در قسمت قبل دیدیم که گیسو کسی که افشین را زده است برای ونوشه پیدا میکند. او همدستی نازنین و کیانا را لو میدهد و ونوشه هم خود او را مامور از میان برداشتن نازنین میکند. گیسو که توان انجام چنین کاری را ندارد تصمیم میگیرد نازنین را باخبر کند، اما افشین پیش از او پرتوی را مامور زدن نازنین میکند و دست پرتوی زودتر از گیسو به نازنین میرسد.
مهرداد از طرف افراد بالا دستی اش در خارج از کشور تحت فشار قرار دارد و از این طرف نیز ونوشه را تحت فشار قرار میدهد تا زودتر کارها را پیش ببرد که بتوانند کشور را ترک کنند. ونوشه دیگر مهرهای سوخته برای بزرگتر هایش محسوب میشود و بعد از به اتمام رسیدن کارها آنها دیگر نظر مساعدی روی او ندارند در حالی که هنوز هم میخواهند با افشین، که تواناییهای بیشتری نسبت به خواهرش نشان داده است، کار کنند.
با اضافه شدن چند شخصیت فرعی جدید و رنگ عوض کردن برخی از سایر کاراکترها سریال کرگدن دیگر جذابیتش را از دست داده است و بسیاری از اتفاقات دیگر دنبال کردنی به نظر نمیرسند و با عقل جور در نمیآیند.
شخصیت نوید و آن چه میداند کلید اصلی ماجراها و نقطهی پیوند شخصیتهای مختلف داستان است، اما عملا هیچکدام از نیروها سراغ او نمیروند او را به حال خود رها کرده اند. نوید مدتی ساکت در آسایشگاه بود و کلامی حرف نمیزد، اما به ناگهان و بی دلیل پدرش او را از آسایشگاه مرخص کرد، نوید شروع به حرف زدن و زندگی عادی خود کرد، از آن قسمت به بعد خبری از پدر نوید نشد و حتی دانیال هم که به در این راه کمک کرده بود حتی سری به نوید نزد.
بدین شکل داستان با گسترش پیدا کردن و حجیم شدن اسفنجی اش دیگر چنگی به دل نمیزند. کرگدنی که در قسمتهای ابتدایی اش بیننده را جذب ریتم و سرعت بالا و داستان پر انرژی و متفاوتش میکرد اکنون با رکودی مواجه شده است که با پرده برداری از رازهای بزرگ کاراکتر هایش سعی دارد که خون تازهای در رگ داستانش تزریق کند، اما این رازهای بزرگ هیچ یک به اندازهی کنشهای کوچک ابتدایی سریال جذاب و برانگیزاننده عمل نمیکنند.