت کردند اگرچه به ظاهر ماندند. چه اتفاقی افتاد؟ اولی شهردار تهران شد و دومی رییس بنیاد شهید. همین شاید به کسانی در همین انتخابات انگیزه ثبت نام داده باشد. بامزه این که آن دو دوباره ثبتنام کردهاند!
۶. توجیه رد منتقدان سیاسی؛ این احتمال که برخی به قصد یاری شورای نگهبان در توجیه رد صلاحیت مبادرت به ثبتنام کرده باشند هم منتفی نیست. چون معلوم است که همه مراجعین را نمیشد ثبتنام کرد و همه به سالن هدایت نشدند و با این تعداد میتوانند بگویند از ۸۰ ثبتنامی همه را نمی شود تایید کرد و همین زمینه قبول نظارت استصوابی و مشخصا رد صلاحیت را در افکار عمومی فراهم میسازد. افرادی که با این نیت وارد صحنه شدند البته چندان روی رد خود مانور نخواهند داد و محو میشوند. چون مأموریتشان تمام شده.
۷. تعیین تکلیف پرونده؛ برخی به دنبال تعیین تکلیف پروندههای سنگین یا ادعایی یا پنداری علیه خود هستند. وقتی به آنها اعلام شود به فلان دلیل رد شدید یعنی فقط مصداق رجل سیاسی و مذهبی نبودید و اتهام مالی یا اخلاقی بار نشود شخص به هدف خود رسیده است و تطهیر میشود.
۸. چه کم دارم؛ بعد از ریاست جمهوری احمدینژاد با آن سابقهٔ اندک در سطح بالای سیاست و رفتارهای بعدی خیلیها به خود میگویند ما از او چه کم داریم؟ اگر او توانست ما هم میتوانیم. جایی دیده بودید آجودان یک رییس جمهور هم کاندیدای ریاست جمهوری شود؟ این اتفاق اما در این روزها رخ داد. چرا؟ چون احتمالا آجودان سابق که یک نظامی ارشد بازنشسته است از نزدیک میدیده او چگونه عمل میکند و احساس کرده از او کم ندارد.
۹. تنزل کیفیت؛ وقتی صحنه از چهرههای اصیل خالی شود میدان برای دیگران باز و فراخ میشود. هر عرصهای به بازیگر نیاز دارد و صحنه به هر حال خالی نمیماند. درجهاولها نیایند جا برای درجه دومها باز میشود. همان طور که روزی سید محمود طالقانی امام جمعه تهران بود و نصف تهران پشت سر او نماز میخواند ولی حالا شیخ کاظم صدیقی که حتی بعد از افشای آن ماجرا هم آمد و نهایتا ۱۰ هزار نفر به او اقتدا کردند در عرصهٔ کاندیداتوری هم شاهد این افت بودیم. به قول پادشاه قاجار: همه چیزمان به همه چیزمان می آید!
۱۰. تشویق قبلی ؛ در انتخابات مجلس خود وزارت کشور تشویق به ثبت نام گسترده میکرد و با افتخار عدد میدادند که ببینید برای ۲۹۰ کرسی چند ده هزار نفر نامزد شدند. پس معلوم است که چقدر رقابتی است. با آن منطق برخی پنداشتند برای یک منصب ریاست جمهوری هم چند ده برابر باید هجوم بیاورند. با این تفاوت که در انتخابات مجلس هدف افرایش مشارکت بود با این توجیه که هر نامزد شماری از بستگان دوستان و هم طایفه ایها را فعال می کند و پای صندوق میآورد ولی این قاعده در انتخابات ریاست جمهوری صدق نمیکند. منتها خیلیها این تفاوت را نمیدانستند و آمدند در حالی که برخی شان نماینده مجلس هم بودند و شهروند عادی هم نبودند. اما سطح مجلس هم پایین آمده!
۱۱. دولت نامزد ندارد؛ از جمع ۲۰ یا ۲۵ عضو دولت و در حالی که اعلام کردند دولت نامزد ندارد ۵ نفر ( شامل سه وزیر و دو معاون رییس جمهور فقید) ثبت نام کردند! اگر شهردار تهران را که در جلسات دولت شرکت میکرد و یک چهره موثر در چینش اعضای ارشد دولت را اضافه کنیم میشوند ۷ نفر! یعنی خودشان هم خودشان را قبول ندارند یا میگویند من چه کم از اویی دارم که میشناسم! وقتی در سطح دولتِ فعلا بی رییس کنونی وضع این گونه است دیگران چرا به گونه دیگری عمل کنند؟
۱۲. غیر مترقبه؛ یک دلیل میتواند ناشی از غیر مترقبه بودن این انتخابات باشد که به خاطر جان باختن رییس جمهور فقید زودتر از موعد برگزار میشود و هیچ کس – اعم از مشهور و عادی- آمادگی نداشته و عدهای نه سوء که حُسن استفاده کردهاند.
۱۳. اقتدا به رییس مجلس؛ هجوم این تعداد از نمایندگان سابق را می توان به این دلیل هم دانست که در مجلس نتوانستند ایفای نقش کنند. وقتی اختیار تعطیلی شنبه را ندارند و یک هیات در مجمع تشخیص نفی می کند سعی می کنند بخت خود را جای دیگر بیازمایند. مجلس از حیز انتفاع ساقط شده و در محاصره شوراهای عالی است و انبوهی از نمایندگان شاید به خاطر همین ترجیح داده اند بخت خود را جای دیگر بیازمایند. وقتی خود رییس مجلس و نایب رییس او که همین هفته قبل سوگند یاد کردند کاندیدا شدند از نماینده سابق یا فعلی چگونه می توان توقع داشت نیاید؟ به رییس اقتدا کردهاند دیگر! با مزهتر این که نایب رییس با برادر هر دو کاندیدا شدهاند.
۱۴. نبود سندیکا و تشکل؛ در انتخابات اولین مجلس شورای ملی در بیش از ۱۰۰ سال قبل نمایندگان اصناف و حِرَف شرکت و نماینده داشتند. وقتی سندیکای مستقل کارگری نداریم و درِ انجمن صنفی روزنامه نگاران را میبندند و دولت فعلی همه کار کرد تا رییس اتاق بازرگانی را برکنار کند و روزنامه دولت خیال کرد فتح الفتوح کرده و اتحادیههای صنفی را تهدید امنیتی میدانند طبیعی است که به جای تشکلها باید با افراد رو به رو باشیم. تشکل ضریب و توان دارد و مقابله با آن سخت است و فرد نه. حاصل فردی و اتمیزه شدن همین است. پس یک راه خلاصی از این ابتذال بها دادن به نهادهای مدنی است. دموکراسی تنها مناسک رأی دادن در یک روز خاص نیست. از دل مناسبات و نهادهای مدنی برمیخیزد.
۱۵. تمرکز گرایی در قدرت؛ سرانجام این که به خاطر تمرکزگرایی همه میخواهند در مرکز قدرتی دست و پا کنند و ریاست جمهوری نماد تمرکز است. درست است که مرحوم رییس جمهور سابق زیاد به سفر می رفت و جان خود را در یکی از همین سفرها از دست داد ولی همین خود نشان دهنده قدرت مرکز و ضعف مناطق بود چون از مرکز باید دستور صادر میشد.