«در دادگاه میگفت شرارت همه وجودم را تسخیر کرده است: «من با شیطانی در درونم متولد شدم و حریفش نبودم. شبیه به شاعری که ناخواسته از شنیدن موسیقی به وجد میآید، من نیز از مقاومت مقابل شرارت درونم عاجز بودم. من ذاتا قاتل بودم.»
هنری هاوارد هلمز که در تاریخ به دکتر هلمز مشهور است و برای جنایتهایش از او یاد میکنند، بهار ۱۸۶۱ در نیوهمپشایر متولد شد. تبارش به مهاجران انگلیسی میرسید و میگویند از همان سالهای کودکی رفتارهای خطرناکی از خودش نشان میداد.
مثلا حیوانات بیآزار را میگرفت و با شکنجه میکشت. اما باهوش هم بود. از دانشگاه میشیگان مدرک پزشکی گرفت و هزینههای تحصیلش را هم نه از حمایتهای مالی خانواده که با کلاهبرداری از شرکتهای بیمه تامین کرد. برای کسانی که اصلا وجود نداشتند اسمی انتخاب و آنان را بیمه میکرد و چندی بعد با نشاندادن جنازههایی – که معلوم نیست از کجا میآورد – و جعل گواهی فوت از شرکتهای بیمه پول میگرفت.
سال ۱۸۸۶ به شیکاگو رفت و به عنوان داروساز در آن شهر مشغول به کار شد. مدتی بعد، داروخانهای را از بیوهای که تازه شوهرش را از دست داده بود خرید و کسب و کار مستقل خودش را شروع کرد. زنی که داروخانه را به او فروخته بود به طرز مشکوکی ناپدید شد و بعدها هم هیچ اثری از او به دست نیامد.
داروخانه دکتر هلمز رونق گرفت و اسم و اعتباری برایش به همراه داشت، اما او همچنان به کلاهبرداری از شرکتهای بیمه ادامه داد. رفتهرفته آنقدر ثروتمند شد که کنار داروخانهاش، کاخ نسبتا بزرگی ساخت که در آن چند راهرو مخفی و دیوارهای متحرک و درهایی که به دخمههای تاریک باز میشدند وجود داشت.
در آن کاخ اتفاقات مشکوک زیادی افتاد. مثلا سال ۱۸۹۲ چند زن جوان که برای شرکت در همایش پزشکی به شیکاگو رفته بودند، برای اقامت چند روزه خودشان اتاقهایی را از دکتر هلمز – این داروساز سرشناس شهر – اجاره کردند.
همه آنان در همان خانه ناپدید شدند. یا چند دانشکده پزشکی چند اسکلت کامل انسان را از دکتر هلمز خریدند، اما – نوشتهاند که – این خریداران هرگز از فروشنده نپرسیدند این اسکلتها را چگونه و از کجا آورده است. اما دکتر هلمز سرانجام به دام افتاد.
سال ۱۸۹۶ در تلاش برای کلاهبرداری تازه از یک شرکت بیمه، دستش رو شد و به زندان افتاد. پای او حداقل در ۵۰ پرونده گیر بود و ۲۷ قتل را به او منسوب میکردند. همان سال در چنین روزی، در یکی از زندانهای فیلادلفیا دارش زدند و نوشتهاند که زمان مرگ، فقط ۹ روز به تولد ۳۵ سالگیاش مانده بود.
آدام سلزر در کتابی به نام «حقیقت تاریخی درباره شیطان شهر سفید» (۲۰۱۷) مینویسد که دکتر هلمز قطعا جنایتکار بود، اما نمیشود او را «قاتل سریالی» دانست. زیرا قتلهایی که او مرتکب شد، نه از انگیزههای جنونآمیز که برای منافع عملی بود.
متفاوت با قاتلان سریالی که عدهای را به شیوههای مشابه، برای ارضای کمبودی درونی – مشکلات روحی و نیازهای عاطفی و چیزهایی از این دست – میکشند، دکتر هلمز فقط کسانی را سربهنیست میکرد که قتلشان برایش منفعتی داشت. مثل جنازههایی که به شرکت بیمه نشان میداد یا بیوه مالک داروخانه یا آن نگونبختهایی که اسکلتشان را به دانشکدههای پزشکی میفروخت، یا کسانی که واقعیت را دربارهاش فهمیده بودند و سعی میکردند مانعش شوند.
ناگفته نماند که کتابی هست به نام «شیطان در شهر سفید» (۲۰۰۳) نوشته اریک لارسون که زندگی دکتر هلمز و ماجراهای همایش پزشکی شیکاگو را روایت میکند.»