«هاها هاها ها» گفتنهای آقای ووپی در مجموعه کارتونی ماجراهای تنسی تاکسیدو و چاملی باز هم با صدای ملکآرایی. البته «ها»گفتنهای این صداپیشه کمی هم متمایل به حروف صدادار «اِ» یا حتی «اُ» و اصلا چیز نامفهومی میان این سه بود که بیشتر به «آ» میمانست و نمادی از دانستگی زیاد آقای ووپی بود و نیز علاقه زیادش به بازگویی این دانستهها و انتقال آن به تنسی تاکسیدو و چاملی (و در اصل بچههای توی خانه!)
ـ دوست بنفش من! «بیگلیبیگلی با اجرای محشر زندهیاد اصغر افضلی» و در مقابل:
ـ بله، انگوری! گفتنهای زندهیاد صادق ماهرو که دو سیلاب نخست را با آکسان و حالت خاصی ادا میکرد و سپس با مکث کمتری از سیلاب سوم یعنی «ری» عبور میکرد و همین لحن ویژه، آن را بر سر زبانها انداخته و معصومیتی خاص به «سیماچه»! این گوریل ۱۵ متری بنفش بخشیده بود.
ـ پینوکیو! پینوکیو! گفتنهای پدر ژپتو و در مقابل:
ـ پدر ژپتو! پدر ژپتو! گفتنهای پینوکیو (با صدای نادره سالارپور) و برعکس آن (با صدای نصرتالله حمیدی در نقش ژپتو)، در زمانهایی که یکدیگر را گم میکردند یا نگران هم میشدند؛ دیالوگ متقابلی که در این سریال مشهور و پرطرفدار کارتونی (و شاید هم محبوبترین، در زمان خودش) به نوعی و گاه و بیگاه میان زوج پینوکیو و جینا (ناهید امیریان) نیز تکرار میشد؛ البته شاید صدای مشهور «تِقتِقتِقّ» مخصوص پای پینوکیو نیز به عنوان یک افکت صوتی و نه دیالوگ، هنوز در ذهن افراد بسیاری مانده باشد و اگر بخواهیم با این دید، به ترجیعبندهای افکتیو و دیالوگیِ آن زمان بنگریم، میتوانیم یک قطعه موسیقی مشهور ـ مشهورترین؟ ـ را هم به این سیاه اضافه کنیم:
ـ دِرِم، درم، درم درم درم درم درم، دِرِرِرِم!…
شاید همین اشاره کلامی ولی بشدت جاافتاده شما را به یاد آهنگ و تم مشهور «پلنگ صورتی» ساخته هنری مانچینی که مشهور است جزو ۲۰ موسیقی متن برتر قرن اخیر انتخاب شده و آهنگساز، آن را براساس سبک جاز نوشت و بخشی از نتها نیز را براساس حرکات بدن کارتون «پلنگ صورتی» بنا گذاشت. نظیر رابطه صداکردن و جواب دادن دوطرفه میان پینوکیو و پدر ژپتو و پینوکیو و جینا، در دیگر کارتون سریالی و پرطرفدار آن زمان یعنی «سندباد» است (با دوبله ناهید امیریان) و پرنده همیشهدوست و همراهش «شیلا» (با اجرای زندهیاد مهدی آژیر) ـ هرگاه که یکی یا هر دو آنها به مخاطره میافتاد ـ تکرار میشد:
ـ سندباد جونم!
ـ شیلا!
بجز اینها دیگر دیالوگهایی هم بود که اگرچه به ضرورت کاربردشان نمیتوانست و نمیشد تا بر سر زبانها بیفتد (مثل آن ترجیعبند مشهور «بگیرش جو!» که هر بار چند مرتبه در سریال زنده «در تعقیب جو» میشنیدیم و متعاقبش «جو» سگ باهوش و دستآموز داستان، دست به کار میشد) اما به هر حال، جزو دیالوگهای پرتکرار ـ دستکم در خود یک برنامه نمایشی تلویزیونی نظیر کارتون زنده یا فیلم و سریال ـ بودند. یاد آن روزها به خیر… .
جام جم