گروه سیاسی: روزنامه شرق نوشت: دولت آینده ایران بعد از انتخابات ۱۴۰۰ با چه مردم و وضعیتی روبهروست؟ با فرض اینکه آمریکا به برجام برگردد، باز هم تغییر اساسی در طبقات اجتماعی و مطالبات مردم رخ نخواهد داد؛ چراکه مطالبات آنان صرفا اقتصادی نیست.
ناگفته پیداست بخشی از این خواستهها اقتصادی است و با بهبود وضعیت معیشتی از رنج مردم کاسته خواهد شد؛ اما در نگاه انتقادی آنان به سیاست و سیاستورزی در ایران، تغییری جدی روی نخواهد داد. چهبسا با بهبود وضعیت اقتصادی دوباره مطالبات مدنی و روح عدالتخواهی و آزادیطلبی احیا شود. آنچه عیان است اینک مردم بهدلیل فشارهای اقتصادی حاصل از تحریمها دچار وضعیت بحرانی شدهاند و دغدغهای جز مرتفعساختن نیازهای اولیه خود ندارند، اما این وضعیت نتوانسته روح آنان را به سیطره خود درآورد و مردم در کنار مطالبات اقتصادیشان بیش از هر چیز انتظار تغییر سیاست و سیاستورزی را دارند.
اعتراضات سال ۸۸، دیماه ۹۲ و آبان ۹۸ از جمله این ابراز مخالفتها با رویکردهای سیاسی و اقتصادی است. شاید این یکی از ویژگیهای نادر جامعه ایرانی است که با همه مشکلات معیشتی همچنان دغدغه مطالبات مدنی دارند. بیتردید این جامعه قابل مقایسه با جوامع کشورهای همسایه نیست. این اصرار و پافشاری بر مطالبات مدنی را باید جدی گرفت، خاصه جریانهای سیاسی که همواره تلاش میکنند تا مردم را به عقب بازگردانند. آنچه اصولگرایان را در برخی انتخاباتها با شکستی سخت روبهرو کرده، اصرارشان بر برداشت ارتجاعی از سنت است و اگر اصلاحطلبان اثرگذاریشان را در میان مردم از دست دادهاند، ازاینروست که باوری راسخ به گفتهها و ادعاهای خود در شکلبخشیدن به جامعه نوین ایران نداشتهاند. مردم به اصلاحطلبان اثبات کردهاند اینکه نگذاشتهاند و نمیگذارند آنان کار کنند، نافی مسئولیتشان در برابر مردم نیست؛ چراکه کمترین وفاداری به مطالبات مردم کنارهگیری از قدرت است و بس اما در چهار دهه انقلاب اسلامی کدام اصلاحطلبی با صدای رسا در اعتراض به ناتوانی در برآوردهساختن مطالبات مردم از مسئولیت کنارهگیری کرده است؟ البته کنارهگیری در اینجا به معنای استعفا است. اگر اعتراضی بوده رنگوبوی چانهزنی برای فشار از پایین به بالادستیها بوده است.
بگذریم که همه از این سخنان کلیشهای آگاهاند. اگر برگردیم به سخن اصلی که دولت آینده ایران با چه مردمی روبهروست، باید بگوییم با مردمی متکثر با مطالباتی متنوع که بعید است دیگر با وعدههای انتخاباتی هوش از سرشان بپرد اما چهرههای سیاسی و نامزدهای انتخاباتی بسیار خوشبین هستند. آنان در خفا بر این نکته تأکید میکنند اگر در اوضاع اقتصادی کمی بهبود حاصل شود، کار آنان سهل خواهد شد و یکشبه از چهرهای کلیشهای در قدرت به قهرمانی محبوب تبدیل خواهند شد. اثبات رد این مدعا فعلا ناممکن است اما تحلیل وضعیت جامعه با همه دشواریهایش سادهتر از تحلیل این چهرههای سیاسی است. جامعه ایران در یک آشوب معنایی به سر میبرد. جامعهای که در یک دوگانه عمیق واقع شده است. به تعبیر آنتونی گیدنز در دوگانه «سیاست رهاییبخش» و «سیاست زندگی». به باور گیدنز در گذر از مدرنیته به مدرنیته متأخر امر سیاسی دچار تغییر اساسی شده است (از کتاب زیستسیاست نوشته توماس لمکه، ترجمه بهراد رحمانی، ص ۵۸).
این جامعهشناس سیاست غالب در دوران مدرنیته را سیاست رهاییبخش میداند. رهایی از فشارهای سیاسی و اجتماعی و مبارزه با استثمار و نابرابری. مردمی وسیع و متکثر و متضاد در روش که جملگی خواهان تثبیت عدالت، برابری و مشارکت در نهادهای مدنیاند؛ اما در برابر این مردم، مردم دیگری نیز هستند که گرایش به سیاست زندگی دارند. سیاستی برای افزایش امکانهای رضایتبخش برای همه. اگر سیاست رهاییبخش درباره فرصتهای زندگی است، سیاست زندگی در پی سبک زندگی است. اگر اینگونه تقسیمبندی کنیم آنانی که بهدنبال سیاست رهاییبخشاند، طالب عدالتاند و جستوجوگران سبک زندگی هدفشان شکوفایی زندگی و هویتشان است. این دو رویکرد کلان به شبکههای پیچیدهتری از مردم منتهی میشود که با بیشماری از مطالبات منطقی و غیرمنطقی در هم تنیده شده است. بهراستی چه دولتی میتواند در انتخابات ۱۴۰۰ روی کار بیاید تا این وضعیت متناقض را مدیریت کند، البته باید گفت با تعمیمدادن نظرات گیدنز به جامعه ایران نهتنها در وضعیت بحرانی لایههای اجتماعی آن اغراق نکردهایم بلکه تعارضها و تنشهای موجودش را با این دو رویکرد تقلیل هم دادهایم.اگر بخواهیم دشواری مدیریت وضعیت موجود را عیان کنیم ناگزیریم از تعابیر الکساندر روستو یکی از دو نماینده مهم لیبرالیسم آلمان در پس از جنگ استفاده کنیم که با مزاج جناحهای سیاسی ایران سازگاری بیشتری دارد. روستو بر «سیاست موفقیتآمیز» تأکید دارد (همان کتاب، ص ۷). سیاست موفقیتآمیز مبتنی بر سه عامل است؛ اول، سلامت خانواده که مانند سلولهای بنیادین بدن اجتماعی عمل میکنند. دوم، همبستگی گروهها در محل کار و آخری همبستگی بین قوه مجریه و مقننه برای یکپارچهسازی بدن ملت. حالا با نگاهی دقیق به این سیاستها میتوان به این نتیجه رسید که دولت و جامعه ما وضعیت مطلوبی در هر سه این گزینهها ندارد. اینک نامزدهای ریاستجمهوری ۱۴۰۰ خودشان باید قضاوت کنند تا چه میزان قادرند وضعیت موجود را تغییر دهند، بسامان کنند و مردم را اقنا ع کنند. هر قضاوتی مبتنی بر خوشبینی دولت و جامعه ایران را با مصائب عمیقتری روبهرو خواهد کرد.
ناگفته پیداست بخشی از این خواستهها اقتصادی است و با بهبود وضعیت معیشتی از رنج مردم کاسته خواهد شد؛ اما در نگاه انتقادی آنان به سیاست و سیاستورزی در ایران، تغییری جدی روی نخواهد داد. چهبسا با بهبود وضعیت اقتصادی دوباره مطالبات مدنی و روح عدالتخواهی و آزادیطلبی احیا شود. آنچه عیان است اینک مردم بهدلیل فشارهای اقتصادی حاصل از تحریمها دچار وضعیت بحرانی شدهاند و دغدغهای جز مرتفعساختن نیازهای اولیه خود ندارند، اما این وضعیت نتوانسته روح آنان را به سیطره خود درآورد و مردم در کنار مطالبات اقتصادیشان بیش از هر چیز انتظار تغییر سیاست و سیاستورزی را دارند.
اعتراضات سال ۸۸، دیماه ۹۲ و آبان ۹۸ از جمله این ابراز مخالفتها با رویکردهای سیاسی و اقتصادی است. شاید این یکی از ویژگیهای نادر جامعه ایرانی است که با همه مشکلات معیشتی همچنان دغدغه مطالبات مدنی دارند. بیتردید این جامعه قابل مقایسه با جوامع کشورهای همسایه نیست. این اصرار و پافشاری بر مطالبات مدنی را باید جدی گرفت، خاصه جریانهای سیاسی که همواره تلاش میکنند تا مردم را به عقب بازگردانند. آنچه اصولگرایان را در برخی انتخاباتها با شکستی سخت روبهرو کرده، اصرارشان بر برداشت ارتجاعی از سنت است و اگر اصلاحطلبان اثرگذاریشان را در میان مردم از دست دادهاند، ازاینروست که باوری راسخ به گفتهها و ادعاهای خود در شکلبخشیدن به جامعه نوین ایران نداشتهاند. مردم به اصلاحطلبان اثبات کردهاند اینکه نگذاشتهاند و نمیگذارند آنان کار کنند، نافی مسئولیتشان در برابر مردم نیست؛ چراکه کمترین وفاداری به مطالبات مردم کنارهگیری از قدرت است و بس اما در چهار دهه انقلاب اسلامی کدام اصلاحطلبی با صدای رسا در اعتراض به ناتوانی در برآوردهساختن مطالبات مردم از مسئولیت کنارهگیری کرده است؟ البته کنارهگیری در اینجا به معنای استعفا است. اگر اعتراضی بوده رنگوبوی چانهزنی برای فشار از پایین به بالادستیها بوده است.
بگذریم که همه از این سخنان کلیشهای آگاهاند. اگر برگردیم به سخن اصلی که دولت آینده ایران با چه مردمی روبهروست، باید بگوییم با مردمی متکثر با مطالباتی متنوع که بعید است دیگر با وعدههای انتخاباتی هوش از سرشان بپرد اما چهرههای سیاسی و نامزدهای انتخاباتی بسیار خوشبین هستند. آنان در خفا بر این نکته تأکید میکنند اگر در اوضاع اقتصادی کمی بهبود حاصل شود، کار آنان سهل خواهد شد و یکشبه از چهرهای کلیشهای در قدرت به قهرمانی محبوب تبدیل خواهند شد. اثبات رد این مدعا فعلا ناممکن است اما تحلیل وضعیت جامعه با همه دشواریهایش سادهتر از تحلیل این چهرههای سیاسی است. جامعه ایران در یک آشوب معنایی به سر میبرد. جامعهای که در یک دوگانه عمیق واقع شده است. به تعبیر آنتونی گیدنز در دوگانه «سیاست رهاییبخش» و «سیاست زندگی». به باور گیدنز در گذر از مدرنیته به مدرنیته متأخر امر سیاسی دچار تغییر اساسی شده است (از کتاب زیستسیاست نوشته توماس لمکه، ترجمه بهراد رحمانی، ص ۵۸).
این جامعهشناس سیاست غالب در دوران مدرنیته را سیاست رهاییبخش میداند. رهایی از فشارهای سیاسی و اجتماعی و مبارزه با استثمار و نابرابری. مردمی وسیع و متکثر و متضاد در روش که جملگی خواهان تثبیت عدالت، برابری و مشارکت در نهادهای مدنیاند؛ اما در برابر این مردم، مردم دیگری نیز هستند که گرایش به سیاست زندگی دارند. سیاستی برای افزایش امکانهای رضایتبخش برای همه. اگر سیاست رهاییبخش درباره فرصتهای زندگی است، سیاست زندگی در پی سبک زندگی است. اگر اینگونه تقسیمبندی کنیم آنانی که بهدنبال سیاست رهاییبخشاند، طالب عدالتاند و جستوجوگران سبک زندگی هدفشان شکوفایی زندگی و هویتشان است. این دو رویکرد کلان به شبکههای پیچیدهتری از مردم منتهی میشود که با بیشماری از مطالبات منطقی و غیرمنطقی در هم تنیده شده است. بهراستی چه دولتی میتواند در انتخابات ۱۴۰۰ روی کار بیاید تا این وضعیت متناقض را مدیریت کند، البته باید گفت با تعمیمدادن نظرات گیدنز به جامعه ایران نهتنها در وضعیت بحرانی لایههای اجتماعی آن اغراق نکردهایم بلکه تعارضها و تنشهای موجودش را با این دو رویکرد تقلیل هم دادهایم.اگر بخواهیم دشواری مدیریت وضعیت موجود را عیان کنیم ناگزیریم از تعابیر الکساندر روستو یکی از دو نماینده مهم لیبرالیسم آلمان در پس از جنگ استفاده کنیم که با مزاج جناحهای سیاسی ایران سازگاری بیشتری دارد. روستو بر «سیاست موفقیتآمیز» تأکید دارد (همان کتاب، ص ۷). سیاست موفقیتآمیز مبتنی بر سه عامل است؛ اول، سلامت خانواده که مانند سلولهای بنیادین بدن اجتماعی عمل میکنند. دوم، همبستگی گروهها در محل کار و آخری همبستگی بین قوه مجریه و مقننه برای یکپارچهسازی بدن ملت. حالا با نگاهی دقیق به این سیاستها میتوان به این نتیجه رسید که دولت و جامعه ما وضعیت مطلوبی در هر سه این گزینهها ندارد. اینک نامزدهای ریاستجمهوری ۱۴۰۰ خودشان باید قضاوت کنند تا چه میزان قادرند وضعیت موجود را تغییر دهند، بسامان کنند و مردم را اقنا ع کنند. هر قضاوتی مبتنی بر خوشبینی دولت و جامعه ایران را با مصائب عمیقتری روبهرو خواهد کرد.