گروه سیاسی: احمد زیدآبادی نوشت: برخی مقامهای استانی در روزهای اخیر لفاظیهای خود را علیه نوع پوشش و تفریح شهروندان تشدید کرده و زبان زور و تهدید را در مقابل آنان به کار گرفتهاند.
اگر جمهوری اسلامی از همان ابتدای کارش نظر زندهیاد آیتالله طالقانی را به کار میگرفت و به جای استفاده از ابزار فشار علیه پوشش شهروندان، نیروی خود را صرفِ ترویج مدارا و اقناعسازی افراد میکرد، امروزه موضوع پوشش زنان و مردان در جامعۀ ما به نقطۀ تعادل خود رسیده بود. استفاده از فشار اما چه تحت لوای قانون و چه خارج از چارچوب آن در مسائلی با ماهیتِ فرهنگی و مربوط به باور درونی افراد همیشه نتیجۀ عکس به بار میآورد و جامعه را به واکنش منفی میاندازد. اینکه پیامبر اسلام فرموده است: “الانسان حریصٌ علی ما مُنِع” (آدمیان نسبت به آنچه از آن منع میشوند، اشتیاق پیدا میکنند) اشاره به همین موضوع دارد. به قول مولانا:
کیست کز ممنوع گردد ممتنع
چونک الانسان حریص ما منع
در سالهای مشرف به انقلاب و مدتی پس از آن، بسیاری از زنان ایرانی داوطلبانه نوع پوشش خود را نسبت به قبل از انقلاب تغییر دادند، اما به دلایل گوناگون از جمله وارد شدن عنصر زور و اجبار در این باره، امروزه روند ماجرا معکوس شده و نوعی علاقه و اشتیاق بیسابقه برای ایجادِ نهایتِ فاصله با مدلهای پوششِ مورد نطر حکومت بخصوص در نسلهای تازه دیده میشود.
واقعیت این است که نزدیک به تمامِ متولدان دهههای اخیر نه فقط از اصرار حکومت برای تحمیل نوع خاصی از پوشش و سبک زندگی به آنها، عمیقاً احساس انزجار میکنند، بلکه اصلاً دلیل این همه پافشاری و اصرار را هم نمیفهمند.
انتخاب شیوۀ زندگی برای این نسلها توسط خودشان به اندازهای بدیهی و عادی و طبیعی است که دخالت حکومت در این ماجرا را کلاً غیر قابل فهم میدانند. آنان در این مورد، هیچ نوع دخالتی حتی از سوی والدینشان را هم نمیپذیرند چه رسد به دولت و حکومت که آنها را عامل تمامِ گرفتاریهای شغلی و ناکامیهای زندگی خود میدانند.
بدون تردید همۀ مقامها و مسئولانی که فرزندانی متولد دهههای اخیر دارند، از این واقعیت به خوبی آگاهند؛ اما گویی قرار آنها این است که فرزندان خود را آزاد و رها گذاشته و در عوض فرزندان مردم را تحت فشار قرار دهند!
اصرار به ستیزهجویی با این نسلها در حوزۀ آنچه آنها صرفاً محدودۀ خودمختاری شخصی خود میدانند، همانند تلاش برای فعال کردن یک آتشفشان آرام است. این نسلها از جریمه و اخراج و بازداشت و شلاق و باتوم هیچ ترسی ندارند و از قضا عاشق ماجراجویی و خطرپذیری در این زمینههایند. به یکایک مسئولان بخصوص برخی مقامهای استانی که ظاهراً در پیلههای خود ساختۀ خویش گرفتار شدهاند، اکیداً توصیه میکنم که این نسلها را در زمینههای امور شخصیشان مطلقاً آزمایش نکنند وگرنه سخت پشیمان خواهند شد.
به نظر من اگر این نسل مورد احترام قرار گیرد و در نوع انتخابش آزاد گذاشته شود، در سبک زندگی خود به تعادل و توازن خواهد رسید زیرا همانطور که مولی علی گفته است: “إِذَا کَثُرَتِ الْمَقْدُرَهُ قَلَّتِ الشَّهْوَهُ” (وقتی چیزی زیاد شد میل و اشتهاء به آن کم میشود.)
اگر جمهوری اسلامی از همان ابتدای کارش نظر زندهیاد آیتالله طالقانی را به کار میگرفت و به جای استفاده از ابزار فشار علیه پوشش شهروندان، نیروی خود را صرفِ ترویج مدارا و اقناعسازی افراد میکرد، امروزه موضوع پوشش زنان و مردان در جامعۀ ما به نقطۀ تعادل خود رسیده بود. استفاده از فشار اما چه تحت لوای قانون و چه خارج از چارچوب آن در مسائلی با ماهیتِ فرهنگی و مربوط به باور درونی افراد همیشه نتیجۀ عکس به بار میآورد و جامعه را به واکنش منفی میاندازد. اینکه پیامبر اسلام فرموده است: “الانسان حریصٌ علی ما مُنِع” (آدمیان نسبت به آنچه از آن منع میشوند، اشتیاق پیدا میکنند) اشاره به همین موضوع دارد. به قول مولانا:
کیست کز ممنوع گردد ممتنع
چونک الانسان حریص ما منع
در سالهای مشرف به انقلاب و مدتی پس از آن، بسیاری از زنان ایرانی داوطلبانه نوع پوشش خود را نسبت به قبل از انقلاب تغییر دادند، اما به دلایل گوناگون از جمله وارد شدن عنصر زور و اجبار در این باره، امروزه روند ماجرا معکوس شده و نوعی علاقه و اشتیاق بیسابقه برای ایجادِ نهایتِ فاصله با مدلهای پوششِ مورد نطر حکومت بخصوص در نسلهای تازه دیده میشود.
واقعیت این است که نزدیک به تمامِ متولدان دهههای اخیر نه فقط از اصرار حکومت برای تحمیل نوع خاصی از پوشش و سبک زندگی به آنها، عمیقاً احساس انزجار میکنند، بلکه اصلاً دلیل این همه پافشاری و اصرار را هم نمیفهمند.
انتخاب شیوۀ زندگی برای این نسلها توسط خودشان به اندازهای بدیهی و عادی و طبیعی است که دخالت حکومت در این ماجرا را کلاً غیر قابل فهم میدانند. آنان در این مورد، هیچ نوع دخالتی حتی از سوی والدینشان را هم نمیپذیرند چه رسد به دولت و حکومت که آنها را عامل تمامِ گرفتاریهای شغلی و ناکامیهای زندگی خود میدانند.
بدون تردید همۀ مقامها و مسئولانی که فرزندانی متولد دهههای اخیر دارند، از این واقعیت به خوبی آگاهند؛ اما گویی قرار آنها این است که فرزندان خود را آزاد و رها گذاشته و در عوض فرزندان مردم را تحت فشار قرار دهند!
اصرار به ستیزهجویی با این نسلها در حوزۀ آنچه آنها صرفاً محدودۀ خودمختاری شخصی خود میدانند، همانند تلاش برای فعال کردن یک آتشفشان آرام است. این نسلها از جریمه و اخراج و بازداشت و شلاق و باتوم هیچ ترسی ندارند و از قضا عاشق ماجراجویی و خطرپذیری در این زمینههایند. به یکایک مسئولان بخصوص برخی مقامهای استانی که ظاهراً در پیلههای خود ساختۀ خویش گرفتار شدهاند، اکیداً توصیه میکنم که این نسلها را در زمینههای امور شخصیشان مطلقاً آزمایش نکنند وگرنه سخت پشیمان خواهند شد.
به نظر من اگر این نسل مورد احترام قرار گیرد و در نوع انتخابش آزاد گذاشته شود، در سبک زندگی خود به تعادل و توازن خواهد رسید زیرا همانطور که مولی علی گفته است: “إِذَا کَثُرَتِ الْمَقْدُرَهُ قَلَّتِ الشَّهْوَهُ” (وقتی چیزی زیاد شد میل و اشتهاء به آن کم میشود.)