پایگاه تحلیلی «نشنال اینترست» در مطلبی با بیان اینکه ممکن است فرصتی برای ریاض وجود داشته باشد تا با پیوستن به “توافقهای ابراهیم” تحت حمایت ایالات متحده، بار دیگر مورد لطف آمریکا قرار بگیرد، نوشت: «تعجبآور است، اما بر کسی پوشیده نیست که ایالات متحده و پادشاهی عربستان سعودی، متحد حیاتی واشنگتن در جهان عرب، همچنان با یکدیگر اختلافنظر دارند.
کسانی که به وخامت تدریجی روابط در این مشارکت تقریباً ۱۰۰ ساله توجه میکنند، همگی نظرات خود را در مورد عامل ایجاد آن دارند، اما تعداد کمی راهکارهای بالقوه برای رفع آن ارائه میدهند. با این حال، ممکن است فرصتی برای ریاض وجود داشته باشد تا با پیوستن به توافقنامههای ابراهیم تحت حمایت ایالات متحده که مجموعهای از توافقهای عادیسازی روابط بین اسرائیل و چندین کشور عربی خلیج فارس است، بار دیگر مورد لطف آمریکا قرار بگیرد.
مذاکرات برای انعقاد این توافقها با میانجیگری ایالات متحده در دولت ترامپ انجام شد و جو بایدن، رئیس جمهوری کنونی آمریکا، علاقه خود را برای ادامه روند عادیسازی بین اسرائیل و همسایگان عرب آن ابراز کرده است.
صرفنظر از اینکه چه کسی رئیس جمهور است، این یک منفعت اساسی آمریکا برای پیشبرد ادغام منطقهای اسرائیل و پذیرش گستردهتر آن در خاورمیانه است. اظهارات بایدن در اسرائیل بر علاقه او به ادامه این تلاش تاکید دارد. بایدن در یک کنفرانس مطبوعاتی در قدس گفت: ما همچنین به کار براساس توافقنامههای ابراهیم ادامه خواهیم داد. من از این توافقها قویا حمایت میکنم، زیرا آنها ادغام اسرائیل در منطقه را عمیقتر میکنند و روابط پایدار برای تجارت، همکاری و گردشگری ایجاد میکنند.
روابط ایالات متحده و عربستان که با نفت و امنیت گره خورده است، با تغییر منافع و اهداف آمریکا در خاورمیانه که لزوماً با انتظارات عربستان همسو نیست، به چالش کشیده شده است. علاوه بر این، محمد بن سلمان، ولیعهد آتشیمزاج عربستان سعودی، اقداماتی را در داخل و خارج انجام داده که به روابط آمریکا و عربستان آسیب رسانده است. مهمتر از همه، قتل مافیایی جمال خاشقجی، روزنامهنگار سعودی و مقیم آمریکا در کنسولگری عربستان در استانبول بود که وجهه بن سلمان به عنوان یک دولتمرد را در سراسر این منطقه و جامعه بینالمللی مخدوش کرد.
احتمال اینکه بن سلمان دستور این حمله را صادر کرده باشد، یکی از دلایل متعددی است که باعث میشود سیاست خارجی آمریکا در قبال این پادشاهی در مورد مسائل حقوق بشری که واشنگتن همواره آن را نادیده گرفته است، تغییر کند. با این حال، شرایط تغییر کرده است و به نظر نمیرسد امیدی به بازگرداندن روابط به منفعت متقابل هماهنگتر وجود داشته باشد. شیوههای مدیریت بن سلمان در عربستان سعودی و رسیدگی به امور بینالملل در رابطه با اتحاد کشورش با آمریکا نشان نمیدهد که او قادر باشد یا مایل باشد خوداندیشی کند.
برخی از محققان حوزه خاورمیانه، دست دادن سفیران اسرائیل و عربستان را پیشبینی نمیکنند، اما معتقدند که آنها در جایی که منافع مشترک اولویت دارد، روابط را تقویت خواهند کرد. با این حال، این بدان معنا نیست که سعودیها با هرگونه بهبود روابط یا روابط غیررسمی با اسرائیل مخالفت خواهند کرد و میتوان رد آن را جنگ اول خلیج فارس دید. با این حال، این سیاست ممکن است پس از رسیدن بن سلمان به تاج و تخت تغییر کند.
با وجود تنشها میان عربستان سعودی و ایالات متحده، اگر بن سلمان تصمیم بگیرد که نمایشی دراماتیک از دولتمردی نشان داده و به این توافقها بپیوندد، یک سیاست برد – برد برای ایالات متحده خواهد بود. سه دلیل کلیدی وجود دارد که چرا چنین حرکتی برای بن سلمان زیرکانه است.
نخست اینکه، این منطقه پس از بهار عربی به طرز چشمگیری تغییر کرد. پویایی قدرت تغییر کرده و خروج آهسته آمریکا از خاورمیانه به روسیه، ایران و چین این امکان را داده تا خلاءهای اقتصادی و امنیتی در سراسر این منطقه را پر کنند. این پویاییهای جدید، نفوذ واشنگتن را در منطقهای که در پنجاه سال گذشته نقش مهمی در شکلدهی آن داشته است، محدود کرده است. اما پیوستن عربستان سعودی به توافقنامههای ابراهیم یک برد دیپلماتیک برای ایالات متحده خواهد بود و نشان میدهد که واشنگتن هنوز میتواند در شکلدهی سیاست در خاورمیانه و جاهای دیگر نقش داشته باشد.
دوم اینکه، ظهور جمعی از کشورهای اقتدارگرا، به عربستان سعودی انعطاف بسیار بیشتری برای اقدام در راستای منافع خود و نادیده گرفتن نگرانیها در مورد سابقه حقوق بشری خود داده است. استراتژی امنیت ملی ۲۰۲۲ ایالات متحده بیان میکند که ایالات متحده از ترویج دموکراسی چشمپوشی کرده و در عوض با کشورهای غیر دموکراتیک برای مهار ایران، چین یا روسیه همکاری میکند. این بدان معناست که ژئوپلیتیک و سیاست مبتنی بر ضرورت بازگشتهاند.
عامل مشترک تلآویو و ریاض، ترس از قدرت فزاینده ایران در خاورمیانه و خطری است که برای ثبات منطقه ایجاد میکند. اگر عربستان سعودی توافقنامههای ابراهیم را امضا کند، امنیت اسرائیل تقویت میشود، عادیسازی فرصتهای اقتصادی جدیدی ایجاد میکند و ایالات متحده میتواند نقش خیرخواهانهتر و متمرکز مالی بیشتری را در خاورمیانه حفظ کند و از موضع نظامی سنتی خود دور شود.
مهتر اینکه، از آنجایی که مهار نفوذ ایران در این منطقه برای اسرائیل و عربستان سعودی در اولویت قرار دارد، این توافقنامهها فرصتی برای همکاری نظامی حیاتی و پایدار بین دو طرف ایجاد کرده است.
این محور جدید ضدایرانی میتواند به عنوان سنگری اساسی در برابر نفوذ بیشتر ایران و فعالیتهای غنیسازی هستهای در خاورمیانه باشد. چنین محوری چارچوب امنیتی قویتری را برای کشورهای خلیجفارس ایجاد میکند تا نفوذ ایران را مهار کنند، موازنه قدرت منطقهای را به چیزی شبیه به همسویی قبل از بهار عربی برسانند و به ایالات متحده اجازه دهد تا حضور خود را در این منطقه کاهش دهد.
در نهایت، اگر عربستان سعودی به توافقهای ابراهیم بپیوندد، یک دغدغه کمتر برای ایالات متحده در خاورمیانه وجود خواهد داشت و واشنگتن فرصتی برای بازنگری استراتژیک خود مییابد. ایالات متحده در چند دهه گذشته خود را در سراسر جهان گسترش داده که هزینههای داخلی و سیاسی فزایندهای را به همراه داشته است. سایر متحدان هم به آرامی از خاورمیانه خارج شدهاند و بایدن احتمالاً همین کار را برای اولویت دادن به رقابت استراتژیک با چین انجام خواهد داد.
تقویت امنیت اسرائیل در این منطقه فضای تنفسی را، هم از نظر مالی و هم از لحاظ نظامی، برای ایالات متحده فراهم میکند تا بر سایر موضوعات حیاتی از جمله اقتدارگرایی فزاینده شریک خود در ناتو (ترکیه)، افزایش نفوذ چین در خاورمیانه و چالشها در هند-آرام تمرکز کند.
بنیامین نتانیاهو که فعلا نخستوزیر مکلف اسرائیل است، ممکن است بخواهد روند عادیسازی را ادامه دهد. نتانیاهو اولین رهبر اسرائیل بود که توافقنامههای ابراهیم را امضا کرد و شرایط ژئوپلیتیکی در منطقه عادیسازیهای بیشتر را ممکن میسازد. ضمنا ولیعهد سعودی، اسرائیل را به عنوان یک “همپیمان بالقوه، نه یک دشمن” میبیند.
بن سلمان مزایای عادیسازی روابط با اسرائیل را میداند. با این حال، چنین تصمیمی با مخاطرات داخلی همراه است که بزرگترین آنها مسئله فلسطین است. عربستان سعودی سالها تاکید کرده که بدون پیشرفت در توافق صلح بین اسرائیل و مقامات فلسطینی، به توافقنامههای ابراهیم نمیپیوندد. عربستان سعودی ابتکار صلح عربی را در سال ۲۰۰۲ به جریان انداخت که تمایل جهان عرب را برای پذیرش رسمی اسرائیل در کنار کشور فلسطین براساس مرزهای ۱۹۶۷ نشان داد.
این اتفاق رخ نداد. در عوض، با ادامه اشغالگری اسرائیل و گسترش شهرکسازی در اعماق سرزمینهای فلسطینی، شانس راهحل تشکیل دو کشوری بسیار کمرنگ است. مهمتر از همه، بسیاری از کشورهای عربی با برقراری صلح با اسرائیل، همانطور که در توافقنامههای ابراهیم آمده است، نتوانستهاند به مفاد طرح صلح عربی عمل کنند. با این حال، عادیسازی روابط با اسرائیل، احتمالاً بن سلمان را از نظر فلسطینیها که بدون کشور باقی میمانند، یک خائن میکند.
اخیراً سعودیها در انتقاد از رهبران فلسطینی تندتر شدهاند، اما ایده راهحل دو کشوری را رها نکردهاند. از آنجایی که این توافقنامهها با موفقیت مسئله اسرائیل و فلسطین را از تلاشهای گستردهتر عادیسازی جدا کردند، این توافقها با تشدید خشونت بین اسرائیلیها و فلسطینیها درخشش خود را در جهان عرب از دست دادهاند. ممکن است برای بن سلمان، سیاست مبتنی بر ضرورت باشد که مسئله فلسطین و راهحل دو کشوری را از تلاشهای عادیسازی گستردهتر و پیوستن به این توافقها جدا کند، اما به چه قیمتی؟ با این حال، با افزایش خشونت و سیاستهای شدیدتر در قبال فلسطینیها تحت ائتلاف احتمالی نتانیاهو-اسموتریچ-بن گویر، القای عادیسازی برای عموم مردم سعودی که در حال حاضر با این ایده موافق نیستند، سخت خواهد بود.
عربستان سعودی یک کشور عادی نیست و حکومت بن سلمان هم محفوظ نیست. در نتیجه، ولیعهد سعودی باید بسنجد که بادهای ثبات این رژیم به کدام سمت میوزد. تنشهای فزاینده بر سر مسئله اسرائیل و فلسطین هم فکر و خیال دیگری را ایجاد میکند که اگر کنترل نشود، میتواند قدرت بن سلمان را به چالش بکشد. ممکن است گروههای افراطی به مصالحه اسرائیل و عربستان سعودی چنگ زده و بیثباتی را در منطقه بزرگتری دامن بزنند و بن سلمان را در داخل در موقعیتی آسیبپذیر قرار دهند.
علاوه بر این، تندروها ممکن است از نارضایتی مردم عربستان نسبت به این روند عادیسازی استفاده کنند. افزایش فعالیتهای تروریستی و مخالفتهای عمومی، سرمایهگذاران غربی و چینی را که بن سلمان برای ایجاد یک اقتصاد متنوع و حفظ مشروعیت اقتصادی به آن نیاز دارد، میترساند. اما همانطور که ماجرای خاشقجی به وضوح نشان داده است، در رژیم بن سلمان مخالفت داخلی قابل تحمل نخواهد بود و حفظ رژیم بدون توجه به هزینهها انجام خواهد شد. این میتواند چالشهای بیشتری را در مسیر تلاش عربستان سعودی برای بازسازی تصویر خود در جهان ایجاد کند.
این میتواند به توضیح اینکه چرا عربستان سعودی نسبت به سایرین برای پیوستن به توافقنامههای ابراهیم مرددتر است، کمک کند. گرچه چنین اقدامی از سوی یک رهبر سعودی به اندازه امضای پیمان کمپ دیوید با اسرائیل به دست انور سادات، رهبر وقت مصر اهمیت خواهد داشت، اما بن سلمان به خوبی میداند که آشتی با اسرائیل هم منجر به ترور سادات در ۱۹۸۱ شد.
سوالی که باید مطرح شود این است که آیا ولیعهد سعودی حاضر است مشروعیت داخلی را با امضای این توافقها و نادیده گرفتن مسئله فلسطین قربانی کند؟ بن سلمان برای رها کردن اقتصاد عربستان از وابستگی به نفت و ساختن پروژههای جاهطلبانه مانند “نئوم” در ازای مشروعیت بینالمللی، نیاز به حمایت داخلی دارد.
این رویکرد، راهحلی سریع برای پاکسازی سابقه تاسفبار او به عنوان یک دولتمرد و ایجاد فضای مناسب برای سرمایهگذاری اقتصادی بینالمللی است. توپ در زمین بن سلمان است. او باید انتخاب کند که کدامیک مهمتر است. آیا او ائتلافی را انتخاب خواهد کرد که اسرائیل را به رسمیت بشناسد، وطنی برای مردم فلسطین در کار نباشد، اما به عربستان سعودی موقعیت قویتری برای مقابله با ایران و در عین حال بهبود روابط با ایالات متحده ارائه دهد؟ یا اینکه تا زمانی که کشوری به نام فلسطین با پایتختی قدس شرقی روی نقشه قرار نگیرد، بن سلمان سیاست قدیمی عدم روابط رسمی با اسرائیل را حفظ خواهد کرد؟ جهان باید منتظر بماند و ببیند.»
انتهای پیام