کارشناسان میراث فرهنگی میگویند «۲۵ سال پیش باید ثابت میکردیم که تهران تاریخی است. باید مردم و مخاطبانمان را آگاه میکردیم از ارزشهایی که در شهر گم شدهاند» حرفی که گویی به مرور در حال ثابت شدن برای متولیان تاریخی است. متولیانی که از یک سو مسیرشان از قانونی میگذرد که دستکم از حدود یک دهه قبل تا امروز قانونگذاران به خلاءهای زیادی در آن اشاره کردهاند و از سوی دیگر هنوز آن طور که باید دنبال ارزشهای تاریخی شهر تحت مدیریتشان نبودهاند و چه با امضای همانها بخشی از تاریخ شهر زیر پای لودرها خرد شدهاند.
و حالا به خاطر همین خلاءهاست که دستگاه قضا میتواند با استناد به شاید سادهترین بحثها یعنی ثبت ملی بودن یا نبودن یک خانهی تاریخی از یک سو و رضایت مالک از سوی دیگر و حتی قدمت بنا براساس قانون ۱۳۰۹ حکم خروج از ثبت آثار ملی برای یک بنای تاریخی و ارزشمند را صادر کند، حتی اگر جزو ارزشمندترین بناهای تاریخی دورهی نسبتا معاصر در نقطهای خاص باشد.
مرثیه برای خانهای که هیچ کس آن را ندید
از خانهی خیابان سنایی گرفته که حالا تصاویر هم برایش مرثیهسرایی میکنند تا خانههای تاریخی دیگری که آمارشان در حال نزدیک شدن به انگشتان دو دست است و بهترین نمونه را میتوان در خیابان فلسطین یا کاخ سابق به وضوح به چشم دید. از خانهی ایتالیا که حالا دیگر آجرهایش هم روی زمین نمانده تا خانهی احمد متین دفتری متعلق به داماد مصدق و پایینتر از خیابان جمهوری که به زودی با تایید حکم قضایی به سرنوشت خانهی منسوب به ایتالیا دچار میشود.
هر چند خانهی قرار گرفته در تقاطع خیابان ایتالیا و فلسطین شمالی را که حالا هیچ نشانی به جز یک زمین خالی از آن باقی نمانده است، در فهرست آثار ملی به ثبت نرسانده بودند و فقط این شانس را داشت که ناماش مدتی به عنوان لکهی ارزشمند شهری در فهرست آثار ارزشمند شورای عالی معماری و شهرسازی ثبت باشد و میراث فرهنگی درست مانند خانهی اقدسیه نخواست که هویتاش را ببیند! خانهای که صندلیهای قدیمی صاحبخانهاش تا همین چند روز قبل نبش کوچه به حال خود رها شده بودند تا شاید کسی دلش به حال آنها بسوزد. اما حالا قرار است به مجتمعی تجاری تبدیل شود.
خانهی بیسقفِ متین دفتری
هر چند خانه متین دفتری در اسفند سال ۱۳۸۲ در فهرست آثار ملی به ثبت میرسد اما در طول چند سال گذشته به واسطهی شکایت مالک، نامش زیاد شنیده شد و احکامی برای ابطال حکم ثبت و جواز تخریب خانه صادر شدند. حتی درخواست و دفاعیه تجدید نظرِ میراث فرهنگی روی حکم تخریب، همچنان رای را در همان حالت باقی گذاشت، چون از یک سو قدیمیتر نبودن این خانهی تاریخی و تعلق نداشتن آن به دورهی زندیه و قبل آن، خود عاملی برای دستگاه قضا بود و از سوی دیگر ثبت ملی بنا مغایر با حقوق مالکانه مالک آن را مزید بر علت کرد.
خانهی “چوپانی” خاطرات کودکان محلهی آذربایجان
درست در چهار راه خیابان آذربایجان و ۱۲ فروردین دو خانهی قدیمی هر کدام با معماریهای متفاوت مقابل یکدیگر چشم را به خود خیره میکنند. اما پای خانهی «چوپانی» بنای تاریخی کوچکتر با سقف شیروانیاش را از حدود چهار سال گذشته به دادگاههای تاریخی باز کردهاند. دادگاههایی که طبق درخواست ورثهاش حکم خروج از فهرست آثار ملی را دادهاند تا جانش را به لودرها بسپارند.
شاید همفکر و نظر نبودن کارشناسان میراثی و کارشناسان دیوان عدالت اداری برای تاریخِ خانه که یکی آن را قاجاری میداند و دیگری حکماش را برای دوره تاریخی پهلوی دوم میبُرد، باعث شد تا درخواست تجدید نظر خواهی میراث فرهنگی هم رد شود و حالا چند روزی است خالی شدن خانه از هر چه که بوی زندگی میدهد، بوی مرگ را بیشتر با آن آشنا کرده است.
باغی که از تاریخاش یک چاپخانه مانده و یک دبستان
عمرِ درخواستها برای تخریب «مدرسه دهخدا» در میانههای باغ سپهسالار هم به مرور به تاریخ میپیوندند. درخواستهایی که همزمان با پیگیریهای میراث فرهنگی برای ثبت آن یکی شده بودند و در نهایت مالک برندهی ماجرا شد برای گرفتن حکم تخریبِ مدرسهی کودکان استثنایی از دوره پهلوی اول، با خصوصیات معماری بناهای آن دوره.
و حالا فهرست بناهای در دست تخریب در باغ سپهسالار یا همان خیابان صف تهران رو به فزونی است، کنار تاریخی مانند «نشریه توفیق» در خیابان صف که مالکانش برای تخریب و نوسازی ساختمان «چاپ رنگین» تلاش میکنند.
حتی نقش و نگارهای آجری و پارچههای بنری با طرح و نقشهای قاجاری هم تا کنون نتوانستند برای سالم ماندن این دبستان تاریخی پا درمیانی کنند، به حدی که کسبه هم دور تا دور بنا را مکانی برای دپوی زبالههایشان تصور کردهاند.
حمامی که خواب برج میبیند
خیابان مختاری، نبش کوچهی نجمآبادی یا حقشناس امروزی هم تاریخچهای مخصوص به خود دارد، بنایی با دو کاربری عکاسی و حمامِ عمومی. که صاحبش این روزها خوشحال از زمینِ صاف و خالی که قرار است تا یکی دو ماه آینده برای ساختِ برجی آسمانخراش نصیباش شود، آن هم با قانونی که حقوق مالکانه مالک خوانده میشود و نخستین رأی قضاوت، آن را به پای میلهی دار کشانده است.
هر چند محلهی شاهپور و مختاری یکی از قدیمیترین محلات تاریخی تهران است که از لکههای تاریخیاش هم مانند خودش کمتر نام و نشان باقی گذاشتهاند، اما نمونهی همین حمام عمومی فعالاش را کمتر کسی دیگر در کوچه پس کوچههای تهران میبیند؛ بنایی تاریخی که مالکاش برای گرفتن حکم تخریب و رضایت اجبار متولیان میراثی نامِ مخروبه رویش گذاشت.
نگین منیریه را زجرکش میکنند
خانه را از همان ابتدا روی مغازههایی ساختهاند که سالهاست نبش خیابان ولیعصر (عج) سر پل امیربهادر، نانآور خانوادههایند و سرآمد مغازههایش چاپخانه تابان است. بنایی تاریخی که خودش یکی از قدیمیترین چاپخانههای محلهی امیریه تهران بوده و هنوز حرفاش بین صنف چاپخانهداران برو دارد، اما نه برای مالکاش.
حتی در سند خانهی قدیمی قرار گرفته روی سقف مغازهها هم، پلاکِ همین واحدهای تجاری ثبت شدهاند، هر چند علاوه بر چارچوب پنجره و شیشههای خانه که سالهاست نشانی از خود به جا نگذاشتهاند، ماههای ابتدایی امسال نیز بخشی از دیوار ضلع جنوبی خانه را تخریب کردند و امروز محافظ های آبی رنگی جایش را گرفته است.
ساختمانِ تاریخی منسوب به چاپخانه تابان در محله امیریه تهران دستکم از سال ۱۳۸۹ در راهروهای دادگاه این دست و آن دست میشود و هر بار زور مالک به مستندات تاریخی میراث فرهنگی چربیده که از همان ابتدا نخستین رأی را بر تخریب و نوسازی گرفت.
و هنوز هر کدام از حکمهای تخریبِ هویتِ تهران قدیم که رو میشود یک چیز را در ذهن تثبیت میکند و آن، رفتار حقیرانه با تهران است. شهری در دل درهای بزرگ که هر چند ضوابط بازدارنده و نجاتبخشِ زیادی علاوهبر ضوابط حفاظت از میراث فرهنگی و طبیعی کشور برایش ثبت کردهاند اما هنوز با این شهر تاریخی چه در دل بافتِ تاریخیاش و چه در کوچه پس کوچههای میانههای شهر نازل و حقیرانه رفتار میکنند!