گروه جامعه: روزنامه شرق نوشت: پسری که رقیب عشقیاش را به قتل رسانده و در مرحله اجرای حکم موفق به جلب رضایت اولیایدم شده بود، از دادگاه درخواست کمک کرد.
پرونده این رقابت عشقی خونین سه سال قبل به جریان افتاد و همسایههای مردی بهنام سینا به پلیس گزارش دادند جسد این مرد تنها در خانه رها شده است. بررسیهای مأموران نشان داد سینا قربانی یک قتل انتقامجویانه شده است و احتمالا فردی که او را به قتل رسانده، دعوای شدیدی با مقتول داشته است.
با انتقال جسد به پزشکی قانونی تحقیقات در این زمینه آغاز شد و پلیس فهمید سینا با دختری به نام لاله رابطه داشته است. وقتی لاله مورد بازجویی قرار گرفت، سرنخ مهمی را به مأموران داد. او گفت: من مدتی بود با سینا رابطه داشتم و میخواستم با او ازدواج کنم، اما خواستگار قبلیام که میثم نام دارد، متوجه شد و درگیریهایی بین آنها به وجود آمد.
میثم چند باری سینا را به مرگ تهدید کرده بود و ممکن است او عامل این قتل باشد. زمانی که پلیس میثم را بازداشت کرد، او به قتل سینا اعتراف کرد و گفت: من نمیخواستم سینا را بکشم. او روی من چاقو کشید و این قتل اتفاق افتاد. متهم گفت: مدتی بود که من و لاله با هم دوست بودیم و رابطه داشتیم؛ اما یکباره لاله به من گفت دیگر نمیخواهد با من رابطه داشته باشد.
گفتم هر وقت بگوید من آمادهام با او ازدواج کنم، اما قبول نکرد و گفت دیگر دوست ندارد من را ببیند. متوجه شدم پای فرد دیگری وسط است. وقتی بیشتر تحقیق کردم، متوجه شدم سینا وارد زندگی ما شده است. به سینا گفتم پایش را از زندگی من بیرون بکشد، اما توجهی نکرد.
او گفت لاله تو را نمیخواهد. تو حق نداری ما را اذیت کنی. مدتی بعد از این ماجرا فهمیدم سینا همسر و فرزند دارد و این موضوع را به لاله نگفته است. وقتی من به لاله گفتم او زن و بچه دارد، حرفم را باور نکرد. متهم ادامه داد: روز حادثه با مقتول قرار گذاشتم تا با او صحبت کنم. وقتی وارد خانهاش شدم، جروبحث ما بالا گرفت و من به او گفتم موضوع را به زنش میگویم.
وقتی سینا دید من در تصمیم خود جدی هستم، چاقو کشید و به سمتم حمله کرد که من هم بهسمت او حمله کردم و او را زدم. بعد از خانه خارج شدم. پرونده بعد از تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
در جلسه رسیدگی به این پرونده ابتدا اولیایدم در جایگاه حاضر و خواستار صدور حکم قصاص شدند. سپس لاله بهعنوان مطلع مورد تحقیق قرار گرفت. او گفت: من و میثم از وقتی که بچه بودیم، همدیگر را میشناختیم و وقتی نوجوان شدیم، به هم علاقه پیدا کردیم.
وقتی بزرگ شدیم، میثم رفتارش عوض شد. او کارهایی میکرد که اعتمادبهنفس من گرفته میشد. میثم مدام من را تحقیر میکرد و حرفهایی میزد که باعث میشد فکر کنم هیچ مردی از من خوشش نمیآید و من دختر زشت و بیخاصیتی هستم و تنها کسی که من را تحمل میکند، میثم است.
تا اینکه با سینا آشنا شدم و سینا به من ابراز محبت کرد. او رفتاری برعکس رفتار میثم داشت و خیلی محترم با من صحبت میکرد و باعث میشد اعتمادبهنفس داشته باشم. تا اینکه یک روز به میثم گفتم دیگر نمیخواهم با او رابطه داشته باشم و بهتر است دنبال فرد دیگری باشد.
میثم که دید من در این تصمیم جدی هستم، رفتارش کلا عوض شد. او گفت من را دوست دارد و هر کاری میکرده، اشتباه بوده است. قول داد دیگر کارهای گذشته را انجام ندهد، اما من دیگر از او دل کنده بودم. میثم چند بار تهدید کرد که سینا را میکشد. این موضوع را به سینا هم گفته بود؛ اما سینا جدی نگرفت.
تا اینکه بالاخره کار خودش را کرد. این دختر گفت: من نمیدانستم سینا زن و بچه دارد. او چیزی دراینباره به من نگفته بود. چون او تنها زندگی میکرد، من حرفش را باور کردم. بعد از این دختر، متهم در جایگاه قرار گرفت. او اتهام را قبول کرد و گفت: سالهای زیادی بود که با لاله دوست بودم و ممکن است گاهی هم دعوا کرده باشیم؛ اما من او را دوست داشتم و خودش هم این موضوع را میداند.
وقتی فهمیدم من را رها کرده و سراغ مرد دیگری رفته، گفتم حاضرم با او ازدواج کنم، اما قبول نکرد. متوجه شدم سینا وعدههای زیادی به او داده و دروغ هم گفته است. سعی کردم به لاله بگویم او دروغ میگوید، ولی حرفم را باور نمیکرد تا اینکه با سینا قرار گذاشتم که بگویم اگر دست از سر لاله و رابطه ما برندارد، من موضوع را به همسرش میگویم.
آنجا بود که با هم درگیر شدیم و او به سمت من حمله کرد و من که از شدت عصبانیت متوجه رفتار خودم نبودم، او را با ضربات چاقو زدم و بعد سرش را بریدم. بعد از گفتههای متهم و وکیلمدافع او هیئت قضات وارد شور شدند و متهم را به قصاص محکوم کردند.
رأی صادره مورد اعتراض متهم قرار گرفت؛ اما در دیوان عالی کشور به تأیید رسید. زمان اجرای حکم فرا رسید و اولیایدم قبل از اجرای حکم اعلام گذشت کردند و خواستار دیه شدند. متهم نیز قبول کرد، اما نتوانست دیه را بپردازد. متهم بعد از مدتی درخواست تقسیط دیه را کرد.
با ارسال درخواست او به دادگاه میثم یکبار دیگر در برابر قضات قرار گرفت و گفت: من قبول کردم دیه را بدهم؛ اما نتوانستم همه آن را تهیه کنم. حاضر هستم همه پساندازم را بدهم و بعد که از زندان آزاد شدم، کار کنم و بهصورت قسطی دیه را هر ماه بپردازم؛ ضمن اینکه درخواست تخفیف در مجازات را هم دارم. بعد از گفتههای متهم قضات برای تصمیمگیری در این زمینه وارد شور شدند.
با انتقال جسد به پزشکی قانونی تحقیقات در این زمینه آغاز شد و پلیس فهمید سینا با دختری به نام لاله رابطه داشته است. وقتی لاله مورد بازجویی قرار گرفت، سرنخ مهمی را به مأموران داد. او گفت: من مدتی بود با سینا رابطه داشتم و میخواستم با او ازدواج کنم، اما خواستگار قبلیام که میثم نام دارد، متوجه شد و درگیریهایی بین آنها به وجود آمد.
میثم چند باری سینا را به مرگ تهدید کرده بود و ممکن است او عامل این قتل باشد. زمانی که پلیس میثم را بازداشت کرد، او به قتل سینا اعتراف کرد و گفت: من نمیخواستم سینا را بکشم. او روی من چاقو کشید و این قتل اتفاق افتاد. متهم گفت: مدتی بود که من و لاله با هم دوست بودیم و رابطه داشتیم؛ اما یکباره لاله به من گفت دیگر نمیخواهد با من رابطه داشته باشد.
گفتم هر وقت بگوید من آمادهام با او ازدواج کنم، اما قبول نکرد و گفت دیگر دوست ندارد من را ببیند. متوجه شدم پای فرد دیگری وسط است. وقتی بیشتر تحقیق کردم، متوجه شدم سینا وارد زندگی ما شده است. به سینا گفتم پایش را از زندگی من بیرون بکشد، اما توجهی نکرد.
او گفت لاله تو را نمیخواهد. تو حق نداری ما را اذیت کنی. مدتی بعد از این ماجرا فهمیدم سینا همسر و فرزند دارد و این موضوع را به لاله نگفته است. وقتی من به لاله گفتم او زن و بچه دارد، حرفم را باور نکرد. متهم ادامه داد: روز حادثه با مقتول قرار گذاشتم تا با او صحبت کنم. وقتی وارد خانهاش شدم، جروبحث ما بالا گرفت و من به او گفتم موضوع را به زنش میگویم.
وقتی سینا دید من در تصمیم خود جدی هستم، چاقو کشید و به سمتم حمله کرد که من هم بهسمت او حمله کردم و او را زدم. بعد از خانه خارج شدم. پرونده بعد از تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
در جلسه رسیدگی به این پرونده ابتدا اولیایدم در جایگاه حاضر و خواستار صدور حکم قصاص شدند. سپس لاله بهعنوان مطلع مورد تحقیق قرار گرفت. او گفت: من و میثم از وقتی که بچه بودیم، همدیگر را میشناختیم و وقتی نوجوان شدیم، به هم علاقه پیدا کردیم.
وقتی بزرگ شدیم، میثم رفتارش عوض شد. او کارهایی میکرد که اعتمادبهنفس من گرفته میشد. میثم مدام من را تحقیر میکرد و حرفهایی میزد که باعث میشد فکر کنم هیچ مردی از من خوشش نمیآید و من دختر زشت و بیخاصیتی هستم و تنها کسی که من را تحمل میکند، میثم است.
تا اینکه با سینا آشنا شدم و سینا به من ابراز محبت کرد. او رفتاری برعکس رفتار میثم داشت و خیلی محترم با من صحبت میکرد و باعث میشد اعتمادبهنفس داشته باشم. تا اینکه یک روز به میثم گفتم دیگر نمیخواهم با او رابطه داشته باشم و بهتر است دنبال فرد دیگری باشد.
میثم که دید من در این تصمیم جدی هستم، رفتارش کلا عوض شد. او گفت من را دوست دارد و هر کاری میکرده، اشتباه بوده است. قول داد دیگر کارهای گذشته را انجام ندهد، اما من دیگر از او دل کنده بودم. میثم چند بار تهدید کرد که سینا را میکشد. این موضوع را به سینا هم گفته بود؛ اما سینا جدی نگرفت.
تا اینکه بالاخره کار خودش را کرد. این دختر گفت: من نمیدانستم سینا زن و بچه دارد. او چیزی دراینباره به من نگفته بود. چون او تنها زندگی میکرد، من حرفش را باور کردم. بعد از این دختر، متهم در جایگاه قرار گرفت. او اتهام را قبول کرد و گفت: سالهای زیادی بود که با لاله دوست بودم و ممکن است گاهی هم دعوا کرده باشیم؛ اما من او را دوست داشتم و خودش هم این موضوع را میداند.
وقتی فهمیدم من را رها کرده و سراغ مرد دیگری رفته، گفتم حاضرم با او ازدواج کنم، اما قبول نکرد. متوجه شدم سینا وعدههای زیادی به او داده و دروغ هم گفته است. سعی کردم به لاله بگویم او دروغ میگوید، ولی حرفم را باور نمیکرد تا اینکه با سینا قرار گذاشتم که بگویم اگر دست از سر لاله و رابطه ما برندارد، من موضوع را به همسرش میگویم.
آنجا بود که با هم درگیر شدیم و او به سمت من حمله کرد و من که از شدت عصبانیت متوجه رفتار خودم نبودم، او را با ضربات چاقو زدم و بعد سرش را بریدم. بعد از گفتههای متهم و وکیلمدافع او هیئت قضات وارد شور شدند و متهم را به قصاص محکوم کردند.
رأی صادره مورد اعتراض متهم قرار گرفت؛ اما در دیوان عالی کشور به تأیید رسید. زمان اجرای حکم فرا رسید و اولیایدم قبل از اجرای حکم اعلام گذشت کردند و خواستار دیه شدند. متهم نیز قبول کرد، اما نتوانست دیه را بپردازد. متهم بعد از مدتی درخواست تقسیط دیه را کرد.
با ارسال درخواست او به دادگاه میثم یکبار دیگر در برابر قضات قرار گرفت و گفت: من قبول کردم دیه را بدهم؛ اما نتوانستم همه آن را تهیه کنم. حاضر هستم همه پساندازم را بدهم و بعد که از زندان آزاد شدم، کار کنم و بهصورت قسطی دیه را هر ماه بپردازم؛ ضمن اینکه درخواست تخفیف در مجازات را هم دارم. بعد از گفتههای متهم قضات برای تصمیمگیری در این زمینه وارد شور شدند.