باشگاه خبرنگاران جوان، چندی پیش زوج میانسالی به دادگاه خانواده رفتند و درخواست طلاق دادند.
زن جوان در خصوص علت آن به قاضی گفت: ۴ سال پیش شوهرم را در یک تصادف از دست دادم و تنها شدم. تا اینکه دو سال پیش با شوهر دومم ازدواج کردم. روز اولی که با او آشنا شدم او گفت ۱۵ سالی می شود که از همسر اولش جدا شده و دختر و پسرش هم با مادرشان زندگی می کنند. وقتی پای صحبت های او نشستم متوجه شدم که او هم مثل من تنهاست و نیاز به همدم دارد. برای همین با او ازدواج کردم.
وی افزود:بعد از ازدواج با شوهرم همیشه احساس خوشبختی می کردم تا اینکه یک روز او به من گفت پسرش قرار است زن بگیرد و باید به همراه همسر سابقش برای مراسم خواستگاری به خانه عروس آینده شان برود. من هم مخالفتی نکردم. شب خواستگاری شوهرم رفت و خیلی دیروقت به خانه آمد. اما از وقتی برگشت رفتارش تغییر کرده بود. خیلی ساکت و منزوی شده بود. هرچه به او گفتم چه اتفاقی افتاده حرفی نزد و گفت که چیزی نیست. اما واقعا مشکوک شده بود و روز به روز هم بدتر می شد. بیشتر وقت ها به سراغ پسرش می رفت و عروسی او را بهانه می کرد.
زن جوان ادامه داد:شوهرم در نهایت یک روز سکوتش را شکست و گفت که همان شب خواستگاری پسرش با همسر سابقش کلی صحبت کرده و با هم آشتی کرده اند. او گفت، تصمیم دارد دوباره با مادر فرزندانش ازدواج کند. من هم شوکه شدم و تصمیم به جدایی گرفتم.
بعد از آن مرد جوان نیز به قاضی گفت: آقای قاضی همسرم حق دارد ولی مادر بچه هایم هم حق دارد. شب خواستگاری وقتی بعد از مدت ها او را دیدم احساس کردم افسرده شده است. وقتی علتش را پرسیدم کلی برایم درد و دل کرد و گفت که چقدر تنهایی سختی کشیده و دارد اذیت می شود. او گفت که بعد از ازدواج پسرمان هم بیشتر تنها می شود و نمی داند باید با مشکلاتش چطور مبارزه کند. همین حرف ها باعث شد دلم برایش بسوزد و از آن شب به بعد بیشتر با او صحبت کردم و قرار شد دوباره با هم ازدواج کنیم. ولی اگر همسرم دومم قبول کند که با من زندگی اش را ادامه بدهد و جدا نشود باور کنید قول می دهد که بهترین ها را در اختیارش بگذارم.
در پایان وقتی قاضی اصرار این زن برای جدای را دید و در نهایت مرد هم راضی به جدایی شد و حکم طلاق از سوی قاضی صادر شد.