به عنوان سوال اول درباره زمان و نحوه نگارش قطعه «هوشنگان» توضیح دهید.
حدود شش ماه قبل، یعنی پیش از عید نوروز؛ نگارش قطعه «هوشنگان» را آغاز کردم. زمان نگارش این اثر مربوط به مقطعی است که کرونا تازه شیوع پیدا کرده بود و اغلب اماکن عمومی تعطیل بودند و بیشتر مردم در خانههایشان حضور داشتند. این مسائل و دشواریها باعث شد نگارش اثر طول بکشد، اما در نهایت از این مرحله نیز گذر کردیم و حدود یک ماه و نیم قبل امور فنی و مسترینگ اثر به پایان رسید و حال نیز چند وقتیست از انتشار اثر در پلتفرمهای رسمی میگذرد. با توجه به بحران کرونا، طی این ده ماه تمام ۲۴ ساعت را مشغول کار بودهام حتی گاه پیش آمده که نیمه شب موضوع یا نکتهای به ذهنم رسیده و از خواب برخواستهام و آن مورد را روی کاغذ آوردهام یا اصلاحیهای انجام دادهام.
کرونا در این مدت چه حد فعالیتهای هنری و اجرایی شما را تحت تاثیر قرار داد؟
اتفاقا طی این مدت به لحاظ نگارش و نوشتن راحتتر بودهام، زیرا بیشتر زمانم را در خانه بودهام و آثار مختلفی را نوشتهام که یکی از آنها کنسرتو ویلون «هوشنگان» است. میتوان گفت طی این ده ماه تمام ۲۴ ساعت را مشغول کار بودهام حتی گاه پیش آمده که نیمه شب موضوع یا نکتهای به ذهنم رسیده و از خواب برخواستهام و آن مورد را روی کاغذ آوردهام یا اصلاحیهای انجام دادهام. اگر تاخیری وجود داشته در رابطه با ضبط اثر است و دلیل این اتفاق نیز اعمال محدودیتها و لزوم رعایت دستورالعملهای بهداشتی برای جلوگیری از ابتلا و شیوع بیماری بوده است. به هرحال در شرایط فعلی دعوت از نوازندگان برای حضور در استودیو و ضبط مشکلات و خطراتی دربردارد. در این میان باید از علی جعفری پویان یاد کنم که در چنین شرایطی زحمات بسیاری کشید و برای نواختن و ضبط اثر پای کار آمد. درست است که نگارش اثر چند ماهی طول کشید اما در این رابطه راحت و آزاد بودم و با جزیی نگری روی اثر کار میکردم. همه فعالان موسیقی با مشکلات و مسائلی مواجهند. همه دنبال این هستند که زندگیشان را بچرخانند. اطمینان داشته باشید هیچ فرد و موسسه و ارگانی در ایران دلسوز هنر نیست. اگر هم غیر از این باشد صرفا در حد صحبت است و آن افراد دلسوز فقط حرف میزنند و به وعدههایشان عمل نمیکنند.
البته این وسواس شما در شرایط معمول نیز وجود داشته و همواره موشکافانه و دقیق به نگارش آثارتان میپردازید. یکی از خلاءهایی که همواره با آن مواجه بودهایم، این است که طی سالها و دهههای گذشته تعداد کمی از آهنگسازان آکادمیک کشور به تولید و ارائه آثاری برای ویلون و ارکستر و حتی سازهای دیگر به شکل کنسرتو میپردازند. دلیل این کمکاری چیست؟
دلیل این کاستی مشخص است. حال دیگر اغلب افراد از وضعیت موسیقی کشور باخبرند و خب مشکلات موجود همه اهالی موسیقی را درگیر کرده است؛ از اساتید بزرگ و مطرح گرفته تا دیگر افراد با سطح و درجه پایینتر. میتوان گفت همه فعالان موسیقی به نوعی با مشکلات و مسائلی مواجهند. در حال حاضر همه به دنبال این هستند که زندگیشان را بچرخانند و اطمینان داشته باشید هیچ فرد و موسسه و ارگانی در ایران دلسوز هنر نیست. اگر هم غیر از این باشد صرفا در حد صحبت است و آن افراد دلسوز فقط حرف میزنند و به وعدههایشان عمل نمیکنند. اتفاقا چند ماه پیش درباره یکی از آثاری که نوشتهام بودم، صحبتی کردم و آنجا نیز با اشاره به این مسئله گفتم، همه منتظر هستند فردی بمیرد تا بیایند و تسلیت بگویند و از آن هنرمند درگذشته تمجید و تعریف کنند و از ویژگیها و خصائل اخلاقی و هنریاش بگویند، اما واقعیت این است که به هیچکس کمکی نمیشود.
این روحیات باعث دلزدگی جوانان نیز میشود.
صد درصد همینطور است. شما فرض کن هنرمندی جوان اثری نوشته که اتفاقا خیلی خوب و قوی هم هست، چگونه و به چه شکل باید آن را ضبط کند تا به گوش مخاطبان و دیگر هنرمندان برسد؟ با چه پول و سرمایهای باید کارش را به سرانجام برساند وقتی کمک و حمایتی وجود ندارد؟ مگر این جوانان راه دیگری نیز دارند؟ آنها با آثارشان باید چه کنند؟ انتشاراتی وجود ندارد که آثار مکتوب را از جوانان موزیسین بخرد زیرا آنها و دیگر موسسات مرتبط و نیز به دنبال پول و کسب درآمدند. جوانان با آثارشان باید چه کنند؟ انتشاراتی وجود ندارد که آثار مکتوب را از جوانان موزیسین بخرد زیرا آنها و دیگر موسسات مرتبط و نیز به دنبال پول و کسب درآمدند.
حوزه نشر نیز مافیای خودش را دارد.
احسنت. همه اینها به دنبال پول و سود هستند و هیچکس به فکر موسیقی جدی نیست و اگر هم چنین افرادی وجود داشته باشند تعدادشان بسیار بسیار کم است. موسیقی ارکسترال و موسیقی غیر آوازی ارزش و اهمیت خودش را دارد و میتوان گفت حدود دو سوم آثار آهنگسازان بزرگ دنیا اینسترومنتال یا بیکلام است اما در ایران کسی به سراغ این نوع موسیقی نمیرود.
آیا عدم توجه به موسیقی ارکسترال و کلاسیک اتفاقی جهانی نیست؟
ببینید؛ موسیقی ارکسترال و موسیقی غیر آوازی ارزش و اهمیت خودش را دارد و میتوان گفت حدود دو سوم آثار آهنگسازان بزرگ دنیا اینسترومنتال یا بیکلام است، اما در ایران به دلیل وجود مشکلاتی که وجود دارد و دربارهشان توضیح دادم کسی به سراغ این نوع موسیقی نمیرود. به طور مثال من بیایم و برای کمانچه و تار و دیگر سازها کنسرتو بنویسم درنهایت چه اتفاقی خواهد افتاد؟ در نهایت با چه پول و سرمایهای باید اثرم را ضبط کنم و به چه شکل آن را پخش کنم و چه کسی آن را خواهد خرید؟ کار به آنجا رسیده که همه مردم به دنبال موسیقی پاپ و آن نوع موسیقی هستند که خواننده در آن به جای خواندن، حرف میزند.
متاسفانه تولیدات آثار غیر پاپیولار بازگشت مالی ندارند، چه رسد به سود!
خیر به هیچوجه. از طرفی تعداد مخاطبانی که این نوع موسیقی را دنبال میکنند، تقریبا اندکند. متاسفانه رسانهها و شبکههای تلویزیونی و اینترنتی به نوعی ذائقه مخاطبان را تخریب کردهاند. کار به آنجا رسیده که همه مردم به دنبال موسیقی پاپ و آن نوع موسیقی هستند که خواننده طی آن به جای خواندن، حرف میزند.
منظورتان موسیقی رپ است؟
بله رپ. خوانندگان این سبک فقط صحبت میکنند و اشعار و متونی را روخوانی میکنند! اینکه موسیقی نیست، اما میبینید که به شدت طرفدار دارد. چرا اینگونه است؟ به این دلیل که در ایران بخش مربوط به معرفی موسیقی جدی وجود ندارد تا آثار با ارزش را به گوش مردم برساند و آنها نیز گوش دهند و یادبگیرند و درست انتخاب کنند.
مردم در ایران نمیدانند که مثلا موسیقی شمال آفریقا چیست و اسکیموها چه نوع موسیقی دارند. طبیعتا، زمانی که چنین آثاری نمیشنویم با آن نوع موسیقیها ارتباط برقرار نمیکنیم، اما اگر هر روز چنین آثاری را بشنویم، بالاخره به شنیدنشان عادت خواهیم کرد و با آنها ارتباط میگیریم. انسان فقط از طریق گوش و حس شنوایی معرفت موسیقایی پیدا میکند و اگر به گوش خوراک مناسب ندهیم، هر آنچه که میشنود را میپذیرد. در اینباره همیشه مثالی میزنم. شما حساب کنید مردم در ایران نمیدانند که مثلا موسیقی شمال آفریقا چیست و اسکیموها چه نوع موسیقی دارند. طبیعتا، زمانی که چنین آثاری نمیشنویم با آن نوع موسیقیها ارتباط برقرار نمیکنیم، اما اگر هر روز چنین آثاری را بشنویم، بالاخره به شنیدنشان عادت خواهیم کرد و با آنها ارتباط میگیریم. در حال حاضر هر سایتی را بازکنید با موسیقیهای سطحی و بیارزش مواجه میشوید. این فاجعه است. البته اصلا منظورم این نیست که موسیقی پاپ بد است یا مثلا موسیقی محلی نباید باشد. خیر. همه سبکها آثار خوب و باکیفیت و با تکنیک، و آثار بیارزش و ضعیف دارند. مثلا فردی در زمینه موسیقی سمفونیک اثری نوشته است، این به خودی خود ارزش نیست و آن اثر باید به لحاظ تکنیک و زیبایی قابل قبول و با کیفیت باشد. موسیقی پاپ نیز اینگونه است. فلان اثر یا آثار پاپ میتوانند با ارزش باشد، یعنی شعر خوبی داشته باشد و درست و حرفهای تنظیم شده باشد و درست خوانده شده باشد. کلا هر نوع موسیقی خوب و بد دارد و سبکهایی چون پاپ نیز از این قاعده مستثنی نیستند. متاسفانه ما بهطور معمول بیارزشترین موسیقیهایی را که گاه وارداتی نیز هستند، میپسندیم. از طرفی سایتهای داخلی و خارجی نیز با ارائه و انتشار آثار ضعیف به موسیقی خیانت میکنند. فلان شخص شبی همراه با دوستان یا اعضای خانوادهاش نشسته و اثری را مینوازد و میخواند و آن سایتها فردا منتشرش میکنند! این کار نوعی خیانت است و نه فقط فضایی چون اینستاگرام که در دیگر سایتهای داخلی نیز مرسوم است. طی روزهای گذشته خبری را در یکی از رسانهها خواندم که خیلی جالب بود. نوشته بودند فلانی زنده شده و به میدان آمده و مشغول فعالیت است و قرار است سال آینده اثرش را منتشر کند. این چه خبری است و این چه نوع موسیقی است! با این وضعیت مردم چگونه موسیقی خوب را از موسیقی بد تشخیص دهند؟ همه این توضیحات پاسخ سوال شما در رابطه باعدم توجه به موسیقی ارکسترال و اینسترومنتال است. آهنگساز شرایط نگارش و ساخت و انتشار اثر ارکسترال و بیکلام ندارد و مردم نیز بنا به دلایلی که گفتم از چنین آثاری حمایت نمیکنند. عمده مردم فقط دوست دارند موسیقی شعر داشته باشد و خوانندهای آن را بخواند و ریتمیک باشد. ارسلان طی ماههای گذشته کارها و گرفتاریهای زیادی داشت و ضمن فعالیتهای هنری به تدریس و آموزش آنلاین مشغول بود و زمان کافی برای همکاری مشترک نداشت. لذا از او خواستم چارهای بیاندیشد و فرد دیگری را معرفی کند که علی جعفری پویان را پیشنهاد کرد.
به قطعه «هوشنگان» بازگردیم. نکتهای که درباره این اثر وجود دارد عدم استفاده شما از وجود برادرتان ارسلان کامکار است. به هرحال شما همیشه ایشان را در کنارتان دارید، با این حال علی جعفری پویان نوازندگی اثر را به عهده داشته است. دلیل این انتخاب چیست؟
من اثری را در دست تولید داشتم که «مشتاق گل» نام داشت و اخیرا عرضه شده است. من از ارسلان خواستم برای ارکستر زهی برخی از نوازندگان را دعوت کند و علی جعفری پویان نیز یکی از مدعوین بود. ارسلان طی ماههای گذشته کارها و گرفتاریهای زیادی داشت و ضمن فعالیتهای هنری به تدریس و آموزش آنلاین مشغول بود و زمان کافی برای همکاری مشترک نداشت، لذا از او خواستم چارهای بیاندیشد و فرد دیگری را معرفی کند که علی جعفری پویان را پیشنهاد کرد. گفت آقای جعفری نوازنده خوبی است و مورد تایید من است و به عنوان فردی دقیق و نکتهسنج و پیگیر قبولش دارم. من نیز ایشان را پذیرفتم و سپس طی صحبتهایی که داشتیم از کار و همکاری استقبال کردند. در ادامه نت اثر را به ایشان دادم و وارد مراحل دیگر تولید شدیم و کار به خوبی پیش رفت.
چه شد که نام «هوشنگان» را برای اثرتان انتخاب کردید؟
این نام پیشنهاد علی جعفری پویان است. یک روز تصمیم گرفتم نام این کنسرتوی جدید را «هوشنگ» بگذارم. در ادامه صحبتها علی گفت من نام هوشنگ را بسیار دوست دارم زیرا نام پدرم نیز همین است. من نیز گفتم حال که ویلون اثر را تو مینوازی نام آن را کنسرتو ویلون «هوشنگان» بگذاریم. علی بسیار خوشحال شد و اینگونه بود نام قطعه را «هوشنگان» گذاشتیم.
با توجه به وسواسی که نسبت به انتخاب اعضای گروه و نوازندگانتان دارید، از حضور و کار علی جعفری پویان رضایت دارید؟
بله؛ از انتخابم راضی هستم. ایشان از هر لحاظ به تولید اثر کمک کرد. اول اینکه خیلی خوب اجرا کرده و دوم اینکه برای تبلیغات اثر زحمات بسیاری کشیده است.
گفته بودید قطعه «هوشنگان» را بر اساس موسیقی ملی ایران و با استفاده از تکنیکهای موسیقی کلاسیک غربی نوشتهاید.
این قطعه در سبک موسیقی ملی ایران است و موسیقیهای ایرانی، ردیف و موسیقیهای کردی هسته اصلی آن را تشکیل میدهند که با تمام تکنیکهای موسیقی کلاسیک غربی ترکیب شدهاند. اعتقاد دارم که هر آهنگساز میتواند از تمام تکنیکهای رایج در موسیقی جهان (مدرن، پست مدرن، کلاسیک یا هر نوع دیگر) استفاده کند و طی آمیختن آنها با ملودیها و میراثهای موسیقایی کشورش به تولید اثر بپردازد به نحوی که هویت ملی کار کاملا حفظ شود.
سه قطعه کنسرتو ویلون «هوشنگان» با وجود آنکه از تکنیکها و عوامل موسیقی کلاسیک غربی شکل گرفتهاند، اما کلیت اثر آن هویت ایرانی خود را حفظ کرده است.
باید هم اینگونه باشد و من نیز سعی کردهام این آمیختگی به نحوی باشد که شکل و حالت ملی بودن اثر حفظ شود. کلا شیوه کار من نیز همین است، سبک موسیقی ملی ایران. اعتقاد دارم که هر آهنگساز میتواند از تمام تکنیکهای رایج در موسیقی جهان (مدرن، پست مدرن، کلاسیک یا هر نوع دیگر) استفاده کند و طی آمیختن آنها با ملودیها و میراثهای موسیقایی کشورش به تولید اثر بپردازد به نحوی که هویت ملی کار کاملا حفظ شود. اگر آهنگساز چنین رویهای را طی کند اثر با ارزشی خلق خواهد کرد. به این دلیل که اگر مثلا من بیایم و مانند میلتون بابیت یا جان کیج و دیگران موسیقی مدرن بنویسم نه در ایران و نه دیگر کشورها ارزشی نخواهد داشت. چنین اثری میشود جویده یکسری آثار دیگر. اما زمانی که شما با توجه به موسیقیهای دیگر و درآمیختن آنها با موسیقی کشورت خودت، ضمن حفظ ارزشهای ملی موسیقایی سرزمینت کاری بنویسی، اثری نو خلق کردهای. شنیدن چنین آثاری برای مخاطبان و مردمان فرانسوی، انگلیسی و اهالی دیگر کشورها نیز خوشایند و لذتبخش است. آثار من در استرالیا، سوئد، انگلستان و دیگر کشورها نیز اجرا شده و در بسیاری مواقع ارکسترهای سمفونیک آثار مرا اجرا کردهاند و الان بر اساس همین تجارب حرف میزنم. در چنین مواقعی زمانی که تشویق و استقبال مردم را میبینم، تعجب میکنم. شنیدن آثار این چنینی برای مردم تمام کشورها با هر زبان و نژاد و فرهنگ جذاب است و در این صورت است که آهنگساز میگوید من نیز کار مفیدی انجام دادهام. حال مثلا اگر بیایم و سریال موزیک بنویسم پشیزی ارزش نخواهد داشت. من هوشنگ کامکار نمیتوانم اثری را در «دودکافونیک» بنویسم که در دنیا تکنیکی جدید محسوب شود، زیرا فردی چون شوئنبرگ قبلا چنین کاری انجام داده، پس به سراغ جویده آثار دیگران و تولید و خلق بر همین مبنا خواهم رفت و آثاری مینویسم و میسازم که هیچ ارزشی ندارند. اگر کسی پیدا شود و کاری کند که دیگران انجام ندادهاند، اثری ارزشمند تولید کرده است.
البته همه اینها به شناخت کامل آهنگساز نسبت به موسیقی ملل مختلف با فرهنگها و رسوم دیگر بستگی دارد.
قطعا همینطور است و بدون سواد و دانش کامل نمیتوان به خلق آثار جهانی دست زد. مشکلی که وجود دارد این است که جوانان گول میخورند. به دانشگاه میروند و پای صحبتهای برخی از استادانی مینشینند که مثلا از خارج آمدهاند و اینگونه است که مدرنیسم آنها را گول میزند و تصور میکنند چیزی یاد گرفتهاند. من هوشنگ کامکار نمیتوانم اثری را در «دودکافونیک» بنویسم که در دنیا تکنیکی جدید محسوب شود، زیرا فردی چون شوئنبرگ قبلا چنین کاری انجام داده است، پس به سراغ جویده آثار دیگران و تولید و خلق بر همین مبنا خواهم رفت و آثاری مینویسم و میسازم که هیچ ارزشی ندارند. بله اگر کسی پیدا شود و کاری کند که دیگران انجام ندادهاند اثری ارزشمند تولید کرده است. حال سرنوشت جوانانی که گول ظواهر را میخورند چه میشود؟ آنها تمام جوانی و زمان خود را صرف کارهایی میکنند که هیچ ارزشی ندارد و پس از بیست سال یا سی سال تازه دوزاریشان میافتد که اشتباه رفتهاند و باید روی میراث فرهنگی خودشان کار میکردهاند. به هرحال کار من در راستای موسیقی ملی ایران است و سالهاست برای تولید چنین آثاری تلاش میکنم. اگر الان مرا به عنوان رییس کل موسیقی کشور انتخاب کنند و بگویند اداره و مدیریت موسیقی کشور از امروز با شماست، چه فایدهای خواهد داشت وقتی نمیتوانم آنچه را که فکر میکنم درست است، انجام دهم.
شما مانند برخی دیگر از بزرگان موسیقی ایران مقطعی در دانشگاه تدریس کردهاید، چرا به آن روند ادامه ندادید؟ زیرا دانشگاههای ما به افرادی چون شما نیاز دارند.
من حدود چهارده سال مدیر موسیقی دانشگاه هنر بودم اما به دلیل وجود اشکالات بسیاری که در سیستم آموزشی آنجا وجود داشت، استعفا دادم و دیگر به دانشگاه بازنخواهم گشت. به این دلیل که واقعا دستم بسته بود و نمیتوانستم کاری کنم. اگر همین الان مرا به عنوان رییس کل موسیقی کشور انتخاب کنند و بگویند اداره و مدیریت موسیقی کشور از امروز با شماست، چه فایدهای خواهد داشت، وقتی نمیتوانم آنچه را که فکر میکنم درست است، انجام دهم. آنهایی که برای تصمیمگیری درباره هنر مراجع اصلی محسوب میشوند، باید فکرشان درست باشد تا اتفاق مثبتی رخ دهد. فعالیت در چنین فضایی بیفایده است، مگر اینکه افراد برای دل خودشان کار کنند و من نیز بر همین اساس کار میکنم. من آخرین اثرم کنسرتو ویلون «هوشنگان» را برای دل خودم نوشتم و از هیچکس انتظار ندارم ریالی به من کمک کند یا تشویقی صورت گیرد. مطمئنم باور نمیکنید اما باید بگویم تا همین لحظه هیچکدام از آثارم برایم ریالی بازگشت مالی نداشته است. حتی یک ریال! حتی در بسیاری از کارهایم قراردادی نیز نوشته نشده است.
با وجود اینعدم حمایتها، شما لااقل هرچند ماه یک بار اثری را منتشر میکنید. بیآنکه هیاهو و حاشیهای به راه بیندازید. این حرکت تحسین برانگیز است.
همینطور است و واقعا برای هیچکدام از آثارم ریالی دریافت نکردهام و به هیچ وجه حمایتی وجود نداشته است. چند ماه پیش نیز واریاسیون «نوایی» را نوشتم که مردادماه منتشر شده و آن را به نوازندگان و خوانندگان موسیقی نواحی تقدیم کردم. یکی از دوستان منتقد که در کار خودش حرفهای و کاربلد است نقدی درباره این اثر نوشته بود و از آن تعریف کرده بود. اثر مذکور را نه کسی به من سفارش داده بود و نه برای تولید و ساخت آن کمکی وجود داشت. من این اثر را صرفا برای دل خودم نوشتم و ساختم. مطمئنم باور نمیکنید اما باید بگویم تا همین لحظه که با شما صحبت میکنم، هیچکدام از آثارم برایم ریالی بازگشت مالی نداشته است. حتی یک ریال! حتی در بسیاری از کارهایم قراردادی نیز نوشته نشده است. مجبور هستیم و باید کار کنیم تا هم به لحاظ روحی راضی شویم و هم برای ارتقای فرهنگ و موسیقی کشور قدم موثری برداشته باشیم. اما خب بسیاری نمیتوانند چنین رویهای را پیش گیرند، زیرا امکاناتش را ندارند. متاسفانه هیچ کمک مادی و معنوی نیز وجود ندارد و هنرمندان عرصههای مختلف از سینما گرفته تا موسیقی و ادبیات و تئاتر به هیچ وجه حمایت نمیشوند.