این روزها را شاید بتوان بحرانیترین روزهای کشور در اقتصاد و سیاست و وضعیت اجتماعی دانست. از یک سو اعتراضات و اعتصابهایی است که همچنان ادامه دارد و حالا وارد ماه سوم شده است و از سوی دیگر وضعیت وخیم اقتصادی است که با افزایش روزانه نرخ تورم و قیمت کالاهای اساسی و سختتر شدن معیشت مردم به پیچیدهتر شدن شرایط دامن زده است.
در حالی که طبق آمارهای رسمی دولتی نرخ تورم اندکی کاهش نشان میدهد اما کارشناسان مستقل اقتصادی و فعالان اقتصاد از پیشبینی تورم ۵۰ درصدی قبل از پایان سال خبر میدهند و این در حالی است که روز گذشته اعلام شد شاخص فلاکت هم در کشور رکورد زده است. به هر سو که نگاه کنید وضعیت نابسامان است از بازار ارز و طلا تا خودرو و مسکن و این گرانیها هنگامی که با کاهش قدرت خرید مردم همراه میشود به معضل رکود که چندین سال است گریبان اقتصاد را گرفته است دامن میزند تا این سیکل معیوب هیچگاه پایان نگیرد.
همه این معضلات در حالی هر روزه در کشور رخ میدهد که معلوم نیست نمایندگان مجلس و مقامات دولت در این رابطه چه کردهاند و یا چه برنامهای برای آینده دارند. آیا قرار است مردم تاوان مدیریت غلط و باندبازی اقتصادی را همچنان با فقر و فلاکت بیشتر بپردازند؟ مسئولان و آنان که سالهاست پستهای مهم مدیریتی را اشغال کرده و از این منصب به منصبی بالاتر میروند بدون هیچ کارنامه و رزومه ارزشمندی و تنها به دلیل ارتباطات از مواهب خودی بودن بهترین استفاده را میبرند، آیا واقعا گمان نمیکنند به هر حال صبر مردم هم اندازهای دارد و بالاخره روزی لبریز خواهد شد؟ مسئولان کشور فکر میکنند این شرایطی که هماکنون با آن دست به گریبان است تا چه زمانی میتواند ادامه پیدا کند؟ آیا این که صرفا از تریبونها اعلام شود که کشور در حال پیشرفت است و همه آنچه در خیابانها اتفاق میافتد کار دشمن است و مردم با حکومت مشکلی ندارند، میتواند درمان این همه دردی باشد که مردم هر دقیقه و هر ساعت با گوشت و پوستشان لمس میکنند؟ خوب است که سیاستگذاران نگاهی دوباره به اطراف خود داشته باشند.