stat counter
تاریخ : یکشنبه, ۲ دی , ۱۴۰۳ Sunday, 22 December , 2024
  • کد خبر : 20001
  • 24 آذر 1394 - 19:58
10

سرزمین جاذبه های رها شده

دیدن اهرام مصر، آکروپولیس یونان یا پالاسیوم ایتالیا برای هر جهانگردی یک آرزوی بزرگ است، همان قدر که دیدن کهن ترین کشور دنیا، ایران. چقدر خوش اقبال اند مردمانی که در یکی از این کشورهای باسـتانی زندگی می کنند و چقدر ناکام اند، اگر قدر این نعمت نطلبیده را ندانند!

قلم | qalamna.ir :

در این گزارش که به قلم ارمغان زمان فشمی در شماره روز شنبه سی ام خرداد ۱۳۹۴ خورشیدی انتشار یافت، می خوانیم: برای یک هموطن که به جهانگردی علاقه مند است، ایرانگردی می تواند نخستین گام باشد. هر ایرانی، فهرست بلند بالایی از آثار باستانی و مناطق تاریخی پیش رو دارد که دیدن تک تک آنها می تواند تجربه ای منحصر به فرد باشد. به پایان رساندن این فهرست ممکن است مدت ها به طول بینجامد، اما دیدن چند منطقه و اثر تاریخی، خیلی زود این نتیجه را به دست می دهد که ما ایرانیان با گذشته خود چندان مهربان نبوده ایم و آن را به هزارتوی تاریخ سپرده ایم. اغلب آثار تاریخی ما به حال خود رها شده اند و حرفی از آنها در میان نیست، تا آنجا که حتی در میان عامه مردم شناخته شده نیستند.

بسیاری از این آثار با سوء مدیریت و بی توجهی آشکار یا به بهانه نداشتن بودجه در معرض خطر نابودی قرار گرفته اند و حتی آثاری که خوش اقبال تر بوده و از سال ها پیش ثبت ملی و جهانی شده اند، از این خطر در امان نیستند.

در سفری به استان کرمانشاه، از آثار باستانی متعدد و ارزشمندی بازدید کردیم که بی هیچ حصر و حصار، در نبرد با باد و باران و آفتاب، وانهاده شده اند، حال آن که هریک از آنها می تواند شمار قابل توجهی از جوانان مملکت را مشغول به کار کند و گروه های جهانگرد را از گوشه و کنار دنیا به ایران بکشاند.

اگرچه پا نهادن به مناطق باستانی که از دیرباز تا کنون، نسبتا دست نخورده باقی مانده است، بدون ازدحام و قیل و قال، می تواند تجربه ای تکرار ناپذیر و شیرین باشد و اگرچه کشاندن جمعیت به این مناطق، بدون آموزش فرهنگ صحیح بازدید از آثار تاریخی به آنها، می تواند مشکلات دیگری ایجاد کند، اما افـسوس دارد نپرداختن به داستان نخ نما شده مظلومیت میراث فرهنگی سرزمین پارسیان!‏

سفر مسوولانه

بنا به تعریف محمدعلی اینانلو، ایرانگرد و مستندساز معروف، «سفر مسئولانه» به این معناست که وقتی شما طبیعت یا محوطه تاریخی را ترک می کنید، به همان صورتی باشد که به آن وارد شده اید و از خود هیچ اثری برجا نگذارید.

اما معرفی مناطق دیدنی، پیش از آن که فرهنگ گردشگری در میان مردم جا افتاده باشد، می تواند آن مناطق را در معرض خطر آلودگی و تخریب قرار بدهد. در سال های اخیر، بسیاری از مردم که طبق تجربیات قبلی خود، از ماندن در راهبندان های غیرقابل تحمل در جاده های شمال به هنگام تعطیلات، آزرده شده اند، به سفرهایی فراتر از نوار سبز شمالی روی آورده اند. برای مدتی جزیره های جنوبی، هدف گردشگری قرار گرفتند و برای مدتی هم کویر نوردی رونق گرفت و در حال حاضر، تعداد افرادی که برای گذراندن تعطیلات، به دنبال مقصدی تازه می گردند، روز به روز بیشتر می شود. از این رو نوشتن درباره مناطق جذاب و تاریخی، مانند شمشیر دولبه ای است که می تواند ضمن بالا بردن سطح معلومات مخاطب درباره دیدنی های ایران، احتمال هجوم گردشگران ناآگاه و آسیب رساندن به این آثار را هم بالا ببرد؛ درست مانند اتفاقی که برای جنگل ابر شاهرود افتاد و علاوه بر انباشته شدن زباله توسـط مسـافران بی توجه در جای جای جنگل، گونه های نادر جانوری و گیاهی آن را در معرض خطر نابودی قرار داد.

به همین دلیل است که هنگام نوشتن از آثار باستانی استان کرمانشاه احساس دوگانه ای دارم؛ نه می توانم عظمت و شکوهی را که در گوردخمه های اسحاقوند و دربند، در طاق گرا و کاخ خسرو پرویز دیدم، نادیده بگیرم و حرفی از آن نزنم، و نه خیالم بابت دهان به دهان چرخیدن این حرف ها و رسیدن آن به افراد لاابالی که به راحتی با حضور خود در چنین مناطقی، به آنها ضربه می زنند، راحت باشد؛ کما این که به هر کدام از این اماکن رفتیم، دست نوشته ها و شاهکارهای این قبیل افراد را دیدیم که در تلاشی ناکام برای تقلید از صاحبان آن آثار بی همتا برای به جا گذاشتن ردپایی جاودانه از خود، تنها نادانی خودشان را به نمایش گذاشته بودند!‏

در غار دوران پارینه سنگی

در محوطه تاریخی بیستون، یک نفر روی صخره نوشته است: فرهاد، آمدیم، نبودی! معلوم است نویسنده جمله، بیش از آن که تحت تاثیر داستان شیرین و فرهاد و تاریخچه این محوطه قرار گرفته باشد، به فکر خودنمایی بوده است، حال آن که فارغ از وجود مجموعه ای ارزشمند از قبیل مجسمه هرکول، فرهاد تراش، نقش برجسته بلاش، بزرگ ترین سنگ نوشته جهان و سراب زیبا در بیستون، غارهای متعلق به دوران پارینه سنگی در این محوطه کافی است تا هر بیننده جستجوگری را به شگفتی وا دارد. تصور اجدادمان که خسته و باران خورده، از ترس هجوم حیوانات وحشی به این غار پناه آورده یا پس از شکار، لختی در اینجا استراحت کرده اند، دست کشیدن به دیوارهای غار را معنای دیگری می بخشد، البته اگر ناگهان مارمولک بــزرگ یا ســمندری از لابه لای شکاف صخره ها سرک نکشد و عیشت را منقص نکند!

از آخرین سفرم به استانی که بیشترین آثار تاریخی را در میان همه استان های کشور دارد، چند سالی بیشتر نمی گذرد، اما برخی آثاری که پیشتر هم دیده بودم، دستخوش تغییراتی شده اند.

چشمه ای را که گفته می شد در دل کوه طاق بستان می جوشد و ممکن است به کتیبه های تاریخی این منطقه آسیب برساند، به بیرون از کوه هدایت کرده اند، اما حالا آب در جوی آبی درست پای کتیبه ها جریان دارد و صخره ها دو رنگ شده اند. گویی قرار است همان بلایی که «سد سیوند» بر سر محوطه های تاریخی در استان فارس آورد، این بار بر طاق بستان نازل شود. دیوارهای باستانی که ظاهراً کارگران طی حفاری های اخیر، همچنان در حال بیرون آوردن آنها هستند، به سکوی نشستن بازدید کنندگان خسته تبدیل شده است، چرا که هیچ تابلو و راهنمایی نیست تا قدمت آنها را یادآوری کند. به ناچار موضوع را به سربازی که وظیفه نگهبانی از محوطه بر عهده اوست می گوییم تا از مردم تقاضا کند جای دیگری بنشینند!‏

در معبد آناهیتا

از میان پرستشگاه های ناهید- ایزدبانوی آب- در ایران، نیایشگاه های همدان، شوش و کنگاور که ویرانه های آن هنوز پابرجاست، از همه مجلل تر بوده اند. ارتفاع ستون های معبد آناهیتای کنگاور – که دومین بنای سنگی ایران پس از تخت جمشید است- نسبت به قطر آنها سه به یک است و این باعث شده است در میان تمام معابد دنیا بی نظیر و منحصر به فرد باشد.

تحقیقات اولیه، این بنا را مکانی برای پرستش الهه آناهیتا در دوره اشکانی دانسته است که تیریدات ها (تیردادها – تعدادی از پادشاهان اشکانی) در آن تاج گذاری کرده اند، اما با کاوش های بعدی در سال ۱۳۵۴ خورشیدی و پیدا شدن سنگ کنگره ای مشابه طاق گرا در سرپل ذهاب، دریافتند که ممکن است این بنا باقی مانده یکی از کاخ های خسرو پرویز در دوره ساسانی باشد.

در طول هزاران سال، مردم محلی با ذوب گچ و آهک موجود در معبد به منظور تهیه گچ و آهک تازه، بقایای آن را نابود کرده اند. معبد آناهیتا پس از زلزله کنگاور در سال ۱۳۳۶ و ساخت و سازهای مردم، تقریباً به یک خرابه تبدیل شده بود. وامروز هم روی ستون ها و پله ها و دیگر اجزای باقی مانده از معبد، یادگار نوشـته های خـرچنگ قورباغه و بی معنی، به چشم می خورد.‏

مردم سخاوتمند و مهربان

نقش برجسته آنوبانی نی در سرپل ذهاب، با قدمت ۴۲۰۰ ساله، امروز همجوار با حیاط یک مدرسه، تنها با یک ردیف نرده از آن جدا شده است. پله های محوطه ای با این قدمت، به شکلی کودکانه و با رنگ های مختلف رنگ آمیزی شده و تابلوهای راهنما زنگ زده است. لابد اگر متن کتیبه آنوبانی نی این نبود که «پادشاه توانا، پادشاه لولوبی نقش خود و الهه ایشتار را در کوه باتیر رسم کرده است. آن کس که این نقوش و این لوح را محو کند، به نفرین و لعنت آنو، آنوتروم، بل، بلیت، رامان، ایشتار، سین و شمش گرفتار و با دو نسل او برباد رواد»، حالا همین نرده ها هم دور آن کشیده نشده بود!

در قصر شیرین، اوضاع از این هم بدتر است. از کاخ خسرو پرویز و آتشکده چهارطاقی جز ویرانه هایی برجا نمانده است که آنها نیز بدون تابلوی راهنما و حفاظ، وسط بیابان زیر باد و آفتاب، خاک می خورد. در ظهر گرم خرداد ماه، پرنده هم در خیابان های شهر پر نمی زند. گرمای طاقت فرسای قصر شیرین، بازدید از بقایای این آثار تاریخی را که فاقد هر نوع سایبانی است، دشوار تر می کند. اینها همه در حالی است که در شهری که قطعا آمار جوانان بی کار آن چشمگیر است، هر یک از این آثار می تواند منبع درآمد چندین نفر باشد. از خود می پرسم آیا مردم صبور و استوار این شهر که یک بار در جنگ تحمیلی هست و نیست خود را از دست داده اند، سزاوار این همه بی توجهی پایتخت نشینان اند؟

بخشندگی و میهمان نوازی مردم در شهرها و روستاهای استان کرمانشاه، به قدری پررنگ است که نمی توان نادیده اش گرفت.

بارها و بارها مردم برای نشان دادن نشانی درست، تا مقصد همراهیمان کردند. یک بار جوان موتور سواری که با اشاره ای گذرا از او کمک خواسته بودیم، چنان ترمز کرد که قابلمه غذایش روی زمین ریخت و همه محتوای آن از دست رفت، اما او بی توجه به از دست دادن ناهارش، باز هم با خوشرویی به پرسش ما پاسخ داد. به هر شهری که رفتیم، همه با رویی گشاده پاسخ می دادند و تعارف می کردند که میهمان شان باشیم. فروشندگان، با دیدن چهره های گرما زده ما، تنها بطری آب معدنی کاملاً یخ زده شان را که جایی در یخچال پنهان کرده بودند، برایمان بیرون می کشیدند. با آن که اغلب ایرانیان، میهمان نواز هستند، چنین گشاده رویی و گشاده دستی را پیش از این هیچ کجا ندیده بودم. برای ما که از تهران نامهربان هفتاد قبیله به آنجا رفته بودیم، قدری طول کشید تا بتوانیم به لبخندها و سخاوت ها عادت کنیم و اعتماد داشته باشیم.

در یکی از روستاها، مردی که برای برداشت عسل به سراغ کندوهایش می رفت، ضمن دادن نشانی گوردخمه های «اسحاقوند» که ۳ روستا آن طرف تر بود، بستنی سنتی هایی را که در گرمای غیر قابل تحمل ظهر شهر «هرسین»، تنها خوراک همراهش بودند، با اصرار به ما بخشید. او که معلم بود، درست در چند قدمی مان، تپه ای را نشان داد که می گفت در دوران پهلوی، ایتالیایی ها اشیای موجود در آن را غارت کرده اند.

شکوه دور از دسترس چند هزار ساله

بعد از عبور از چند پارچه آبادی، که البته اثری از آبادانی در آنها به چشم نمی خورد، به کوره راهی رسیدیم که در کمرکش کوه و در میان دشت های خالی از سکنه، به سوی گوشه ای از تاریخ سرزمین کهن، راه گشوده بود.

خودرو تنها چند کیلومتر دیگر از چنان راهی را می توانست پیش برود. یکی دو پیچ که جلو رفتیم، منظره شکوهمند گور دخمه ها پیش چشممان آشکار شد که در نزدیکی قله با خیالی راحت و با ابهتی ناشی از دور از دسترس بودن، آفتاب می گرفت.

باقی راه را باید پیاده می پیمودیم. با آن که بسیار می ترسیدم که هر لحظه یکی از آن مارمولک های سبز رنگ بزرگ زیر پایم بدود و از ترس خود را در دره سنگلاخ عمیق پرتاب کنم، اما منظره ای که پیش چشم داشتم، راه پشیمانی را بر من می بست. تنها تصور این که مردانی از هزاره های گذشته، با ابزار اولیه، چنان دخمه هایی را در میان سنگ ها تراشیده اند، کافی بود تا مرا پیش ببرد.

و چقدر شگفت انگیز است دیدن شکوه زندگی در دخمه هایی که برای مرگ ساخته شده اند؛ دخمه هایی که پیشینیان ما مردگانشان را به آنها می سپردند تا مگر زودتر توسط پرندگان و حیوانات متلاشی شوند و روح شان بالا برود. به این دخمه ها استودان (استخوان دان) نیز گفته می شود.

می توانی پیکر زن یا مردی را تصور کنی که در یک روز ابری یا آفتابی در تابوتی بر فراز دست نزدیکانش، همین مسیر را بالا آمده و در این دخمه که امروز آفتاب پرست ها در آن لانه کرده اند، مستقر شده است. سکوت مطلق کوهستان، به این خیالات دامن می زند و بازدید از گوردخمه های «اسحاقوند» را به تجربه ای بی بدیل در میان خاطراتت تبدیل می کند.

گـوردخـمه های اسحاقوند (سکاوند)، شامل ۳ مقبره صخره ای است که مربوط به دوران مادها است. «ارنست هرتسفلد»، باستان شناس و ایران شناس فقید آلمانی، ۶ مقبره در سرزمین پارس را بر می شمارد که به نظر می رسد قدیمی ترین شان، همین است.

«هرتسفلد» این مقبره را به گئومات (یا بردیای دروغین که خود را به جای فرزند کوروش جا زد و تخت پادشاهی را صاحب شد) نسبت می دهد. تنها دلیلش این است که نام «سکوند» را با نام دژی که گئومات در آن به قتل رسید، قابل تطبیق می داند. البته از آنجا که «گئومات» به دست داریوش یکم کشته شد و نمی توانست افتخار داشتن مقبره ای در خور را داشته باشد، این احتمال قوت می گیرد که او را در این کنج مهجور دفن کرده باشند.

استان های غربی کشور ما دخمه و گوردخمه بسیار دارد. اغلب این غارهای دست ساز که نشانه ای از هنر معماری دوران مادها و هخامنشیان و پس از آنها است، بی هیچ نگهبان و حصاری به حال خود رها شده اند و برای محافظت از آنها به جز ثبت ملی، عملاً هیچ اقدامی صورت نمی گیرد؛ به طوری که قاچاقچیان اشیای عتیقه گاهی با مواد منفجره اقدام به حفاری در این گوردخمه ها کرده اند!

طاق گرا، سازه زیبای ساسانی

پیدا کردن هر کدام از آثار باستانی استان کرمانشاه، به حل یک معما یا پیدا کردن قطعه ای گمشده در یک پازل می ماند. همان قدر که یافتن گوردخمه های اسحاقوند، بدون پرس و جوی روستا به روستا امکان نداشت، «طاق گرا» نیز از جاده اصلی قابل دیدن نیست. این بنای سنگی زیبا که برخی آن را به دوره‎ ‎اشکانی‎ ‎و برخی دیگر به دوره‎ ‎ساسانی نسبت می دهند، در ۱۵ کیلومتری شهرستان سرپل ذهاب، در جاده ای فرعی و در کنار راه باستانی سنگفرشی بنا شده است که روزگاری فلات ایران را به بین النهرین وصل می کرد. برای همین، وقتی با خیره شدن به اطراف، ناگهان آن را جایی در آغوش کوه پیدا کردم، فریادی از شادمانی برآوردم!

باستان شناسان برای «طاق گرا» کارکردهای متفاوتی از جمله «یادگار احداث راه کاروان رو»، «توقف گاه موکب شاهی»، «اریکه سلطنتی»، «پاسگاه مرزی» و «بنای یادبودی از پیروزی» ذکر کرده اند. به جز ما، دو مرد جوان، تنها کسانی بودند که آن روز به آنجا آمده بودند که البته قصد داشتند یک نماهنگ ضبط کنند؛ یکی از آنها خواننده بود و دیگری فیلمبرداری می کرد.

از لوکیشنی که برای کارشان انتخاب کرده بودند، معلوم بود جوانان باسلیقه ای هستند و به تاریخ کشورشان علاقه دارند. ای کاش قدری از این علاقه را متولیان میراث فرهنگی و گردشگری کشورمان داشتند تا جاذبه های منحصر به فرد ایران را این طور مهجور و بی دفاع در مقابل تعرض افراد بی فرهنگ، رها نمی کردند. گردشگری صنعتی است که خودش، خرج خودش را در می آورد و هر گونه سرمایه گذاری در آن، بسیار سودزا خواهد بود؛ از این رو حتی با بهانه کمبود بودجه نیز نمی توان سوء مدیریت و بی توجهی در این حوزه را توجیه کرد. بدیهی است که ایران می تواند به یکی از قطب های گردشگری دنیا تبدیل شود، تا حدی که دیگر به درآمد نفت هم نیازی نداشته باشد. افسوس آنان که می دانند، نمی توانند و آنان که می توانند، نمی دانند!

*منبع: روزنامه اطلاعات

هشتگ: ,

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.