حمزه فیضیپور
در هر زمان ورود واژهها به ادبیات گفتاری و مساله شدن آن در افکار عمومی خود معلولی میباشد که باید به دنبال علل پیدایی آنها در رابطه دولت و ملتها یا به تعبیری در نوع تناسب مختصات جامعه و حکومت جستجو نمود. در انتخابات ریاست جمهوری این دوره (تابستان ۱۴۰۳) که در یک شرایط خاص برگزار شد آنچه که از زبان کاندیدای پیروز «بُلد» و «تکرار» شد و همچنان در همه سخنان (با موضوعیت اقتصادی، سیاسی، امنیتی، فرهنگی و اجتماعی) چاشنی میباشد واژه یا اصطلاح «وفاق» میباشد، واژه ای که تخصصی هست و در علوم اجتماعی به آن پرداخته شده و نیز اصطلاحی که مفهوم بر گرفته از آن به خاطر ترکیب یا در کنار هم قرار گفتن کلمات دارای بار معانی خاص خودمی باشد.
این واژه و اصطلاح همواره با رعایت حالِ جامعه ی در گذر زمان در ترکیب با کلماتی معنا کرده اند، همانطور که جامعه شاسان با در نظر گرفتن شاخصهایی چون حجم جمعیت، شهری شدن، تقسیم کار، سادگی و پیچیدگی، تنوع شغلی، تعدد نقش ها، تحرک اجتماعی، آمار تحصیل کردهها و افزایش انتظارات به تقسیم بندی از نوع جوامع پرداخته اند. دروکهایم(امیل دورکیم) جامعه شناس فرانسوی، با فهم از شرایط اجتماعی جوامع و با تکیه بر دو واژه «تشابه» و «تمایز» و نیز لحاظ نمودن تغییر در گذر زمان؛ انسجام، وفاق یا همبستگی را در دو شکلِ «مکانیکی» و «ارگانیکی» تعریف نموده و آنها را در شکل ایستایی و پویایی در دو جامعه پیش از صنعتی شدن و بعد از آن دیده است.
اگر تعریف همبستگی ارگانیکی را بپذیریم که با آن فرهنگ شدن تعاطی افکار و تنوع سلایق در شکل کنشهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و بر مبنای پذیرش اصل رقابت به خاطر «نوشدگی جامعه یا پوست اندازی آن» و مورد اهمیت قرار گرفت تنوع و تمایزات؛ خود را نشان میدهد باید باورمندانه تر بپذیریم که آنچه این همبستگی یا یگانگی اجتماعی را در عین «کثرت، تنوع و تمایز» ضرورت میبخشد، ضرورتِ تعامل دو سطح حکومت و جامعه برای به رسمیت شناختن تفاوتها و تمایزات در جهت خلق آرامش با هدف وحدت کارکردی عناصر متمایز در شرایط «پسا رقابت» می باشد تا از فراسوی آن؛ هم حکومت و هم جامعه از بالندگی و رضایت برخوردار گردند.
میدانیم که تمایزات و افتراقات اجتماعی و سیاسی میتوانند هم فرصت باشند و هم در شکل تهدید، نگران کننده به حساب بیایند. آنجا که وفاق و همبستگی ارگانیکیِ مبتنی بر اصول «همکاری» و «رقابت» پذیرفته شود و عامل انسانی که برای دست یابی به قدرت – که همیشه محل نزاع آدمها در طول تاریخ بوده است – در دایره «کنش عقلایی معطوف به هدف» فعالیت سازنده دارند و با تعهد به اصل تناسب «وسیله با هدف» و پذیرش تنوع وسایل و مختلف بودن راههای دستیابی به هدف و یا اهداف مشترک، در قالب کنشهای اجتماعی بهم پیوسته(رقابت و همکاری) ؛ به کنشگری میپردازند باید این کنشگری رقابت آمیز را در مسیر بالندگی حکومت و رضایت افکار عمومی تعبیر نمود.
در این دو شکل از کنش اجتماعی- سیاسی بهم پیوسته (رقابت و همکاری) افراد و گروههای رقیب در فهم از ابزار، سلیقه، روش و گفتمتان برای تحقق هدف یا اهداف اشتراک نظر ندارند و هر جریانی به لحاظ روش شناسی، روش خود را در مسیر حرکت به سمت مطلوبها مفید میداند و بر روش انتخابی رقیب نقد وارد مینماید که این خود تعاملی مثبت و رقابتی سالم برای حلاجی روشها در جهت جذب قدرت تصمیم گیری تعیین کننده مردم انتخاب گر و در نهایت انتخاب روش معقولتر، به روزتر و کارآمدتری میباشد که با آن از بار مشکلات جامعه کاسته شودهایی در مقابل زمانی کنشگریها ابتر میمانند و کنشها ناکارآمد و حتی تهدید کننده هستند که جنس آنها از مقوله «کنشهای اجتماعی از هم گسسته» (اثتلاف و ستیزه) باشد.
در این دو شکل از کنشگری (ائتلاف و ستیزه جویی) نه در روشها و نه در تعیین اهداف یا اهداف مقرر هیچ تشریک مساعی و نقطه مشترک وجود ندارد. تا زمانیکه در میدان رقابت (نه رقابت سازنده ی همراه با مدارا) هستند مدام تقابل وجود دارد و برای رسیدن به قدرت تناسب وسیله با هدف به رسمیت شناخته نمی شود اگرچه در زبان و شعار آن را بیاورند ولی در عمل همان تقابل برای حذف رقیب به هر روش و امکان نابرابر عینیت پیدا میکندهایی در این شکل از سبقت جویی ستیزه گونه هدف وسیله را توجیه مینماید به این معنا که فراتر از هدف اصلی (رضایت مردم و رفاه آنان) اغراض فرد یا گروه طالب قدرت اهم میشود لذا کنشگری؛ معطفوف به تلاش برای نوآوری در خلق روشها و راههای بهتر دست یابی به اهداف کلان نیست بلکه ما شاهد تلاش و کنش معطوف به روش یا روشهایی هستیم که بتواند به هر شکل رقیب را حذف کند و خود را به قدرت برساند. با آنچه که گفته شد به نظر میرساند که برای وفاقِ مطرح این روزها میتوان به ترتیب اولویت چند توصیف بکار برد :
اول) تشریک مساعی یا وفاق در بالا (حاکمیتی)
دو) وفاق میان چهرههای معروف سیاسیِ جریانات (وفاق سیاسی بین جریانات محدود)
سه) وفاق میان نهادها و اشخاص (وفاق مقطعی)
چهار) وقاق اجتماعی برای پر کردن گسلها (وفاق تشخیصی)
پنج) وفاق اجتماعی در شکل همبستگی ارگانیکی (واقع گرایانه)
به نطر میرسد که برای پر کردن گسلها و شکافها و کارآمدتر کردن رقابت در شکل کنشهای اجتماعی بهم پیوسته (همکاری و رقابت و نه ائتلاف و ستیزه) و با هدف ترویج کاربرد ساعت شنی(باز کردن راه ارتباطی جامعه با دولت و جامعه با حکومت) که بخش فوقانی جامعه از راه منفذِ پیدا و شفاف؛ مدام و پیوسته بتواند با متن جامعه در ارتباط باشد و آمد و شد سیال نخبگان در جابه جایی قدرت تسهیل شود برای جریان، طرزفکر یا سلیقه مدیریتی که برای رسیدن به اهداف ترسیم شده رسمی توانسته است جامعه را با خود همراه کند، عقلانیت در کنش معطوف به هدف حکم میکند که این سلیقه برآمده از صندوق رای مردم با صلاحدیدِ تناسب شعارها و انتظارات جامعه با هدف کارآمدی، باید از تمامی ظرفیتهای انسانی همراه و همفکر شایسته خود در ساختار مدیریت کشور استفاده نماید تا پس از پایان دوره تصدی گری چهار ساله به طور شفاف، تمام مدیرانش پاسخگوی عملکرد خود باشند.
با این کار جریان رقیب هم میتواند با بازسازی خود و نقد روش مورد پذیرش مردم و ارائه روشهای بهینه تر به وقت رقابتی دیگر موفق عمل نماید و مردم را جذب سلیقه مدیریتی جریان سیاسی خود کندهایی در غیر این صورت و با مانع تراشی و یا هرگونه برداشت دیگر از همبسگی ملی و اجتماعی حتی از سوی دولت وفاق که میتواند با «ائتلاف» (که وفاق ساز نیست و همچنان جریان آن بر روش خود تاکید میکند) وفاق بیافریند و چرخهای مملکت در عرصههای مختلف به سمت جلو حرکت نماید خیالی بیش نیست و تنها فرصت سوزی خواهد شدهایی باید دانست که نتیجه یک مجموعه مدیرِ ناهمسو در بدنه دولت شکاف و فاصله بسیار زیاد در میدان عملیات برای پیاده کردن برنامههای رییس دولت خواهد بود.
به صلاح حکومت، جامعه و همه جریانات سیاسی طالب قدرت برای خدمت و وفادار به اهداف ترسیم شده کشور هست که وفاق را بر مبنای اصل تمایزات در روش برای حکمرانی در اجرا به رسمیت بشناسند و دست ریاست دولت را در انتخاب نیروها و عناصر مفید برای تحقق سخنانش باز بگذارند که یک معنای وفاق دست برداشتن از رویکرد حذف رقیب با بهانههایی است که هیچ نتیجه فایده مندی عاید کشور نخواهد کرد. با نفی آن بهانهها که متوجه همه جریانات سیاسی میباشد و نه فقط یک جریان سیاسی خاص، میتوان به آینده مثبت نظر نمود و دلسوزانه بهاء داد و از گذشتهها عبور کرد که ماندن بر آن از سوی برخیها نه تنها کارکرد انسجام آفرینی در جهت منافع حکومت و جامعه بدنبال نخواهد داشت که باید شاهد افزایش گسلهای بین حکومت و جامعه باشیم که کاسبان تفرقه و تقابل خواسته یا ناخواسته بر طبل آن میکوبند.
در هر زمان ورود واژهها به ادبیات گفتاری و مساله شدن آن در افکار عمومی خود معلولی میباشد که باید به دنبال علل پیدایی آنها در رابطه دولت و ملتها یا به تعبیری در نوع تناسب مختصات جامعه و حکومت جستجو نمود. در انتخابات ریاست جمهوری این دوره (تابستان ۱۴۰۳) که در یک شرایط خاص برگزار شد آنچه که از زبان کاندیدای پیروز «بُلد» و «تکرار» شد و همچنان در همه سخنان (با موضوعیت اقتصادی، سیاسی، امنیتی، فرهنگی و اجتماعی) چاشنی میباشد واژه یا اصطلاح «وفاق» میباشد، واژه ای که تخصصی هست و در علوم اجتماعی به آن پرداخته شده و نیز اصطلاحی که مفهوم بر گرفته از آن به خاطر ترکیب یا در کنار هم قرار گفتن کلمات دارای بار معانی خاص خودمی باشد.
این واژه و اصطلاح همواره با رعایت حالِ جامعه ی در گذر زمان در ترکیب با کلماتی معنا کرده اند، همانطور که جامعه شاسان با در نظر گرفتن شاخصهایی چون حجم جمعیت، شهری شدن، تقسیم کار، سادگی و پیچیدگی، تنوع شغلی، تعدد نقش ها، تحرک اجتماعی، آمار تحصیل کردهها و افزایش انتظارات به تقسیم بندی از نوع جوامع پرداخته اند. دروکهایم(امیل دورکیم) جامعه شناس فرانسوی، با فهم از شرایط اجتماعی جوامع و با تکیه بر دو واژه «تشابه» و «تمایز» و نیز لحاظ نمودن تغییر در گذر زمان؛ انسجام، وفاق یا همبستگی را در دو شکلِ «مکانیکی» و «ارگانیکی» تعریف نموده و آنها را در شکل ایستایی و پویایی در دو جامعه پیش از صنعتی شدن و بعد از آن دیده است.
اگر تعریف همبستگی ارگانیکی را بپذیریم که با آن فرهنگ شدن تعاطی افکار و تنوع سلایق در شکل کنشهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و بر مبنای پذیرش اصل رقابت به خاطر «نوشدگی جامعه یا پوست اندازی آن» و مورد اهمیت قرار گرفت تنوع و تمایزات؛ خود را نشان میدهد باید باورمندانه تر بپذیریم که آنچه این همبستگی یا یگانگی اجتماعی را در عین «کثرت، تنوع و تمایز» ضرورت میبخشد، ضرورتِ تعامل دو سطح حکومت و جامعه برای به رسمیت شناختن تفاوتها و تمایزات در جهت خلق آرامش با هدف وحدت کارکردی عناصر متمایز در شرایط «پسا رقابت» می باشد تا از فراسوی آن؛ هم حکومت و هم جامعه از بالندگی و رضایت برخوردار گردند.
میدانیم که تمایزات و افتراقات اجتماعی و سیاسی میتوانند هم فرصت باشند و هم در شکل تهدید، نگران کننده به حساب بیایند. آنجا که وفاق و همبستگی ارگانیکیِ مبتنی بر اصول «همکاری» و «رقابت» پذیرفته شود و عامل انسانی که برای دست یابی به قدرت – که همیشه محل نزاع آدمها در طول تاریخ بوده است – در دایره «کنش عقلایی معطوف به هدف» فعالیت سازنده دارند و با تعهد به اصل تناسب «وسیله با هدف» و پذیرش تنوع وسایل و مختلف بودن راههای دستیابی به هدف و یا اهداف مشترک، در قالب کنشهای اجتماعی بهم پیوسته(رقابت و همکاری) ؛ به کنشگری میپردازند باید این کنشگری رقابت آمیز را در مسیر بالندگی حکومت و رضایت افکار عمومی تعبیر نمود.
در این دو شکل از کنش اجتماعی- سیاسی بهم پیوسته (رقابت و همکاری) افراد و گروههای رقیب در فهم از ابزار، سلیقه، روش و گفتمتان برای تحقق هدف یا اهداف اشتراک نظر ندارند و هر جریانی به لحاظ روش شناسی، روش خود را در مسیر حرکت به سمت مطلوبها مفید میداند و بر روش انتخابی رقیب نقد وارد مینماید که این خود تعاملی مثبت و رقابتی سالم برای حلاجی روشها در جهت جذب قدرت تصمیم گیری تعیین کننده مردم انتخاب گر و در نهایت انتخاب روش معقولتر، به روزتر و کارآمدتری میباشد که با آن از بار مشکلات جامعه کاسته شودهایی در مقابل زمانی کنشگریها ابتر میمانند و کنشها ناکارآمد و حتی تهدید کننده هستند که جنس آنها از مقوله «کنشهای اجتماعی از هم گسسته» (اثتلاف و ستیزه) باشد.
در این دو شکل از کنشگری (ائتلاف و ستیزه جویی) نه در روشها و نه در تعیین اهداف یا اهداف مقرر هیچ تشریک مساعی و نقطه مشترک وجود ندارد. تا زمانیکه در میدان رقابت (نه رقابت سازنده ی همراه با مدارا) هستند مدام تقابل وجود دارد و برای رسیدن به قدرت تناسب وسیله با هدف به رسمیت شناخته نمی شود اگرچه در زبان و شعار آن را بیاورند ولی در عمل همان تقابل برای حذف رقیب به هر روش و امکان نابرابر عینیت پیدا میکندهایی در این شکل از سبقت جویی ستیزه گونه هدف وسیله را توجیه مینماید به این معنا که فراتر از هدف اصلی (رضایت مردم و رفاه آنان) اغراض فرد یا گروه طالب قدرت اهم میشود لذا کنشگری؛ معطفوف به تلاش برای نوآوری در خلق روشها و راههای بهتر دست یابی به اهداف کلان نیست بلکه ما شاهد تلاش و کنش معطوف به روش یا روشهایی هستیم که بتواند به هر شکل رقیب را حذف کند و خود را به قدرت برساند. با آنچه که گفته شد به نظر میرساند که برای وفاقِ مطرح این روزها میتوان به ترتیب اولویت چند توصیف بکار برد :
اول) تشریک مساعی یا وفاق در بالا (حاکمیتی)
دو) وفاق میان چهرههای معروف سیاسیِ جریانات (وفاق سیاسی بین جریانات محدود)
سه) وفاق میان نهادها و اشخاص (وفاق مقطعی)
چهار) وقاق اجتماعی برای پر کردن گسلها (وفاق تشخیصی)
پنج) وفاق اجتماعی در شکل همبستگی ارگانیکی (واقع گرایانه)
به نطر میرسد که برای پر کردن گسلها و شکافها و کارآمدتر کردن رقابت در شکل کنشهای اجتماعی بهم پیوسته (همکاری و رقابت و نه ائتلاف و ستیزه) و با هدف ترویج کاربرد ساعت شنی(باز کردن راه ارتباطی جامعه با دولت و جامعه با حکومت) که بخش فوقانی جامعه از راه منفذِ پیدا و شفاف؛ مدام و پیوسته بتواند با متن جامعه در ارتباط باشد و آمد و شد سیال نخبگان در جابه جایی قدرت تسهیل شود برای جریان، طرزفکر یا سلیقه مدیریتی که برای رسیدن به اهداف ترسیم شده رسمی توانسته است جامعه را با خود همراه کند، عقلانیت در کنش معطوف به هدف حکم میکند که این سلیقه برآمده از صندوق رای مردم با صلاحدیدِ تناسب شعارها و انتظارات جامعه با هدف کارآمدی، باید از تمامی ظرفیتهای انسانی همراه و همفکر شایسته خود در ساختار مدیریت کشور استفاده نماید تا پس از پایان دوره تصدی گری چهار ساله به طور شفاف، تمام مدیرانش پاسخگوی عملکرد خود باشند.
با این کار جریان رقیب هم میتواند با بازسازی خود و نقد روش مورد پذیرش مردم و ارائه روشهای بهینه تر به وقت رقابتی دیگر موفق عمل نماید و مردم را جذب سلیقه مدیریتی جریان سیاسی خود کندهایی در غیر این صورت و با مانع تراشی و یا هرگونه برداشت دیگر از همبسگی ملی و اجتماعی حتی از سوی دولت وفاق که میتواند با «ائتلاف» (که وفاق ساز نیست و همچنان جریان آن بر روش خود تاکید میکند) وفاق بیافریند و چرخهای مملکت در عرصههای مختلف به سمت جلو حرکت نماید خیالی بیش نیست و تنها فرصت سوزی خواهد شدهایی باید دانست که نتیجه یک مجموعه مدیرِ ناهمسو در بدنه دولت شکاف و فاصله بسیار زیاد در میدان عملیات برای پیاده کردن برنامههای رییس دولت خواهد بود.
به صلاح حکومت، جامعه و همه جریانات سیاسی طالب قدرت برای خدمت و وفادار به اهداف ترسیم شده کشور هست که وفاق را بر مبنای اصل تمایزات در روش برای حکمرانی در اجرا به رسمیت بشناسند و دست ریاست دولت را در انتخاب نیروها و عناصر مفید برای تحقق سخنانش باز بگذارند که یک معنای وفاق دست برداشتن از رویکرد حذف رقیب با بهانههایی است که هیچ نتیجه فایده مندی عاید کشور نخواهد کرد. با نفی آن بهانهها که متوجه همه جریانات سیاسی میباشد و نه فقط یک جریان سیاسی خاص، میتوان به آینده مثبت نظر نمود و دلسوزانه بهاء داد و از گذشتهها عبور کرد که ماندن بر آن از سوی برخیها نه تنها کارکرد انسجام آفرینی در جهت منافع حکومت و جامعه بدنبال نخواهد داشت که باید شاهد افزایش گسلهای بین حکومت و جامعه باشیم که کاسبان تفرقه و تقابل خواسته یا ناخواسته بر طبل آن میکوبند.