زن جوان که قطرات اشک چهره اش را خیس کرده و ملتمسانه به دامان قانون چنگ انداخته بود، درباره ماجرای تاسف بار زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: سال قبل زمانی که در یکی از رشتههای هنری کاردانش دیپلم گرفتم، با «کرامت» ازدواج کردم. او کارمند ساده یکی از ادارات دولتی بود که از طریق بستگانم و به طور سنتی به هم معرفی شدیم. او جوانی با ایمان و مسئولیت پذیر بود، به همین دلیل هم طولی نکشید که عشق او تا اعماق قلبم رخنه کرد و خوشبختترین زن روی زمین شدم.
آن قدر کرامت را دوست داشتم که برای آمدنش به منزل پشت در حیاط لحظه شماری میکردم، اما چند سال بعد غبار غم روی این زندگی شیرین نشست و قلبم را مالامال از درد کرد. چند سال از زندگی مشترک من و کرامت میگذشت، اما هنوز صاحب فرزندی نشده بودیم. نیش و کنایهها و نگاههای سرزنش آمیز اطرافیان را نمیتوانستم تحمل کنم.
پنهانی به پزشکهای متخصص زیادی مراجعه کردیم، اما نتیجهای نگرفتیم. دیگر همه فکر و اندیشه من و همسرم یافتن راهی برای درمان بارداری ام بود. کار به جایی رسید که همه پیشنهادهای درست و نادرست دیگران را میپذیرفتیم و به آن عمل میکردیم.
حتی به مکانهای غیرمنطقی سر میزدیم، از انواع گیاهان دارویی استفاده میکردیم یا نزد رمال و جادوگر میرفتیم، ولی باز هم در آرزوی داشتن یک نوزاد میسوختم تا این که حدود یک سال قبل و در باشگاه نزدیک منزلمان با زنی به نام «شهین» دوست شدم.
رفاقت ما خیلی زود به اندازهای صمیمانه شد که او حداقل نیمی از روز را در کنار من سپری میکرد. او وقتی از مشکل زندگی ام مطلع شد، گفت: در فضای مجازی پزشک معروفی را میشناسد که حاضر است برای درمان من از شیراز به مشهد سفر کند. ابتدا باورم نشد، اما در نهایت «شهین» من و همسرم را قانع کرد که با پرداخت هزینههای آن پزشک معروف، به آرزوی خودمان میرسیم.
خلاصه، در حالی که از شدت خوشحالی در پوست خودم نمیگنجیدم، مبلغ ۵۰ میلیون تومان را که همه پس اندازمان بود به حساب او ریختیم چرا که اعتماد کاملی به «شهین» داشتم و همه پیشنهادهایش را میپذیرفتم. حتی نظراتش را درباره نوع تغذیه، روابط زناشویی و استفاده از داروهای مختلف قبول داشتم.
بالاخره یک هفته بعد مرد میان سالی با چهرهای موجه به منزلم آمد و مدعی شد که به راحتی نازایی را درمان میکند، به گونهای که زنان زیادی شش ماه بعد از معالجات او باردار شدند. او سپس درباره نعمت داشتن فرزند سخن گفت که دیگر هیچ چیزی در آن لحظه با احساس خوشبختی و خوشحالی من قابل مقایسه نبود.
آن روز آقای دکتر، من و همسرم را قانع کرد برای نمونه برداری از اسپرم به یک آزمایشگاه مراجعه کنیم و آن نمونه را برای انجام آزمایشهای دقیق پزشکی در اختیارش قرار دهیم. اگرچه این موضوع با سختیهای خاصی همراه بود، اما در نهایت به تجویز آقای دکتر عمل کردیم، ولی روز بعد او از همسرم خواست تا برای انجام آزمایشهای خاص و دقیق پزشکی مبلغ ۵۰ میلیون تومان دیگر به شماره کارتی که داده بود، واریز کنیم.
خلاصه، با وام از اداره و قرض از دوست و آشنا این پول را به حساب او ریختیم، ولی در این باره به هیچ کس چیزی نگفتیم تا نتیجه کار مشخص شود و مانند معالجات قبلی خجالت زده نشویم، اما هرچه منتظر ماندیم خبری از داروها و نتیجه آزمایش پزشکی نشد در حالی که تلفن آقای دکتر خاموش بود و پیام هایم را در فضای مجازی بی پاسخ میگذاشت.
با «شهین» تماس گرفتم، اما او به این بهانه که شاید دکتر به خارج کشور رفته باشد مرا دلداری میداد تا این که گوشی تلفن «شهین» هم خاموش شد و من که آدرسی از او نداشتم، به باشگاه ورزشی رفتم که استادمان گفت: «شهین» از همسرش جدا شده و به شهرستان رفته است. تازه فهمیدم که دردام شیادان کلاهبردار افتاده ام و کارت آقای دکتر هم قلابی است، اماای کاش.
خراسان