به نظر میرسد که در این روزگار مردم بیش از همه به همدلی و همراهی احتیاج دارند. با این توضیح، موسیقی بهعنوان زبانی قدرتمند تا چه اندازه میتواند به نزدیکی اقوام مختلف ایرانی کمک کند؟
بهطور حتم تأثیر زیادی دارد. موسیقی صدای مردم ایران است. یعنی هرکسی حرف، غم یا شادی داشته باشد، با موسیقی میتواند احساسش را بیان کند و حس خود را به مردم برساند. موسیقی در فرهنگ ما خیلی تأثیرگذار است و میتوان گفت این تأثیر نسبت به مسائل دیگر بیشتر است. ما هم بهعنوان یک خانواده مشترک که «ایران» باشد، اول باید در خانواده خودمان صلح و صفا را ایجاد کنیم تا بعدازآن بخواهیم جهانیتر فکر کنیم و بتوانیم در جهان تأثیرگذار باشیم. ما حتی اگر ازنظر جغرافیایی هم حساب کنیم، به نتایج مشترکی میرسیم.فرض کنید منی که کرد هستم وقتی میشنوم زایندهرود خشک شده است واقعاً بهاندازه یک اصفهانی ناراحت میشوم. وقتی میبینم دریاچه ارومیه در حال خشک شدن است، من هم ناراحتی وجودم را فرامیگیرد و به خودم میگویم باید به داد آنجا برسم و بهنوبه خودم کمکی کنم. حتی مسائل انسانی دیگری برجسته هستند که هر یک پیوندی میان اقوام ایجاد میکنند. سعدی میگوید بنیآدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند. با استناد به این شعر همه جزو یک پیکره هستیم و اگر عضوی درد بگیرد همه بدنمان درد میگیرد. بنابراین باید در میان این اقوام حداقل در مرز ایران درد مشترک و شادی مشترک را با همدیگر صدا بزنیم.
اگر بخواهید به تجربه همنوازی خودتان با نوازندگانی از اقوام و زبانهای دیگر ایران اشاره کنید، این تجربه را چطور میشود توصیف کرد؟
من در طول سالهای فعالیتم، با نوازندگان دیگر ساز زدهام. این کار مانند گفتوگویی است که بین ما ایجاد میشود و هرکسی با حس خودش آن هدف مشترک را بیان میکند. به نظر من این اتفاق خیلی خوب است که ما زمینهای را فراهم کنیم تا بتوانیم نوازندههای اقوام مختلف در کنار هم بنشینند و ساز بزنند و صحبت کنند یا کارشان را ارائه بدهند.
در طول تاریخ هنر نامهایی به چشم میخورد که در ظاهر نمایندگان موسیقی اعتراضی بودهاند اما درنهایت پیام آنان را میشود تعبیر به دوستی، صلح و آشتی کرد؛ ویکتور خارای شیلیایی یا احمد کایا که زاده کشور همسایه ما؛ ترکیه بود، از این جملهاند. آیا شما با این تفسیر و تعبیر موافقید؟
بله. کاملا. من وقتی میگویم درد مشترک، منظورم فقط درد نیست. بههرحال فرهنگهای مشابه همدیگر هم هستند که حسهای مشابه یکدیگر را میگیرند و همدیگر را صدا میزنند. یعنی میخواهند بفهمانند که ما همه یکی و انسان هستیم.همه انسانها، خواستههایشان یکچیز مشترک است و آنهم آزادی، راحتی و رفاه است تا در کنار همدیگر بتوانند در این کره خاکی زندگی کنند. این موضوع بههرحال اشتراکهایی بین این فرهنگها و ملتها هست و موسیقی بهترین راهی است که انسانها با آن به همدیگر نزدیکتر شوند. ما میبینیم در تمام کشورها حتی اگر جنگی هم درگرفته ولی بین موزیسینهای این کشورها همیشه صلح و آرامش برقرار بوده است. به همین دلیل است که مردم دنیا از موسیقی خوششان میآید؛ چون موسیقی همیشه پیامآور صلح و شادی و آزادی است.شما وقتی در بدترین شرایط درجایی قرار میگیرید، چیزی به دادتان نمیرسد جز موسیقی. وقتی رادیو را باز میکنید و از جایی صدایی را میشنوید، احساس میکنید افراد دیگری هم هستند که با شما همدرد هستند. درواقع یکچیز امیدوارکنندهای وجود دارد تا شما نترسید. ما انسانها همدیگر را دوست داریم.
با این توضیح، از نگاه شما آیا موزیسینها توانستهاند تعاریف مردم از صلح را نمایندگی کنند؟
بههرحال فکر میکنم معنی صلح این باشد که تمام انسانها از منابعی که از زمین به دست آوردهاند بهعنوان یک انسان و موجودی که روی این کره به زندگی مشغولاند، بتوانند بهحق استفاده کنند و کسی تعرضی به دیگری نداشته باشد، همه بتوانند بهصورت قانونمند از زندگی و منابع استفاده مثبت کنند. من فکر میکنم اگر تعریف کوچکی بخواهیم بکنیم شاید این باشد.
بنابراین، در شرایط کنونی این جهان و با توجه به گفتوگوهایی که بین ملل مختلف ایجاد میشود، مردم با موسیقی میتوانند به هم نزدیکتر شوند؟
بههرحال خواسته همه ما انسانها یکچیز است؛ اینکه بهطور مساوی در کنار همدیگر زندگی کنیم ولی ازنظر سیاسی ممکن است سیاستمدارهایمان اختلافهایی باهم داشته باشند. ما انسانها وظیفه داریم که خواستههایمان را به گوش سیاستمداران برسانیم؛ اینکه میخواهیم در کنار هم با صلح و صفا زندگی کنیم و مرزهای جغرافیایی باید برداشته شود. بااینوجود، در خود ایران هم وقتی نگاه میکنیم، میبینیم که بعضیها دائم تلاش میکنند دور خودمان مرز بکشیم. ما همه ایرانی هستیم و در کنار هم باید یک خواسته داشته باشیم. وقتی همه با قدرت از همدیگر حمایت کنیم، سیاستمدارانمان هم خواسته ما را متوجه میشوند و خودشان را با آن هماهنگ میکنند.
فکر میکنید در ایران، نگاه حمایتی به یکدیگر میان موسیقیدانان مناطق مختلف وجود دارد؟
درزمینه موسیقی، ما میخواهیم تمام اقوام ایران به همدیگر احترام بگذارند، نه اینکه بهطور مثال من به کسی که از خراسان میآید و دوتار میزند بهعنوان یک آدم غیرمهم نگاه کنم. وقتی من به او اهمیت بدهم، در حقیقت خودم را بالا بردهام. این است که ما از نظر موسیقایی باید اول برای خودمان اهمیت قائل شویم و خود را باقدرت نشان بدهیم؛ بعدازآن دنیا ما را میپذیرد. وقتی ما موسیقی ایرانی اجرا میکنیم اما حتی خودمان همدیگر را قبول نداریم، به نظرم این کار میتواند تأثیر منفی داشته باشد.وقتی ۸۰ میلیون نفر همه از یک موسیقی حمایت کنند، این مسئله در تمام دنیا میتواند تأثیرگذار باشد. الآن نوازندههایی در دنیا هستند که معروف بهحساب میآیند، ولی وقتی کارشان را گوش میکنید، میبینید که یک کار معمولی ارائه دادهاند. مثلاً نوازندهای وجود دارد به نام «ترمن» که در دنیا مطرح شده است، ولی فکر نکنید که او یک استثناء است و هیچ شخصی مانند او وجود ندارد؛ شاید ۲ هزار نفر در سطح جهان باشند که از نظر هنری جایگاهشان از او بالاتر باشد، ولی چون دنیای سرمایهداری پشت اوست و از او حمایت میکند، قبولش کردهاند. ما هم اگر از همدیگر حمایت کنیم، میتوانیم پیاممان را به تمام دنیا برسانیم.
به نظر شما چه اتفاقی باعث شده گروهی با زبان رسمی کردی به نام کامکارها وقتی به شیراز هم میرود با استقبال مخاطبان روبهرو شود و در تبریز هم همین اتفاق برایش بیفتد. چرا موسیقی این گروه میتواند در میان قومیتهای مختلف برای خودش طرفداران پروپاقرصی داشته باشد؟
آنجا خود موسیقی کنار میرود و بحث پیام موسیقی مطرح میشود. ما کامکارها وقتی در ایران و خارج برنامه اجرا میکنیم، ۵۰درصد کلاممان فارسی است و ۵۰درصدش کردی؛ اینطور نیست که کلام کردی در کار ما بیشتر باشد. ما در کنسرتهایمان در بخش فارسی آثاری با اشعار شعرای بزرگ کشورمان را اجرا میکنیم، ولی در بخش کردی جنبه موسیقایی قضیه مطرح است. نمیگویم موسیقی کردی قویتر است، ولی چون با کلام مواجه میشود، بیشتر نمود پیدا میکند. صدای خوانندههایی که ما برای کلام استفاده میکنیم بیشتر به حالت کر است. ما معمولاً از خواننده خیلی حرفهای استفاده نمیکنیم و فقط میخواهیم کلام به گوش مردم برسد.در بخش فارسی میبینیم که تمام گروه تحت تأثیر یک خواننده است. مثلاً فرض کنید خواننده مشهوری برنامهای را اجرا میکند، مردم فکر میکنند حتی آن نی که زده میشود را هم خواننده میزند و هیچوقت گروه را به آن شکل نمیبینند. در بخش فارسی کار کامکارها، خواننده هم مانند نوازنده بخشی از اجرا است، ولی در بخش کردی چون برخی از مخاطبان، کلام را متوجه نمیشوند، بیشتر با ریتم ارتباط برقرار میکنند و خود موسیقی را متوجه میشوند. من فکر میکنم شاید چون هم کرد هستیم، این موسیقی را خوب اجرا میکنیم.
به نظر میرسد میان مخاطب و گروه، مفاهمهای بهواسطه این نگاه درمیگیرد…
دقیقاً همینطور است. ما ملتی هستیم که میخواهیم شاد باشیم و حرفمان این است که حتی اگر غمی هم داریم آن را بهپای شما نمیگذاریم و غم ما برای خودمان است. شما هم غم ما را درک کنید و سعی کنید با حرکت و شادی به آن غلبه کنید.