جنگ کریمه اولین جنگ تمام صنعتی تاریخ بود. دلیل شروع جنگ را توسعه چشمگیر صنعت و نیروی دریایی روسیه در عصر نیکلای اول و خطر نزدیکی و اتحاد روسیه عثمانی میدانند.
این جنگ عرصهای بود برای آزمون نیروی دریایی قدرتمندی که نیکلای اول در دوران حکومتش با پشتکار فراوان ایجاد کرده بود. این آزمون با فروپاشی اقتدار دریایی روسیه به پایان رسید. مورخان روس، نیکلای اول را به خاطر شروع این جنگ مقصر میدانند.
او در برابر تحریکات بریتانیا سیاستی کوتهبینانه در پیش گرفت و کوشید تا اختلافات خود با عثمانی را تنها با زور اسلحه حل کند. تزار و مشاورانش قدرت امپراتوری عثمانی را که مورد حمایت بریتانیا و فرانسه بود، دست کم گرفتند.
سر جورج تریویلین، مورخ انگلیسی در کتاب «تاریخ اجتماعی انگلستان» نوشته است: پس از جنگ واترلو صد سالی میشود که درگیر جنگ بزرگی نشدهایم. جنگ کریمه نیز استثنایی نبود. این جنگ تنها دریانوردی احمقانهای بر پهنای دریای سیاه بود که بی هیچ دلیل کافی درگرفت؛ چراکه مردم انگلستان از صلح خسته شده بودند.
یک رشته اختلافات مذهبی ظاهرا ناچیز در فلسطین، در نهایت آغازگر جنگ کریمه شد. از آنجا که در اواسط قرن نوزدهم فلسطین هنوز به امپراتوری عثمانی تعلق داشت، حکم سلطان در چنین مواردی نهایی بود. اما امپراتوری عثمانی در اواسط قرن نوزدهم راه ضعف و ناتوانی را میپیمود.
در حقیقت در محافل دیپلماتیک، عثمانی را «مرد بیمار اروپا» میخواندند و انتظار میرفت به زودی انحطاط این امپراتوری فرا برسد.
عثمانی از بحرانهای اقتصادی و سیاسی به خود میپیچید و سلطانهای نالایق و ناتوان یکی پس از دیگری زمام امور آن را به دست میگرفتند. سلطان عبدالمجید، حاکم وقت، نیز از این قاعده برکنار نبود. با این حال، تمامیت ارضی امپراتوری سالم و دستنخورده باقی مانده بود و این بیشتر به لطف حمایت اقتصادی و سیاسی انگلستان بود.
پس از جنگ تحلیل رایج این بود که شکست در جنگ کریمه را به عقبماندگی صنعت و تکنولوژی روسیه نسبت میدادند. اینگونه تحلیلها در آن زمان در روسیه موجی از غربگرایی و تلاش برای نوسازی و اصلاحات به سبک اروپای غربی آفرید.
شکست کریمه ضربه سخت روانی بود که طی دهههای پسین جامعه فکری وسیاسی روسیه را تحت تاثیر قرار داد و مشکلاتی را برای این کشور به ارمغان آورد. این تاثیر آنچنان است که میتوان انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ و استقرار نظام شوروی در روسیه را نیز از پیامدهای روانی و فرهنگی شکست در جنگ کریمه خواند.
روسیهای که تا پیش ازجنگ کریمه، بهدلیل جایگاه برجستهاش در قاره اروپا، احساس پیشرفتگی و اقتدار میکرد، از کوران جنگ کریمه با احساس عقبماندگی خارج شد و روشنفکرانی، چون الکساندر هرزن به منتقدان سرشناس و متنفذ نظام اجتماعی و سیاسی روسیه بدل شدند.
نخبگان فکری و سیاسی بهطور مدام پیشرفتهای اروپای غربی و بریتانیا را به رخ میکشیدند. به این ترتیب، شکست در جنگ کریمه به سرآغاز دوران جدیدی در تاریخ روسیه بدل شد که باید آن را دوران غربگرایی نامید.
شکست در جنگ کریمه باعث ضعیف شدن و آسیبپذیر شدن روسیه شد و فضا برای تسلط انگلیس بر این کشور فراهم آمد. در این زمان بود که با کم شدن تولید داخلی و واردات کالای خارجی بهویژه از انگلستان روسیه، به سمت غربگرایی و وابسته شدن به غرب سوق داده شد.
نیکلای اول در فوریه ۱۸۵۵ به ذاتالریه مبتلا شد و درگذشت. پسر و جانشینش، الکساندر دوم، به سرعت به این جنگ خسارتبار پایان داد.
حدود ۶۰۰هزار نفر در این جنگ از بین رفتند؛ یعنی تقریبا به میزان تلفات جنگ داخلی در ایالات متحده. پیمانی که در مارس ۱۸۵۶ به امضا رسید، برای روسیه به بهای از دست دادن بخش عمده سرزمینی که در امتداد رود دانوب به تصرف درآورده بود، تمام شد. افزون بر آن روسیه پذیرفت که در بنادرش در کرانه دریای سیاه استحکامات نظامی برقرار نکند.
البته باید خاطرنشان کرد که موج اصلاحطلبی هیچگاه باعث ایجاد روسیهای پیشرفته، همسنگ اروپای غربی نشد و سیاستهای مدرنیزاسیون الکساندر دوم و مشاوران و کارگزاران لیبرال او در اواخر دهه ۱۸۶۰ روسیه را بهشدت نیازمند سرمایه خارجی کرد و آنان مجبور به گرفتن وام از بزرگترین صراف آن عصر، بنیاد روچیلد، شدند.
طی یک دوره پنجساله (۱۸۷۵-۱۸۷۰) روچیلدها مبلغ ۶۹ میلیون پوند وام در اختیار دولت روسیه قرار دادند. روچیلدها از زمانی که سیاستهای روسیه در تعارض با سیاستهای بریتانیا قرار گرفت، پرداخت وام به روسیه را قطع کردند. این همان روسیهای است که در دهه ۱۸۴۰ منبع تامین مالی پادشاهان رو به زوال اروپا بود.
منبع: «جنگ کریمه»، نوشته دبورا بکراش