خورشید در این کرانه تنهاست/ تنهاست که بی مثال و همتاست
تنها نه منم شکسته قامت/ پشت فلک خمیده هم تاست
گر صبح مراست، دیده ی توست/ ور خانه تو راست، سینه ماست
از پشت نگاهت ای پری روی/ بی تابی قلب خسته پیداست
می سوزد و همچنان وفادار/ می گرید و همچنان فریباست
وان چشم که چشمه ی کمال است/ امروز اسیر موج غمهاست
خورشید نشسته بر لب جوی/ یا ماه فتاده روی دریاست
روی تو نه رو، بدر ماه کامل/ زلف تو نه زلف، شام یلداست
چشم تو نه چشم، چشمه ی نور/ کام تو نه کام، جام صهباست
گفتند که تیغ ابروانت چون آه ستم کشیده برّاست/ گفتم که عجب نیایدم چون آغشته به آب دیده ی ماست