مرگ دو کودک در تیراندازی جشن عروسی
در عروسی هایشان صدای شلیک گلوله می آمد و بعد صدای هلهله.این بار در ریگان اما همه چیز با همیشه فرق داشت.امیررضا و محمدیوسف؛ که پسردایی و پسرعمه بودند در عالم کودکانه شان هیجان زیادی برای دیدن مراسم تیراندازی داشتند.با چشمانی که از شادی برق می زد منتظر بودند تا یکی از جوان های فامیل اسلحه شکاری دست ساز را آماده کند.دل های کوچکشان لبریز از ذوق و هیجان بود برای دیدن لحظه تیراندازی.آن ها هیچ درکی از ترس و خطر نداشتند.همه چیز در چند ثانیه اتفاق افتاد.مرد جوان داشت اسلحه را آماده می کرد که ناگهان دو گلوله از آن شلیک شد.یک گلوله نصیب امیررضا شد و گلوله دیگر بر جان شیرین محمدیوسف نشست.خون دو کودک بی گناه پاشید وسط جمعیت مهمانان و این بار به جای صدای هلهله صدای جیغ و فریاد بود که بلند شد.پدر محمدیوسف در مغازه اش بود و می خواست دیرتر از خانواده به جشن عروسی برود.یکدفعه دید که برادرش سراسیمه در حال نزدیک شدن به مغازه است.دلش گواهی داد که خبر بدی در راه است.لحظاتی بعد او فرزند دلبندش و پسر برادرش را بی جان روی تخت بیمارستان دید.شادی مرگبار در جشن عروسی رخت عزا بر تن دو خانواده پوشاند.
دستگیری متهم به قتل در جشن عروسی ریگان بعد از دوسال
بعد از شلیک های مرگبار در جشن عروسی،متهم متواری شد و تا همین چند روز پیش خبری از او نبود.تا اینکه بالاخره دستگیر شد.بعد از دستگیری متهم سراغ پدر محمدیوسف رفتیم و روایت این حادثه را از زبان او شنیدیم.اسماعیل ده میری به خبرنگار رکنا گفت:«من و خواهرم دو سال تلخ را بعد از فوت فرزندانمان گذراندیم.آن زمان فرزند دیگر من ۸ ماهه و شیرخوار بود.حال روحی همسرم به خاطر فوت محمدیوسف هر روز بدتر می شد و همین استرس ها به فرزند شیرخواره مان منتقل شد و حالا او هم حالت روحی نامساعدی دارد.»او در ادامه گفت:«آن زمان خواهرم سه ماهه باردار بود و چندماه بعد فرزندش به دنیا آمد.اا جای خالی محمدیوسف و امیررضا زندگی دو خانواده را سیاه کرد.در این دو سال زجر زیادی کشیدیم که فقط به خاطر برپایی یک رسم غلط بود.این فرهنگ که در مراسم عروسی تیراندازی می کنند فرهنگ غلطی است که زندگی دو خانواده را تبدیل به زجر کرد و دو مادر را داغدار و رنجدیده کرد.»
بخشش بزرگوارانه دو پدر
اسماعیل ده میری در ریگان میوه فروشی دارد.پدر او عشایر بوده و چند سالی است که ساکن شهر شده اند و با برادرانش در مغازه کار می کنند.او ثروتمند نیست و با اینکه داغ فرزند دیده است،به فکر بخشیدن متهم به قتل فرزندش است چون باور دارد نیت مجرمانه ای در کار نبوده است.پدر محمدیوسف درباره تصمیمی که در مورد قاتل فرزندش دارد می گوید:«دو سال از متهم بی خبر بودیم.در این دو سال اصلا دلم نمی خواست او را ببینم.روزهای تلخی را سپری کردیم و تاب دیدن او را نداشتم.بالاخره بعد از دو سال دستگیر شد اما ای کاش همان دو سال قبل خودش را تسلیم پلیس می کرد.من و همسرخواهرم او را بخشیده بودیم اما اگر همان موقع تسلیم پلیس شده بود تا به حال تکلیف پرونده مشخص شده بود.به عقیده من او باید برگردد سر زندگی اش.باید برود بالای سر زن و بچه اش.کار او و اجرای یک فرهنگ و رسم غلط،درست نبود اما فکر می کنم همین که قانون یک مجازات کوچک برایش در نظر بگیرد کافی باشد.او قصد و نیتی نداشته و اگر صد نفر دیگر قصاص شوند یا در زندان بپوسند برای من و خواهرم بچه نمی شود.فقط ای کاش در شهر ما همه بدانند که یک لحظه شادی با حرکت خطرناک حاصلش می شود یک عمر داغی که به دل دو خانواده می ماند.»
فرهنگ بخشش نیاز به تقویت دارد.چقدر بزرگوارانه است گذشتن از خطای کسی که جگر گوشه یک انسان را رهسپار خاک سرد گور کرده است.اما تمام ماجرا همین نیست.بزرگواری مسلک تمام مردم آن خطه است.حتما اگر اطرافیان از روی دلسوزی کورکورانه پدر محمدیوسف و امیررضا را تشویق به کشتن متهم می کردند شاید حالا آنها هم چنین آرامشی نداشتند.با خودم به یک رسم غلط فکر می کنم.چرا برای شادی خطر می کنیم؟چرا یک بار دست به زانو نمی زنیم تا هر چه رسم و فرهنگ غلط است دور بریزیم؟تیراندازی در عروسی و آتش بازی در چهارشنبه سوری و امثال این ها دیگر نباید در این سرزمین قربانی بگیرد.