✍ احمد زیدآبادی
در حالی که نهادهای حاکم بر جمهوری اسلامی تلاش خود را بر برخورد با پدیدۀ موسوم به “بدحجابی” و بازداشت منتقدان سیاسی در داخل کشور متمرکز کردهاند، با سفر جو بایدن رئیس جمهور آمریکا به خاورمیانه، فصل تازهای از همکاری و ائتلاف کشورهای عرب و اسرائیل علیه ایران در حال شکلگیری است.
جو بایدن با وعدۀ حسابرسی از پادشاهی عربستان در مسائل حقوق بشری، بازگشت به راه حل دو کشوری در مناقشۀ بین اسرائیل و فلسطینیها و احیای توافقنامۀ برجام وارد کاخ سفید شد. او اما پس از استقرار در کاخ سفید در مورد موضوع نخست تجدیدنظر کرده، در مورد موضوع دوم اقدام چشمگیری صورت نداده و در مورد موضوع سوم، به نتیجۀ روشنی دست نیافته است.
در واقع دولت بایدن در موضوعات فوق تا اندازهای اسیر و گروگان سیاستهای سلف خود دونالد ترامپ است. ترامپ در طول چهار سال ریاست جمهوری خود سنگ بنایی در خاورمیانه گذاشت که دولتهای پس از او به سختی میتوانند آن را جابجا کنند.
دولت ترامپ با تکیه بر آنچه ” تهدید هستهای و موشکی ایران” میخواند، مسئلۀ فلسطین را از مرکز مناقشات خاورمیانه به حاشیه راند و ابتکار بیسابقهای را برای عادیسازی روابط کشورهای عرب با اسرائیل به منظور اتحاد و ائتلاف آنها در برابر جمهوری اسلامی به اجرا گذاشت. دولت بایدن اما به رغم تمایلش برای فاصلهگیری یا حداقل تعدیل این سیاست، عملاً امکانی برای گسست از میراث ترامپ پیدا نکرده است.
در مورد سعودیها، بایدن متقاعد شده است که به همکاری امنیتی و سیاسی و اقتصادی آنها بخصوص برای ثبات نسبی بازار نفت پس از حملۀ نظامی روسیه به اوکراین بسیار نیازمند است و “واقعگرایی” سیاسی اقتضاء میکند که از سختگیری در بارۀ کارنامۀ حقوق بشری خاندان حاکم بر عربستان صرف نظر کند و ماجرای قتل جمال قاشقچی را هم به باد نسیان بسپرد.
در مورد منازعۀ اسرائیل و فلسطینیها گرچه دولت بایدن همچنان بر راه حل دوکشوری تأکید دارد، اما برداشتن گامی عملی و قابل ملاحظه در این جهت برایش تقریباً غیرممکن شده است. در حقیقت، ترامپ با ارائۀ طرح “معاملۀ قرن” سطح انتظارات پیشین را از هر نوع فرمول معطوف به راه حل نهایی مناقشه، در داخل اسرائیل و منطقه و نظام جهانی، به هم زده و به کلی دگرگون کرده است و در کنار آن به علت بیثباتی و ناپایداری دولتهای حاکم بر اسرائیل در سالهای اخیر، طرح ابتکارات تازه در این زمینه نیز هرگونه زمینۀ سیاسی لازم را از دست داده است.
از قضا سرنوشت برجام نیز به نحوی به مواضع اسرائیل و عربستان گره خورده و به کلافی سردرگم تبدیل شده است. اسرائیلیها به طرزی آشکار و سعودیها ظاهراً به شیوهای پنهان، دولت بایدن را تحت فشار گذاشتهاند تا هرگونه توافق مربوط به احیای برجام یا “گرانیهای خاص آنها” را رفع کند و یا اینکه توافقی دست و پا شکسته و قابل بازگشت سریع نقطۀ صفر به امضا رسد و یا اینکه اصولاً توافقی صورت نگیرد و به تبع آن جمهوری اسلامی با فشارهای بیسابقه و حتی تهدید به برخورد نظامی روبرو شود.
دولت بایدن احیای برجام را به نفع “امنیت ملی آمریکا” میداند اما نه در قالبی که متحدانش در منطقه راسراسیمه و نگران کند. از همین رو، تیم بایدن صورتی حداقلی از احیای برجام را در نظر گرفته است تا بدین وسیله هم آنچه را که تلاش ایران برای تبدیل شدن به “قدرت هستهای” میخواند در کوتاه مدت خنثی کند و هم ابزارهای لازم برای بستن دست جمهوری اسلامی در منازعات منطقهای را در اختیار داشته باشد و از این طریق خیال متحدانش در منطقه را راحت کند.
گرچه از ماهیت اختلافات ایران و آمریکا در مورد احیای برجام، اخبار دقیق و قابل استنادی به رسانهها درز نکرده است، اما میتوان حدس زد که آمریکا قصدی برای عقبنشینی از موضع حداقلی خود در برابر احیای برجام ندارد مگر آنکه طرف ایرانی با گسترش دامنۀ مذاکرات و فراگیر شدن آن موافقت کند.
بدین ترتیب، بایدن در دیدارش از اسرائیل و عربستان، احتمالاً سه دستور کار در بارۀ ایران روی میز خواهد گذاشت.
نخست، تشدید فشار هماهنگ علیه جمهوری اسلامی به منظور پذیرش توافقی حداقلی که آمریکا و اروپاییها مذاکره بر سر محتوای آن را تمام شده میدانند.
دوم، تشدید فشارها به قصد گشودن دامنۀ مذاکرات و دستیابی به راهحلی همه جانبه که رفع کامل تحریمها را نیز در پی داشته باشد.
سوم، اظهار نومیدی از رسیدن به توافق و اعلام شکست مذاکرات و ورود به فاز تازهای از رویارویی هماهنگ شده با ایران.
از این سه دستور کار، اسرائیل با مورد آخر، عربستان با مورد دوم و دولت بایدن با مورد نخست بیشتر موافقند، اما هدف نهایی از مذاکرات آنها دسترسی به نوعی اجماع در این باره است.
در حالی که نهادهای حاکم بر جمهوری اسلامی تلاش خود را بر برخورد با پدیدۀ موسوم به “بدحجابی” و بازداشت منتقدان سیاسی در داخل کشور متمرکز کردهاند، با سفر جو بایدن رئیس جمهور آمریکا به خاورمیانه، فصل تازهای از همکاری و ائتلاف کشورهای عرب و اسرائیل علیه ایران در حال شکلگیری است.
جو بایدن با وعدۀ حسابرسی از پادشاهی عربستان در مسائل حقوق بشری، بازگشت به راه حل دو کشوری در مناقشۀ بین اسرائیل و فلسطینیها و احیای توافقنامۀ برجام وارد کاخ سفید شد. او اما پس از استقرار در کاخ سفید در مورد موضوع نخست تجدیدنظر کرده، در مورد موضوع دوم اقدام چشمگیری صورت نداده و در مورد موضوع سوم، به نتیجۀ روشنی دست نیافته است.
در واقع دولت بایدن در موضوعات فوق تا اندازهای اسیر و گروگان سیاستهای سلف خود دونالد ترامپ است. ترامپ در طول چهار سال ریاست جمهوری خود سنگ بنایی در خاورمیانه گذاشت که دولتهای پس از او به سختی میتوانند آن را جابجا کنند.
دولت ترامپ با تکیه بر آنچه ” تهدید هستهای و موشکی ایران” میخواند، مسئلۀ فلسطین را از مرکز مناقشات خاورمیانه به حاشیه راند و ابتکار بیسابقهای را برای عادیسازی روابط کشورهای عرب با اسرائیل به منظور اتحاد و ائتلاف آنها در برابر جمهوری اسلامی به اجرا گذاشت. دولت بایدن اما به رغم تمایلش برای فاصلهگیری یا حداقل تعدیل این سیاست، عملاً امکانی برای گسست از میراث ترامپ پیدا نکرده است.
در مورد سعودیها، بایدن متقاعد شده است که به همکاری امنیتی و سیاسی و اقتصادی آنها بخصوص برای ثبات نسبی بازار نفت پس از حملۀ نظامی روسیه به اوکراین بسیار نیازمند است و “واقعگرایی” سیاسی اقتضاء میکند که از سختگیری در بارۀ کارنامۀ حقوق بشری خاندان حاکم بر عربستان صرف نظر کند و ماجرای قتل جمال قاشقچی را هم به باد نسیان بسپرد.
در مورد منازعۀ اسرائیل و فلسطینیها گرچه دولت بایدن همچنان بر راه حل دوکشوری تأکید دارد، اما برداشتن گامی عملی و قابل ملاحظه در این جهت برایش تقریباً غیرممکن شده است. در حقیقت، ترامپ با ارائۀ طرح “معاملۀ قرن” سطح انتظارات پیشین را از هر نوع فرمول معطوف به راه حل نهایی مناقشه، در داخل اسرائیل و منطقه و نظام جهانی، به هم زده و به کلی دگرگون کرده است و در کنار آن به علت بیثباتی و ناپایداری دولتهای حاکم بر اسرائیل در سالهای اخیر، طرح ابتکارات تازه در این زمینه نیز هرگونه زمینۀ سیاسی لازم را از دست داده است.
از قضا سرنوشت برجام نیز به نحوی به مواضع اسرائیل و عربستان گره خورده و به کلافی سردرگم تبدیل شده است. اسرائیلیها به طرزی آشکار و سعودیها ظاهراً به شیوهای پنهان، دولت بایدن را تحت فشار گذاشتهاند تا هرگونه توافق مربوط به احیای برجام یا “گرانیهای خاص آنها” را رفع کند و یا اینکه توافقی دست و پا شکسته و قابل بازگشت سریع نقطۀ صفر به امضا رسد و یا اینکه اصولاً توافقی صورت نگیرد و به تبع آن جمهوری اسلامی با فشارهای بیسابقه و حتی تهدید به برخورد نظامی روبرو شود.
دولت بایدن احیای برجام را به نفع “امنیت ملی آمریکا” میداند اما نه در قالبی که متحدانش در منطقه راسراسیمه و نگران کند. از همین رو، تیم بایدن صورتی حداقلی از احیای برجام را در نظر گرفته است تا بدین وسیله هم آنچه را که تلاش ایران برای تبدیل شدن به “قدرت هستهای” میخواند در کوتاه مدت خنثی کند و هم ابزارهای لازم برای بستن دست جمهوری اسلامی در منازعات منطقهای را در اختیار داشته باشد و از این طریق خیال متحدانش در منطقه را راحت کند.
گرچه از ماهیت اختلافات ایران و آمریکا در مورد احیای برجام، اخبار دقیق و قابل استنادی به رسانهها درز نکرده است، اما میتوان حدس زد که آمریکا قصدی برای عقبنشینی از موضع حداقلی خود در برابر احیای برجام ندارد مگر آنکه طرف ایرانی با گسترش دامنۀ مذاکرات و فراگیر شدن آن موافقت کند.
بدین ترتیب، بایدن در دیدارش از اسرائیل و عربستان، احتمالاً سه دستور کار در بارۀ ایران روی میز خواهد گذاشت.
نخست، تشدید فشار هماهنگ علیه جمهوری اسلامی به منظور پذیرش توافقی حداقلی که آمریکا و اروپاییها مذاکره بر سر محتوای آن را تمام شده میدانند.
دوم، تشدید فشارها به قصد گشودن دامنۀ مذاکرات و دستیابی به راهحلی همه جانبه که رفع کامل تحریمها را نیز در پی داشته باشد.
سوم، اظهار نومیدی از رسیدن به توافق و اعلام شکست مذاکرات و ورود به فاز تازهای از رویارویی هماهنگ شده با ایران.
از این سه دستور کار، اسرائیل با مورد آخر، عربستان با مورد دوم و دولت بایدن با مورد نخست بیشتر موافقند، اما هدف نهایی از مذاکرات آنها دسترسی به نوعی اجماع در این باره است.