رضا صادقیان
امروزه بخش گستردهای از تولید محتوی توسط رسانههای گوناگون با ارایه تجزیه و تحلیل رویدادها به مخاطبان صورت میگیرد. طی یک دهه گذشته و با فراگیر شدن شبکههای خبری و اجتماعی، اندک زمانی پس از وقوع یک حادثه، موضعگیری سیاسی و یا سیاستگذاری دولت برای اجرایی کردن یک قانون شاهد تحلیلهای مختلف از سوی کارشناسان، سیاستمداران و تحلیلگران در رسانهها هستیم. سوال اینجاست: چرا رسانهها به جای انعکاس رویدادها در حوزههای مختلف، اقدام به تحلیل رویدادها میکنند؟ سوال دیگر آنکه، چرا تحلیلها مهم هستند؟
یک: مسئله تحلیل رویدادها، ارتباط مستقیمی با مفهوم فهم و ادارک آدمیان دارد. هر کجا خبر از تحلیل باشد، لاجرم ما با مسئله فهم روبرو هستیم. در واقع تحلیلگران سعی میکنند از دریچه نگاه خویش و در جهت به فهم درآوردن رویدادهای پیرامونی گام بردارند.
ابزارهای تحلیل از قبیل دادهکاوی، کنار گذاشتن برخی اطلاعات نادرست، راستی آزمایی دادهها، دقت به آمارهای مختلف، بهرهبردن از منابع موثق و منطبق بودن بر واقعیتها قسمتهای زیرین یک تحلیل که این همه در ذهن تحلیلگر دست به دست دیگری داده تا زمینهها، شکلگیری و به ظهور رسیدن یک رویدادها را برای طیف گستردهای از مخاطبان به فهم درآورد. رسانهها به عنوان حلقه واسط میان رویدادها و مخاطبان از ابزار تحلیل سود میجویند تا کنشها را برای مخاطبان قابل فهم کنند. فرض کنیم یکی از بزرگترین دشوارههای زیستن در شهرهای بزرگ برای ساکنان آن آلودگی هوا باشد، رسانهها خبرهای آلودگی هوا و خطرناک بودن آن را به عنوان خبر منعکس میکنند ولی برای دست یافتن به چرایی و پی بردن به پیشینه وضعیت هوای ناپاک نیاز است تحلیلگران وارد میدان شده و آلودگی هوا را به عنوان یک دغدغه زیست محیطی و انسانی برای مخاطبان به فهم درآورند.
دو: برونداد نهایی یک تحلیل از ظرف ذهنی، دانش، تجربیات سالهای گذشته، سابقه زیست سیاسی، جایگاه اجتماعی، سرمایه واژگان و پیش داشتههای تحلیلگر بیرون خواهد آمد. هر رویدادی خارج از ذهن تحلیلگران تنها یک حادثه و رویداد باقی خواهد ماند، ولی همین رویداد در ظرف ذهنی تحلیلگر به شکلی در خواهد آمد که برای دیگران قابل فهم باشد. در واقع برونداد اطلاعات تجزیه و تحلیل شده از سوی تحلیلگران شکل گرفته از دانش، تجربه و فهمی است که آنان طی سالهای متمادی به آن دست یازدیدند. حال کنشهای سیاسی، سیاستگذاری اقتصادی و موضعگیری دولتمردان و تغییر شاخصهای اقتصادی را براساس همان پیش داشتهها به فهم در میآورند. در واقع ما با هیچ تحلیلگری بدون آنکه دنیای پیرامون را از دریچهای مشخص و قابل درک نگاه کند روبرو نیستیم. تحلیلگران براساس فهم خود رویدادها را برای مخاطبان به فهم در میآورند. تحلیلگران، حتی آنان که از تجربیات کافی برای ورز دادن کلمات و وقایع برخودار نیستند، دنیا را از عینکی میبینند که روی چشم دارند. به عبارتی دیگر هر کدام از تحلیلگران جهان پیرامون را از عینک مخصوص به خود میبینند، دریچهای نسبتا اختصاصی که تنها به خودشان اختصاص دارد.
سوم: در مورد قبلی به دانش، تجربیات سالهای قبل و سرمایه واژگان تحلیلگران اشاره کردم. برای روشنتر شدن مبحث ارایه شده به ذکر یک مثال میپردازیم. گمان کنیم در شهر تهران شمارگان زیادی از درختهای خیابان ولیعصر در جهت تعریض پیادهرو و اجرایی کردن طرح توسعه خدمات شهری به شهروندان توسط شهرداری قطع میشود. نگاه تحلیلگران در این زمینه چگونه در عرصه عمومی برای مخاطبان نمایان میگردد؟ ۱. چنانچه یکی از تحلیلگران از دانش تاریخی برخوردار باشد، لاجرم به تاریخچه خیابان و تاریخ درختها اشاره خواهد کرد و به دلیل فهم تاریخیاش از رویدادها مسئله را بیش از آنکه از منظر توسعه نامتوازن و رشد بیرویه شهرهای بزرگ طی دو دهه گذشته به فهم درآورد قطع درختان را به اطلاعات تاریخی حوالت میدهد و این همه را به عنوان تحلیل برای مخاطبان بازگو میکند. ۲. حال موضوع را به تحلیلگر دیگری ارجاع میدهند که در جریان مخالف سیاسی شهرداری تهران قرار داد. بیتردید قبل از آنکه به مسئله درخت، توسعه، توسعه نامتوازن و روزمره بودن فعالیتهای اجرایی خدمات شهری به صورت کلان سخن بگوید به انتقاد از شخص شهردار و استفاده از بدنه غیرکارشناسی در شهرداری سخنها میگوید. چرا که جایگاه فعلی تحلیلگر قبل از آنکه دغدغه به فهم درآوردن رویداد قطع درختان را داشته باشد به عنوان یک کنشگر سیاسی اقدام به موضعگیری سیاسی علیه ساختار مدیریت شهری میکند. بنابراین پیشینه تجربی هر کدام از تحلیلگران باعث میشود آنان درباره موضوعات از دریچه نگاه خود شرایط و رویدادهای خاص را برای خوانندگان روزنامه به فهم درآورند.
چهارم: هر تحلیلی تلاش دارد آنچه را به عنوان تجزیه و تحلیل رویدادها ارایه میکند به واقعیتهای بیرونی نزدیک باشد. در واقع بسیاری از تحلیلگران سعی میکنند برای قابل لمس بودن فضایی که برای مخاطبان ترسیم مینمایند، گفتههای خود را براساس واقعیتها ارایه کنند. چه بسا برخی از تحلیلگران آنقدر در فضای ذهنی، توهم توطئه و اشاره به موضوعاتی که اساسا با وضعیت امروز قابل قیاس نیست متمرکز میشوند که مخاطبان گفتههای آنان را خیالی و دور از واقعیتهای امروز برداشت میکنند. به عبارتی تحلیل اطلاعات و رویدادها میبایست به گونهای صورتبندی شوند که ریشههای واقعی تحلیل برای دیگران قابل فهم و مستند باشد، در غیر اینصورت مخاطب با انبوهی از دادههای کشف نشده، غیر قابل درک و دور از ذهن روبرو میگردد. اطلاعاتی که بیش از هر موضوعی در جهت دامن زدن به ابهامات و در جهت پردهپوشی ارایه شده است.
پنجم: رسانهها از تحلیلهایی بهره میبرند که با سیاستهای کلی خودشان هم راستا باشد. به عنوان مثال؛ قبل و بعد از امضای برجام رسانههای نزدیک به جریان اصلاحطلب به عنوان موافق، رسیدن به یک دستاورد بینالمللی، کسب پیروزی در عرصه جهانی و عبارتهای مشابهه فواید برجام در حوزههای مختلف و خصوصا اقتصاد را برای مخاطبان به فهم در میآوردند. از سویی دیگر رسانههای متعلق به طیف اصولگرا این همه را به عنوان یک زیان برای منافع ملی و کوتاه آمدن در برابر قدرتهای جهانی و استعمارگران در دنیای زورمدار و خالی از عدالت تحلیل میکردند. چه بسا اگر جای نیروهای اصلاحطلب، دولتمردان وقت و سیاستمداران اصولگرا در ماجرای برجام تغییر میکرد شاهد تحلیلهای متفاوتی از سوی آنان بودیم. اصلاحطلبان منتقد برجام و اصولگرایان مدافع آن میشدند. در واقع جایگاه فعلی افراد، جریانهای سیاسی و دوری و نزدیکی رسانهها به هرم قدرت باعث برونداد تحلیلهای متفاوت خواهد بود. از همینرو به تحلیلهایی که از زبان اهل قدرت و شخصیتهای وامدار قدرت صورت گرفته و میگیرد نمیتوان به عنوان راهی برای رسیدن به فهم رویدادها به صورت تمام تاکید کرد، چرا که موضع آنان در هنگامه درون و بیرون از حلقه قدرت و تصمیمگیریهای کلان به کلی متفاوت خواهد بود. همچنین سیاستمداران به دلیل بودن و ماندگار شدن در قدرت کمتر به تجزیه و تحلیل شفاف اقدام مینمایند. آنان دایم به الزامات بودن در قدرت، محدودیتها و خطوط قرمز نامشخص دقت نظر دارند، از همینرو در مصاحبهها و گفتگوهایی که درباره رویدادها از سوی صاحبان قدرت روبرو هستیم دایم با ابهامها سر و کار داریم. ابهامهایی که مخاطب را از رسیدن به یک فهم مشخص دور نگاه میدارد.
ششم: تحلیلهای متفاوت از یک رویداد خاص نشان از آن دارد که هر کدام از تحلیلها به دلیل آنکه برآمده از دانش، تجربه و سرمایه واژگان تحلیلگران است لاجرم نسبی و تنها موفق به ترسیم بخشی از تصویر واقعی میَشوند. چنانچه هر کدام تحلیلها قسمتی از رویدادها را به فهم در آورند، مخاطبان میتوانند با کنار هم قرار دادن تحلیلهای مختلف به فهم کاملتری از وقایع برسند، چرا که یک رویداد را از زوایای متفاوتی به نظاره مینشینند.
امروزه بخش گستردهای از تولید محتوی توسط رسانههای گوناگون با ارایه تجزیه و تحلیل رویدادها به مخاطبان صورت میگیرد. طی یک دهه گذشته و با فراگیر شدن شبکههای خبری و اجتماعی، اندک زمانی پس از وقوع یک حادثه، موضعگیری سیاسی و یا سیاستگذاری دولت برای اجرایی کردن یک قانون شاهد تحلیلهای مختلف از سوی کارشناسان، سیاستمداران و تحلیلگران در رسانهها هستیم. سوال اینجاست: چرا رسانهها به جای انعکاس رویدادها در حوزههای مختلف، اقدام به تحلیل رویدادها میکنند؟ سوال دیگر آنکه، چرا تحلیلها مهم هستند؟
یک: مسئله تحلیل رویدادها، ارتباط مستقیمی با مفهوم فهم و ادارک آدمیان دارد. هر کجا خبر از تحلیل باشد، لاجرم ما با مسئله فهم روبرو هستیم. در واقع تحلیلگران سعی میکنند از دریچه نگاه خویش و در جهت به فهم درآوردن رویدادهای پیرامونی گام بردارند.
ابزارهای تحلیل از قبیل دادهکاوی، کنار گذاشتن برخی اطلاعات نادرست، راستی آزمایی دادهها، دقت به آمارهای مختلف، بهرهبردن از منابع موثق و منطبق بودن بر واقعیتها قسمتهای زیرین یک تحلیل که این همه در ذهن تحلیلگر دست به دست دیگری داده تا زمینهها، شکلگیری و به ظهور رسیدن یک رویدادها را برای طیف گستردهای از مخاطبان به فهم درآورد. رسانهها به عنوان حلقه واسط میان رویدادها و مخاطبان از ابزار تحلیل سود میجویند تا کنشها را برای مخاطبان قابل فهم کنند. فرض کنیم یکی از بزرگترین دشوارههای زیستن در شهرهای بزرگ برای ساکنان آن آلودگی هوا باشد، رسانهها خبرهای آلودگی هوا و خطرناک بودن آن را به عنوان خبر منعکس میکنند ولی برای دست یافتن به چرایی و پی بردن به پیشینه وضعیت هوای ناپاک نیاز است تحلیلگران وارد میدان شده و آلودگی هوا را به عنوان یک دغدغه زیست محیطی و انسانی برای مخاطبان به فهم درآورند.
دو: برونداد نهایی یک تحلیل از ظرف ذهنی، دانش، تجربیات سالهای گذشته، سابقه زیست سیاسی، جایگاه اجتماعی، سرمایه واژگان و پیش داشتههای تحلیلگر بیرون خواهد آمد. هر رویدادی خارج از ذهن تحلیلگران تنها یک حادثه و رویداد باقی خواهد ماند، ولی همین رویداد در ظرف ذهنی تحلیلگر به شکلی در خواهد آمد که برای دیگران قابل فهم باشد. در واقع برونداد اطلاعات تجزیه و تحلیل شده از سوی تحلیلگران شکل گرفته از دانش، تجربه و فهمی است که آنان طی سالهای متمادی به آن دست یازدیدند. حال کنشهای سیاسی، سیاستگذاری اقتصادی و موضعگیری دولتمردان و تغییر شاخصهای اقتصادی را براساس همان پیش داشتهها به فهم در میآورند. در واقع ما با هیچ تحلیلگری بدون آنکه دنیای پیرامون را از دریچهای مشخص و قابل درک نگاه کند روبرو نیستیم. تحلیلگران براساس فهم خود رویدادها را برای مخاطبان به فهم در میآورند. تحلیلگران، حتی آنان که از تجربیات کافی برای ورز دادن کلمات و وقایع برخودار نیستند، دنیا را از عینکی میبینند که روی چشم دارند. به عبارتی دیگر هر کدام از تحلیلگران جهان پیرامون را از عینک مخصوص به خود میبینند، دریچهای نسبتا اختصاصی که تنها به خودشان اختصاص دارد.
سوم: در مورد قبلی به دانش، تجربیات سالهای قبل و سرمایه واژگان تحلیلگران اشاره کردم. برای روشنتر شدن مبحث ارایه شده به ذکر یک مثال میپردازیم. گمان کنیم در شهر تهران شمارگان زیادی از درختهای خیابان ولیعصر در جهت تعریض پیادهرو و اجرایی کردن طرح توسعه خدمات شهری به شهروندان توسط شهرداری قطع میشود. نگاه تحلیلگران در این زمینه چگونه در عرصه عمومی برای مخاطبان نمایان میگردد؟ ۱. چنانچه یکی از تحلیلگران از دانش تاریخی برخوردار باشد، لاجرم به تاریخچه خیابان و تاریخ درختها اشاره خواهد کرد و به دلیل فهم تاریخیاش از رویدادها مسئله را بیش از آنکه از منظر توسعه نامتوازن و رشد بیرویه شهرهای بزرگ طی دو دهه گذشته به فهم درآورد قطع درختان را به اطلاعات تاریخی حوالت میدهد و این همه را به عنوان تحلیل برای مخاطبان بازگو میکند. ۲. حال موضوع را به تحلیلگر دیگری ارجاع میدهند که در جریان مخالف سیاسی شهرداری تهران قرار داد. بیتردید قبل از آنکه به مسئله درخت، توسعه، توسعه نامتوازن و روزمره بودن فعالیتهای اجرایی خدمات شهری به صورت کلان سخن بگوید به انتقاد از شخص شهردار و استفاده از بدنه غیرکارشناسی در شهرداری سخنها میگوید. چرا که جایگاه فعلی تحلیلگر قبل از آنکه دغدغه به فهم درآوردن رویداد قطع درختان را داشته باشد به عنوان یک کنشگر سیاسی اقدام به موضعگیری سیاسی علیه ساختار مدیریت شهری میکند. بنابراین پیشینه تجربی هر کدام از تحلیلگران باعث میشود آنان درباره موضوعات از دریچه نگاه خود شرایط و رویدادهای خاص را برای خوانندگان روزنامه به فهم درآورند.
چهارم: هر تحلیلی تلاش دارد آنچه را به عنوان تجزیه و تحلیل رویدادها ارایه میکند به واقعیتهای بیرونی نزدیک باشد. در واقع بسیاری از تحلیلگران سعی میکنند برای قابل لمس بودن فضایی که برای مخاطبان ترسیم مینمایند، گفتههای خود را براساس واقعیتها ارایه کنند. چه بسا برخی از تحلیلگران آنقدر در فضای ذهنی، توهم توطئه و اشاره به موضوعاتی که اساسا با وضعیت امروز قابل قیاس نیست متمرکز میشوند که مخاطبان گفتههای آنان را خیالی و دور از واقعیتهای امروز برداشت میکنند. به عبارتی تحلیل اطلاعات و رویدادها میبایست به گونهای صورتبندی شوند که ریشههای واقعی تحلیل برای دیگران قابل فهم و مستند باشد، در غیر اینصورت مخاطب با انبوهی از دادههای کشف نشده، غیر قابل درک و دور از ذهن روبرو میگردد. اطلاعاتی که بیش از هر موضوعی در جهت دامن زدن به ابهامات و در جهت پردهپوشی ارایه شده است.
پنجم: رسانهها از تحلیلهایی بهره میبرند که با سیاستهای کلی خودشان هم راستا باشد. به عنوان مثال؛ قبل و بعد از امضای برجام رسانههای نزدیک به جریان اصلاحطلب به عنوان موافق، رسیدن به یک دستاورد بینالمللی، کسب پیروزی در عرصه جهانی و عبارتهای مشابهه فواید برجام در حوزههای مختلف و خصوصا اقتصاد را برای مخاطبان به فهم در میآوردند. از سویی دیگر رسانههای متعلق به طیف اصولگرا این همه را به عنوان یک زیان برای منافع ملی و کوتاه آمدن در برابر قدرتهای جهانی و استعمارگران در دنیای زورمدار و خالی از عدالت تحلیل میکردند. چه بسا اگر جای نیروهای اصلاحطلب، دولتمردان وقت و سیاستمداران اصولگرا در ماجرای برجام تغییر میکرد شاهد تحلیلهای متفاوتی از سوی آنان بودیم. اصلاحطلبان منتقد برجام و اصولگرایان مدافع آن میشدند. در واقع جایگاه فعلی افراد، جریانهای سیاسی و دوری و نزدیکی رسانهها به هرم قدرت باعث برونداد تحلیلهای متفاوت خواهد بود. از همینرو به تحلیلهایی که از زبان اهل قدرت و شخصیتهای وامدار قدرت صورت گرفته و میگیرد نمیتوان به عنوان راهی برای رسیدن به فهم رویدادها به صورت تمام تاکید کرد، چرا که موضع آنان در هنگامه درون و بیرون از حلقه قدرت و تصمیمگیریهای کلان به کلی متفاوت خواهد بود. همچنین سیاستمداران به دلیل بودن و ماندگار شدن در قدرت کمتر به تجزیه و تحلیل شفاف اقدام مینمایند. آنان دایم به الزامات بودن در قدرت، محدودیتها و خطوط قرمز نامشخص دقت نظر دارند، از همینرو در مصاحبهها و گفتگوهایی که درباره رویدادها از سوی صاحبان قدرت روبرو هستیم دایم با ابهامها سر و کار داریم. ابهامهایی که مخاطب را از رسیدن به یک فهم مشخص دور نگاه میدارد.
ششم: تحلیلهای متفاوت از یک رویداد خاص نشان از آن دارد که هر کدام از تحلیلها به دلیل آنکه برآمده از دانش، تجربه و سرمایه واژگان تحلیلگران است لاجرم نسبی و تنها موفق به ترسیم بخشی از تصویر واقعی میَشوند. چنانچه هر کدام تحلیلها قسمتی از رویدادها را به فهم در آورند، مخاطبان میتوانند با کنار هم قرار دادن تحلیلهای مختلف به فهم کاملتری از وقایع برسند، چرا که یک رویداد را از زوایای متفاوتی به نظاره مینشینند.