میگفت حواستان به تولد نادر باشد
پدر خیلی در قید و بند آیین و مراسم برای روز تولدش نبود. مادر اما کاملاً پایبند بود و سعی میکرد به شیوهای این روز را خاص کند. از قبل برنامهریزی میکرد تا ششم آذر، روز خاصی برای همهمان باشد. تولد من یک روز قبل از سالروز تولد پدر بود و او همیشه میگفت حواستان به تولد نادر باشد. ضرورتی ندارد برای من تولد بگیرید. برای او انگار مسائل خودش خیلی جدی نبود یا لااقل مسائل آدمهای دیگر برایش مهمتر بود.
بهترین هدیه تولد
میدانست علاقهمند به موسیقیام و خبر داشت که برنامهام برای آینده تمرکز روی حوزه موسیقی است. با وجود این انگار این خاطره بود که باعث شد نسبت به علاقهمندی من به موسیقی اطمینان پیدا کند. روی میز تحریرم تصویر شستی پیانو را به شکل سیاه و سفید کشیده بودم و روی آن تمرین میکردم. پدر خبر نداشت. یک روز به همراه عمه که مشوق جدی من بود به اتاقم آمد و وقتی این صحنه را دید، خندید و گفت «اینطور نمیشود، دیگر وقتش شده برایت پیانو بخریم.» برای تولدم پیانو خرید. بهترین هدیه عمرم بود. این هدیه باعث شد زندگیام تغییر کند.
اخلاق را با رفتارش به ما یاد داد
هیچ وقت از خودش تعریف نمیکرد از بچههایش هم تعریف نمیکرد. همیشه میگفت من دوست دارم شما همانطوری با دیگران رفتار کنید که دوست دارید با خودتان رفتار شود بنابراین من هم با شما همان طوری رفتار میکنم که دوست دارم با من رفتار کنید. اخلاق را با رفتارش به ما یاد داد. به خاطر ندارم در بدترین حالت هم دشنامی از او شنیده باشم. میگفت با این کار فقط الفاظ بدی که در وجودداری را بیرون میریزی، اگر حس میکنی در حقات اجحاف شده یا مورد تبعیض قرار گرفتهای خودت کاری بکن.
زبانی که اشعار حافظ بر آن نشسته را خراب نکن
باورش این بود که فارسی، زبانی است که اشعار حافظ و سعدی و فردوسی به آن سروده شده و آنقدر حرمت دارد که آن را کثیف نکنیم. میگفت این همه الفاظ زیبا در این زبان هست که میتوانید تمام مسائل عاطفی و حسیتان را به بهترین نحو با آن بیان کنید پس بیخود از کلماتی که در مدرسه از دوستانتان یاد میگیرید استفاده نکنید. کلاس پنجم بودم، کلمه بیربطی به زبان آوردم که حتی معنایش را نمیدانستم. خندهاش گرفته بود که بچهای در این سن و سال آن را کجا شنیده. خندهاش را کنترل کرد و گفت این کلمه را نمیتوانی بیان کنی حیف است که از زبان تو چنین کلمهای بیرون بیاید، زبانی که اشعار حافظ بر آن نشسته را خراب نکن. چندی پیش کتابخانهاش را که تمیز میکردیم چندین جلد حافظ پیدا کردیم که در آنها حاشیهنویسی هم کرده بود مثلاً این شعر در فلان نسخه طور دیگری است و کدام به نسخه اصلی نزدیکتر است. دلباخته ادبیات ایران بود.
این گفته او در گوشم خیلی صدا کرد
تعریف دیگری از هنرمند داشت. هنر را یک کار تکنیکال صرف نمیدانست. این که به لحاظ تکنیکی خوب پیانو بنوازی اما با آن مفهومی از زندگی انتقال ندهی، از نگاه او هنر نبود. «موسیقی فقط زیبایی نیست، باید الهام بخش باشد، نگاه تازهای ایجاد کند، اندیشهای پشت آن باشد. اگر هدف فقط سرگرمی باشد که دیگر هنر نیست.» این گفته او در گوشم خیلی صدا کرد. من هم از موسیقی که گوشنواز باشد و الهام بخش نباشد لذت نمیبرم. اینها تعلیماتی بود که پدر به ما یاد میداد و ما را اینگونه بار آورد.
ایرانی بودن ویژگی خاص است
آموزه و میراث اخلاقی او آنقدر زیاد است که انتخاب بهترین آن، نیاز به فکر کردن دارد. یک باور خیلی مهم در ما ایجاد کرد که اتفاقاً استاد حسین علیزاده هم به آن اشاره داشتند. گفتند شما آدمی وطن پرست هستید و این ویژگی را از پدرتان دارید او شما را اینگونه تربیت کرده است. ایران برایش جایگاه ویژهای داشت. این را واقعاً به ما یاد داد. من ایرانی بودن و عشق به ایران را از پدرم گرفتم. نشانم داد که مملکت چه ارزشی باید برایم داشته باشد. در اتریش همه اینها را فراموش کرده بودم. هر ۶ ماه یک مرتبه کتابی از ایران برایم میرسید، که در آن نوشته بود اینها را بخوان. ایرانی بودن را در اتریش یاد گرفتم. در همان دورهای که نمیخواستم در ایران باشم.
یادم هست به مادرم تأکید کرده بودم که برای همیشه ایران را ترک میکنم. مادرم اما میگفت تو حتماً برمیگردی. بعد از ۲۰ سال به ایران که برمیگشتم یاد گرفته بودم که یک ایرانی هستم و ارزشها و فرهنگی که دارم برایم مهم است. این را مدیون پدرم هستم. به من نشان داد که ایرانی بودن یک ویژگی بخصوص است و بهعنوان یک ویژگی خاص ارزش دارد. من هم سعی کردم این ویژگی را سنگین کنم و به شاگردانم هم یاد بدهم که بهعنوان یک ایرانی ارزش داری. گوهری در وجودت داری. این را خودت باید کشف کنی. برای کشف آن هم نیاز به ابزار داری. ابزار آن شناخت و تمرین است.