از نظر روانشناسی اجتماعی جامعه ایران در شرایطی قرار گرفته که عصب اجتماعی خسته شده است. امروز زندگی روزمره مردم از جهات مختلف تحتفشار قرار گرفته است. شرایط به شکلی است که به یکباره بخش بزرگی از جامعه از بازار کار خارج شده، گستره فقر در جامعه افزایش پیدا کرده و بیکاری روزبهروز بیشتر شده است. تحرک اجتماعی حالت معکوس نیز دارد. به عنوان مثال لایههای پایینی طبقه متوسط به دلیل گسترش فقر به طبقه فرودست جامعه تنزل پیدا میکنند. از سوی دیگر تحمل مردم نسبت به مشکلات جامعه کمتر شده است. نکته مهم اینکه جنبه عینی فشارهای موجود در جامعه مشخص است اما جنبههای ذهنی را نیز باید درنظر بگیریم. وقتی فشارها برای آنها بیدلیل و بیمعنا باشد تحملش سختتر و طاقتفرساتر میشود.جنبه عینی مشکلات نیز دارای آستانه تحمل است و این آستانه تحمل تا یک زمان مشخص میتواند این مشکلات را تحمل کند. مشکل زمانی تشدید میشود که مردم تفسیر معناداری از این فشارها نداشته باشند و احساس کنند این فشارها را بیهوده تحمل میکنند. مردم احساس میکنند این فشارها نباید در این اندازه و مقیاس در جامعه وجود داشته باشد. اینکه مردم چه معناهایی به این فشارها میدهند دارای اهمیت است. هنگامی مشکلات جامعه عمیقتر میشود که فشارهای موجود برای بخش بزرگی از جامعه معنادار نباشد.اگر در سیاستهای عمومی ما خطاهایی جدی هست و به این مشکلات منتهی میشود در آن صورت عقل میگوید خودفرموده را تدبیر نیست. «نیکولاس طالب» در کتاب «پوست در بازی» عنوان میکند: «پوست سیاستمداران باید در بازی زندگی روزمره مردم باشد و اگر از دغدغههای روزمره مردم فاصله بگیرند دچار تفکراتی میشوند و تصمیماتی که میگیرند برای مردم طاقتفرسا میشود». نباید توهمات در تصمیمگیران جامعه مانع درک واقعیت زندگی روزمره مردم شود.
چرا مردم احساس میکنند فشــارهایی که تحمل میکنند، بیهوده است؟
تفاوت قدرت با مشروعیت چیست؟ مردم قدرتی را میپذیرند که برای آنها دارای معنا باشد.هنگامی که مردم یک قدرت را میپذیرند به معنای آن است که برای قدرت معنا قائلند.این در حالی است که اگر مردم برای قدرت معنایی پیدا نکنند اتفاق دیگری رخ میدهد. امروز مردم این سوال را میپرسند که چرا سیاستهای تصمیمگیران جامعه به شکلی بوده که این همه فشار روی مردم وارد شده است؟به صورت طبیعی مشکلات زمانی تشدید میشود که سیاستها بهنگام و عقلانی نباشد. این در حالی است که در جامعه ایران تغییرات مهمی ایجاد شده است. به عنوان مثال تحصیلات و میزان آگاهی و ارتباطات مردم نسبت به گذشته بیشتر شده است. به همین دلیل نیز به راحتی برخی استدلالها و توجیهات رسمی در تصمیمگیریها را نمیپذیرند. شاید گفته شود بخشهایی از جامعه این استدلالهای رسمی را میپذیرد که در چنین شرایطی ما با جامعه قطبی شده مواجه خواهیم بود.قطبی شدن جامعه به صورت غیرمنسجم و بدون توافق نیز باعث میشود همبستگی اجتماعی از بین برود. همبستگی اجتماعی یکی از ارکان اصلی سلامت اجتماعی است. بههمین دلیل اگر این همبستگی به هم بخورد جامعه با چالشهای بزرگتری مواجه خواهد شد. شهروندان باید نسبت به جامعه احساس تعلق داشته باشند و از اینکه عضوی از جامعه هستند احساس مثبتی داشته باشند. شهروندان باید احساس کنند جزئی از یک کل هستند که آن کل از همه اجزای خود حمایت میکند.اگر تهیدستان شهری در جامعه ما این احساس خود را از دست بدهند و به این نتیجه برسند که در جامعه کسی به آنها توجه نمیکند احساس خود را نسبت به کل از دست میدهند. نکته مهم دیگر اشتراک اجتماعی است. شهروندان باید احساس کنند در جامعه نقش دارند. در شرایط کنونی تهیدستان، حاشیهنشینها و طبقات فرودست جامعه احساس میکنند جامعه نسبت به آنها بیتفاوت شده است. این افراد با مشاهده نابرابریهای فاحش اجتماعی احساس بیعدالتی پیدا میکنند. به همین دلیل نیز نسبت به کل بیگانه میشوند.
این وضعیت تنها درباره طبقه فرودست جامعه وجود دارد؟ آیا این احساس در طبقه متوسط جامعه نیز به وجود آمده است؟
این وضعیت درباره طبقه متوسط نیز وجود دارد. بخش بزرگی از طبقه متوسط از دایره این طبقه خارج شده و وارد طبقه پایین شدهاند. این به معنای اخراج بخشی از طبقه متوسط از این طبقه بوده است. مشکل دیگر بخش بزرگی از طبقات متوسط جدید شهری ما در پذیرش اجتماعی است. در پذیرش اجتماعی، گروههای اجتماعی باید احساس کنند تفاوتهای آنها جدی گرفته میشود. باید تفاوتهای قومیتی، جنسیتی، مذهبی و… مورد پذیرش قرار بگیرد. اگر احساس شود که این تفاوتها جدی گرفته نمیشود جامعه در وضعیت نامطلوبی قرار خواهد گرفت. به عنوان مثال در تحقیقاتی که ما انجام دادهایم، مشخص شده که بسیاری از دختران جوان بدون اعتراض نسبت به ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به دنبال سبک زندگیای هستند که خودشان به آن تمایل دارند. در این زمینه نیز هیچ ستیزی با ساختارهای موجود ندارند و تنها دغدغه سبک زندگی دیگری دارند. با این وجود به دلیل اینکه تحمیلاتی به آنها وارد میشود آنها نسبت به این تحمیلات از خود مقاومت نشان میدهند.این افراد هیچ دعوایی با کسی ندارد و تنها دوست دارد لباسی بپوشند که دوست دارند. هنگامی که نوعی از سبک زندگی به آنها تحمیل میشود مقاومت آغاز میشود. دلیل آن نیز این است که فرد احساس میکند مورد پذیرش قرار نمیگیرد. از سوی دیگر همبستگی اجتماعی زمانی محقق میشود که شهروندان به نهادها و سیستم اعتماد داشته باشند. در چنین شرایطی جامعه قابلپیشبینی خواهد بود. به عنوان مثال اگر صداهای مختلف در درون متعارض باشد در این شرایط با یک جامعه غیرقابل پیش بینی مواجه هستیم.
در حرکـت یک جامــعه به جلو ساحتهای مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی باید به صورت زنجیروار به یکدیگر کمک کنند و جامعه را جلو ببرند. این در حالی است که در جامعه ایران وضعیت به این شکل نیست و همهچیز تحتتأثیر مسائل اقتصادی قرار گرفته است. چرا چنین اتفاقی رخ داده است؟
اقتصاد یکی از ارکان اصلی زندگی مردم یک جامعه است. این در حالی است که در جامعه ایران اقتصاد دفرمه شده است. اقتصاد در ایران بیش از اندازه سیاسی شده است. در چنین شرایطی این اقتصاد از نرم یک اقتصاد عقلانی، محاسبهگر و سود و زیان خارج میشود. این در حالی است که کشور، تنشهای مهمی نیز با آمریکا و برخی از کشورهای منطقه دارد. در چنین شرایطی معنای فشارهای اقتصادی برای مردم است که تأثیر این فشارها را کم یا زیاد میکند. نهادگرایانی مانند «نورث» جوامع را به دو دسته «نظم دسترسی محدود» و «نظم دسترسی باز» تقسیم میکنند. در نظم دسترسی محدود سازمانهای الیت انحصاری و دسترسیهای محدود به اطلاعات و انواع امتیازات سیستماتیک نابرابر است و افرادی وجود دارند که از رانتهای مختلف بهره میبرند. این در حالی است که بخش دیگری از جامعه چنین دسترسیای ندارند. این نظم دسترسی محدود به همراه فشارهای اقتصادی نتیجه دیگری به بار خواهد آورد. در چنین شرایطی مردم احساس میکنند با نابرابریهای سیستماتیک مواجه هستند.
این در حالی است که نظم دسترسی باز متکی بر رقابت، دسترسی آزاد به سازمانها و حاکمیت قانون برای انسجامبخشی به جامعه است. نکته دیگر اینکه ممکن است در جامعه نارضایتیهایی وجود داشته باشد اما ساختارهایی به عنوان ضربهگیر وجود دارد. در چنین شرایطی امکان نهادینه سیستماتیک قانونی وجود دارد که از این طریق میتوان به سیستم نقد وارد شد. بین ارادهها و ساختهها در هر جامعهای باید موازنه برقرار باشد. در مردم اراده معطوف به زندگی وجود دارد. تعبیر اراده معطوف به قدرت نیز در این بار صدق میکند. قدرت به معنای امکان تأثیر گذاشتن بر محیط. انسان در محله و جامعهای که زندگی میکند باید احساس کند دارای قدرت است. اگر فرد در جامعهای احساس کند که دارای قدرت کافی برای تأثیرگذاری نیست، دچار حس بیقدرتی میشود.
احساس بیقدرتی برای فرد حس بیگانگی به وجود میآورد. بیقدرتی به معنای این است که فرد ارادهای دارد که ساختهای جامعه اجازه نمیدهد این ارادهها تأثیرگذار باشد و به نتیجه برسد.امروزه در همه ساختهای جهان نابرابری و بیعدالتی وجود دارد. این وضعیت در کشورهای غربی و آمریکا نیز وجود دارد. با این وجود در این کشورها انعطافهایی وجود دارد و مردم میتوانند با ضربه گیرهایی که وجود دارد اراده خود را بر ساختارها منتقل کنند. به همین دلیل بخشهایی از نارضایتی مردم تعدیل میشود و گشایشهایی صورت میگیرد. نباید شرایطی به وجود بیاید که برخی از مناطق کشور احساس کنند مستعمره مرکز حکومت در تهران هستند یا از بازی خارجند و به شهروند درجه چندم تبدیل شدهاند. بخشهایی از جامعه نیز از نظر رفاهی زیر خط فقر هستند. در چنین شرایطی موازنه بین ارادهها و ساختها به هم میخورد و ارادهها ساختارشکن میشوند.هنگامی که ارادهها میتوانند با ساختها وارد گفتوگو و چانهزنی شوند شرایط میتواند رو به بهبود برود اما اگر ارادهها احساس کنند نمیتوانند با ساختها وارد گفتوگو و مذاکره و چانهزنی شوند و نقش موثری ندارند در آن صورت این ارادهها تدریجا شکل ساختارشکن به خود میگیرد.تحقیقات نشان میدهد که جامعه ایران در مسیری در حال حرکت است که تحمل مردم دارد کمتر میشود.
چرا در حالی که تحمل مردم نسبت به گذشته کاهش پیدا کرده و فشارها نیز بیشتر شده اما جامعه به مسیر خود ادامه میدهد؟ آیا یک قوه عاقله تاریخی که ریشههای فرهنگی و اجتماعی در تاریخ ایران دارد باعث میشود جامعه ایران به راه خود ادامه بدهد یا تجربههای تاریخی به مردم ایران آموخته که نباید بیگدار به آب بزنند؟
یک نوع عقلانیت محدود در ایران شکل گرفته است. در اعتراضات اجتماعی سالهای اخیر نیز بخشهایی از جامعه شاید با اعتراضکنندگان همدل بودند اما همراهی نمیکردند. به این وضعیت عقلانیت محدود گفته میشود. عقلانیت محدود در شرایطی مطرح میشود که افراد در زمان تصمیمگیری با محدودیت اطلاعاتی، گستردگی و پیچیدگی مساله، محدودیتهای شناختی ذهن و محدودیت و ابهامات دیگر مواجه هستند. در این حالات تصمیمگیرنده به جای راهحل بهینه در پی دستیابی به راهحلی رضایتبخش است. وضعیت ژئوپلتیک، ژئوکالچر و ژئواکونومیک ایران و مجموعه شرایط تاریخی جامعه ایران، مردم را با توجه به یک عقلانیت محدود به این نتیجه میرساند که نمیتوانند همه خواستههای خود را در کوتاهمدت محقق بدانند. این یک خصیصه فرهنگی است که بیدلیل نیز به وجود نیامده است. این یک نوع هوشمندی است که میشود به او هوش زمینهای گفت.مردم ایران نسبت به کانتکست تاریخی خود یک هوش زمینهای دارند. نمیتوان هوش و خرد جامعه را تحقیر کرد. در جامعه نوعی خرد وجود دارد که عنوان میکند در شرایط کنونی دست به عصا حرکت کن. البته نباید برداشت اشتباهی از این هوش زمینهای صورت بگیرد مبنی بر اینکه مردم رضایت کامل دارند یا تغییرات را نمیخواهند. این دیدگاهی است که ممکن است در بین برخی از تصمیمگیران جامعه مطرح باشد. مردم بسیار اعتراض دارند ولی عقلشان میگوید به خاطر ایران و آینده فرزندانشان با احتیاط عمل کنند. باید قدر این مردم را دانست و سیاستهای بههنگام و مؤثر برای اصلاحات ساختاری داشت. اگر تحمل مردم از این آستانه عبور کنند بدوناینکه حتی خودشان بخواهند کار از دستشان خارج میشود. قرار نیست مردم به صورت آگاهانه به دنبال تغییرات رادیکال باشند. بنده معتقدم در شرایط کنونی تغییرات رادیکال برای جامعه خطرناک است.امروز جامعه در یک وضعیت حساس قرار گرفته است. مردم نیز مشکلات را مشاهده میکنند اما این احتمال وجود دارد که نتوانند این مشکلات را تحمل کنند. در چنین شرایطی گامهای مهم و موثر بههنگامی از سوی سیاستگذار باید برداشته شود. باید شرایطی به وجود بیاید که مکانیسمهای ایمنی جامعه از بین نرود و تابآوری اجتماعی بیشتر شود. امروز جامعه ایران با امیدهای لرزان و بیمهای بزرگ مواجه شده است. امیدهای مردم ایران حالت پرنوسان و لرزانی پیدا کرده و بسیاری از مردم نمیدانند در آینده چه خواهد شد.این در حالی است که بیمهای مردم روزبهروز بزرگتر میشود. از سوی دیگر جامعه ایران با بهنگامی یا نابهنگامی تغییرات مواجه است و این دغدغه را دارد که آیا تغییرات بهموقع و کنترل شده صورت خواهد گرفت یا تغییرات به شکل سراسیمه خواهد بود. بهترین سناریویی که میتواند امیدها را تقویت و تغییرات را اساسی و بهنگام و بهموقع کند این است که اصلاحات نهادی و ساختاری در نهادهای تصمیمگیر جامعه صورت گیرد. تا زمانی که این اصلاحات ساختاری و نهادی صورت نگیرد تابآوری جامعه رو به کاهش پیدا میکند.