مهدی نورمحمدزاده
یک- نقل است که کشیشان قرون وسطی برای پاسخگویی بهتر در مقابل سئوالات و شبهات ملحدان و مشرکان، گاهی با همدیگر مناظره میکردند. یک طرف از زبان ملحدان طرح سئوال و چون و چرا میکرد تا کشیش طرف دیگر متوجه ضعف و قوت پاسخهایش شود و دلایل بهتر ارائه کند. کشیش به ظاهر ملحد را که با استدلال دقیق خود، کشیش موحد را ناچار به تامل و دقت بیشتر میکرد، «وکیل مدافع شیطان» میخواندند. البته اگر کمی اهل دقت بودند، حتما میفهمیدند که «وکیل مدافع مسیح» عنوان بهتری است، چون در سایه نقدها و سئوالات همین اشخاص بود که اندیشه و منطق کشیشان مدافع مسیح اصلاح میشد و قوت میگرفت!
هنر بزرگ دکتر بیژن عبدالکریمی در مناظرات تلویزیونی و دانشگاهی این بود که با شیوه ای منطقی، جذاب و البته دوستانه، نحیف بودن عقاید و فلسفه های شعاری و شبه استدلالی متصل به جمهوری اسلامی را آشکار میکرد! خالی شدن دانشگاهها و محافل انقلابی از چنین منتقدهای توانمند، فلسفه انقلاب اسلامی را دچار ضعف بیشتر خواهد نمود و بنیان فکری مدافعان نظام را سست تر از این جلوه خواهد داد! یعنی امضا کنندگان حکم اخراج ایشان، این نکته را هم نمیفهمند؟!
دو- عبدالکریمی منتقدی جدی است، اما مانند اغلب روشنفکران دل در گرو فلسفه غرب و وابستگی سیاسی به آن ندارد. بارها در مصاحبه ها و مناظراتش بر این تاکید میکند که نظام فلسفی غرب، با تمدن و فرهنگ ما سازگار نیست و حتی جسورانه از عدم اعتماد نظام سیاسی ما به غرب دفاع میکند! او علی رغم برخی نقدها، همچنان از نگاه انقلابی شریعتی دفاع میکند و بر این باور است که ایران امروز بدون تکیه بر پشتوانه فرهنگ و عرفان و ادب دوره های پیشین، امکان رشد و تعالی نخواهد داشت! این منطق روشن و واقعبینانه چگونه با مواضع خالی از فکر سلطنت طلبان و معاندان قابل جمع است؟!
سه- فلسفه، چه آن را علم بدانیم و چه شبه علم، دغدغه اشراف فکری جامعه است و معمولا عموم مردم از ارتباط با آن و درک لذات آن محروم هستند. دیگر ویژگی جالب دکتر عبدالکریمی، عمومی و کاربردی کردن فلسفه و چشاندن آن به ذائقه فرهیختگان جوان است. جذابیت های بیانی، لحن گرم و صمیمی، طرح مشکلات روز، امیدواری به آینده، عدم وابستگی سیاسی و حفظ استقلال فکری برخی از جنبه های شخصیت ایشان است که باعث شده کاربران عادی فضای مجازی هم مخاطب بیان شیوا و جذاب ایشان شوند، هر چند که هیچ کتاب و مقاله ای هم از ایشان نخوانده باشند! شاید همین اقبال عمومی، حاسدان فکر و بیان ایشان را عصبانی کرده است!
چهار-برخلاف نظر اغلب منتقدان رسانهای، استاد عبدالکریمی اعلام کرده که اخراج خودش را یک حرکت سازمان یافته و برآمده از اصل حاکمیت نمیداند و بلکه گروهی جاهل و اقلیت را مسئول این اقدام غیرمنطقی میداند! شاید نظر ایشان درست باشد، اما شکی نیست که همین گروه جاهل اقلیت اگر مقابلش ایستادگی نشود، دنبال بسط قدرت و تمامیتخواهی در همه عرصه های علم و فرهنگ و اجتماع خواهد بود. مطمئنم که اغلب دوستان انقلابی، عدالتخواه و اهل فکر و رسانه، از این اقدام حماقت آمیز ناراحت هستند، اما ناراحتی صرف کافی نیست! باید موضع گرفت و پایش ایستاد، و الا آنها اتهامات ساختگی چون «دفاع از سلطنت پهلوی» کم ندارند که فردا روز به قلم و کلام من و شما هم بچسبانند!
یک- نقل است که کشیشان قرون وسطی برای پاسخگویی بهتر در مقابل سئوالات و شبهات ملحدان و مشرکان، گاهی با همدیگر مناظره میکردند. یک طرف از زبان ملحدان طرح سئوال و چون و چرا میکرد تا کشیش طرف دیگر متوجه ضعف و قوت پاسخهایش شود و دلایل بهتر ارائه کند. کشیش به ظاهر ملحد را که با استدلال دقیق خود، کشیش موحد را ناچار به تامل و دقت بیشتر میکرد، «وکیل مدافع شیطان» میخواندند. البته اگر کمی اهل دقت بودند، حتما میفهمیدند که «وکیل مدافع مسیح» عنوان بهتری است، چون در سایه نقدها و سئوالات همین اشخاص بود که اندیشه و منطق کشیشان مدافع مسیح اصلاح میشد و قوت میگرفت!
هنر بزرگ دکتر بیژن عبدالکریمی در مناظرات تلویزیونی و دانشگاهی این بود که با شیوه ای منطقی، جذاب و البته دوستانه، نحیف بودن عقاید و فلسفه های شعاری و شبه استدلالی متصل به جمهوری اسلامی را آشکار میکرد! خالی شدن دانشگاهها و محافل انقلابی از چنین منتقدهای توانمند، فلسفه انقلاب اسلامی را دچار ضعف بیشتر خواهد نمود و بنیان فکری مدافعان نظام را سست تر از این جلوه خواهد داد! یعنی امضا کنندگان حکم اخراج ایشان، این نکته را هم نمیفهمند؟!
دو- عبدالکریمی منتقدی جدی است، اما مانند اغلب روشنفکران دل در گرو فلسفه غرب و وابستگی سیاسی به آن ندارد. بارها در مصاحبه ها و مناظراتش بر این تاکید میکند که نظام فلسفی غرب، با تمدن و فرهنگ ما سازگار نیست و حتی جسورانه از عدم اعتماد نظام سیاسی ما به غرب دفاع میکند! او علی رغم برخی نقدها، همچنان از نگاه انقلابی شریعتی دفاع میکند و بر این باور است که ایران امروز بدون تکیه بر پشتوانه فرهنگ و عرفان و ادب دوره های پیشین، امکان رشد و تعالی نخواهد داشت! این منطق روشن و واقعبینانه چگونه با مواضع خالی از فکر سلطنت طلبان و معاندان قابل جمع است؟!
سه- فلسفه، چه آن را علم بدانیم و چه شبه علم، دغدغه اشراف فکری جامعه است و معمولا عموم مردم از ارتباط با آن و درک لذات آن محروم هستند. دیگر ویژگی جالب دکتر عبدالکریمی، عمومی و کاربردی کردن فلسفه و چشاندن آن به ذائقه فرهیختگان جوان است. جذابیت های بیانی، لحن گرم و صمیمی، طرح مشکلات روز، امیدواری به آینده، عدم وابستگی سیاسی و حفظ استقلال فکری برخی از جنبه های شخصیت ایشان است که باعث شده کاربران عادی فضای مجازی هم مخاطب بیان شیوا و جذاب ایشان شوند، هر چند که هیچ کتاب و مقاله ای هم از ایشان نخوانده باشند! شاید همین اقبال عمومی، حاسدان فکر و بیان ایشان را عصبانی کرده است!
چهار-برخلاف نظر اغلب منتقدان رسانهای، استاد عبدالکریمی اعلام کرده که اخراج خودش را یک حرکت سازمان یافته و برآمده از اصل حاکمیت نمیداند و بلکه گروهی جاهل و اقلیت را مسئول این اقدام غیرمنطقی میداند! شاید نظر ایشان درست باشد، اما شکی نیست که همین گروه جاهل اقلیت اگر مقابلش ایستادگی نشود، دنبال بسط قدرت و تمامیتخواهی در همه عرصه های علم و فرهنگ و اجتماع خواهد بود. مطمئنم که اغلب دوستان انقلابی، عدالتخواه و اهل فکر و رسانه، از این اقدام حماقت آمیز ناراحت هستند، اما ناراحتی صرف کافی نیست! باید موضع گرفت و پایش ایستاد، و الا آنها اتهامات ساختگی چون «دفاع از سلطنت پهلوی» کم ندارند که فردا روز به قلم و کلام من و شما هم بچسبانند!