گروه سیاسی: روزنامه آرمان نوشت: تعداد، تنوع و سطح کاندیداهای اصولگرا در انتخابات ریاستجمهوری جذابیت خاص این مقام برای به صفشدگان مذکور را نشان میدهد و سوال مهمی را بهوجود میآورد که در اوج مشکلات، بحرانها و پیچیدگیهای موجود اشتیاقی چنین خیرهکننده ناشی از کدام تصور و براساس چه تحلیلی صورت میگیرد؟
ایشان در خویش شاهد کدام قدرت و مدیریت هستند که میتوانند حداقل رضایت درونی ایجاد کنند که پا در این عرصه بگذارند و شرمنده مردم نشوند و خسارت هم نبینند؟ اگر با نگاهی استاندارد به موضوع بنگریم قاعدتا افراد و شخصیتهای مختلف سیاسی در این اوضاع سخت و پرابهام نهتنها خود را در معرض چنین آزمون بزرگی قرار نمیدهند که از آن میگریزند و عطایش را به لقایش خواهند بخشید.کما اینکه در میان اصلاحطلبان تقریبا وضع به همین صورت است و هرکس موقعیت و بضاعت لازم را دارد پیشنهادها را رد میکند و به زبان بیزبانی میگوید: برو این دام بر مرغ دگر نه… درست هم همین است: با خزانهای خالی، با اختیارات کم رئیسجمهور، انتظارات بحق و سربهفلککشیده مردم و وجود گرداب هولناکی از بحرانها و چالشها و معضلها کمتر کسی توان مدیریت اوضاع را خواهد داشت و اگر نخواهد جان و آبرو بر سر موضوع بگذارد و اجتماع مردم حجت را بر او تمام نکرده باشد عقل حکم میکند که بگریزد.اما درعالم واقع خصوصا در میان اصولگرایان اینگونه نیست و تصورات و تحلیلهایشان با چارچوبهای استاندارد فاصله زیادی دارد.
اگر نیمنگاهی به وضع موجود و سرگذشت دورانهای ریاستجمهوری بیندازیم احتمالا بتوانیم از زاویه نگرش این محترمان سر دربیاوریم و حق بدهیم که بهوفور وارد معرکه شوند و حتی مبارز طلب کنند. واقعیت امر این است که ریاستجمهوری اصولگرایان با اصلاحطلبان تفاوت بسیار دارد.
در دوران اصلاحات هر ۹ روز برای رئیسجمهور یک بحران درست میشد ولی در دوران آقای احمدینژاد نهتنها کسی جرات بحرانآفرینی نداشت که خودشان معرکهها میساختند و گاهی بدون کوچکترین ضرورتی با شورای امنیت سازمان ملل گلاویز میشدند و قطعنامهدانشان! را پر میکردند و کسی هم نمیتوانست ایشان را بازخواست کند که مثلا حالا طرح موضوع هولوکاست چه ضرورتی دارد و چرا باید از ناکجاآباد رنجی بر رنجهای مردم خود بیفزاییم؟
انواع مسافرتهای خارجی ایشان بدون توجیهات دیپلماتیک انجام میگرفت و در نوبت آخر که به نیویورک تشریف بردند ۱۵۰ نفر با خانوادهها را همراه خود بردند و خدا میداند که چه هزینهای پرداخت شد و آب از آب هم تکان نخورد!از همه مهمتر در یک پدیده کمسابقه اقتصادی ۸۰۰میلیارد دلار درآمد برای کشور حاصل شد ولی هنوز که هنوز است ۲ خط پاسخ ندادهاند که این پول را کجا و چگونه مصرف کردند و خزانه خالی را تحویل دولت بعد دادند!؟
وقتی تصدی پستها در یک جناح اینگونه باشد و تازه انواع حمایتهای غیبی را دریافت کنند و صداوسیما هم حداقل در ۷ سال تصدی وی از او معجزه مدیریت بسازد هم فال است و هم تماشا و دیگران که احیانا سوابق بیشتری دارند حق دارند رویای ریاستجمهوری را در سر بپرورانند و بخت خویش را در این وادی بیخطر و بیسوال و جواب بسنجند! البته اینگونه مدیریت و احوال پیرامونی آن در میان اصولگرایان در پست ریاستجمهوری تنها خلاصه نمیشود و در شهرداری هم وضع کم و بیش همین بود و حدود ۱۵سال پایتخت در دست اصولگرایان بود و هنوز هم به بسیاری از ابهامات و سوالهای مهم و مستند پاسخی نمیدهند و مشکلی هم متوجهشان نمیشود. البته مشکل مدیریت بدون مزاحمت و بیشترین پشتیبانی چیز بدی نیست که خود یک امتیاز است و میتواند در رفع بسیاری از چالشها کمکرسان باشد، مشکل آنجاست که وقتی افراد خصوصا در حساسترین پستها و مقامات دائما مورد سوال قرار نگیرند و ملزم به پاسخگویی نباشند و گاهی سوالکنندگان در حد نمایندگی مجلس را مسخره کنند، خسارات عظیمی به بار میآورند که تا سالها گریبان کشور و مردم را خواهد گرفت. از هماکنون با وجود مجلسی همراه که مقدمات ریاستجمهوری افراد خاصی را فراهم میکند بیم تکرار دوران معجزه هزاره سوم هراسی بعید نیست، با این تفاوت که این بار اوضاع بسیار شکنندهتر است و استحکام پایههای کشور چنان نیست که تاب ماجراجوییها و مدیریتهای باری بههرجهت را داشته باشد.
ایشان در خویش شاهد کدام قدرت و مدیریت هستند که میتوانند حداقل رضایت درونی ایجاد کنند که پا در این عرصه بگذارند و شرمنده مردم نشوند و خسارت هم نبینند؟ اگر با نگاهی استاندارد به موضوع بنگریم قاعدتا افراد و شخصیتهای مختلف سیاسی در این اوضاع سخت و پرابهام نهتنها خود را در معرض چنین آزمون بزرگی قرار نمیدهند که از آن میگریزند و عطایش را به لقایش خواهند بخشید.کما اینکه در میان اصلاحطلبان تقریبا وضع به همین صورت است و هرکس موقعیت و بضاعت لازم را دارد پیشنهادها را رد میکند و به زبان بیزبانی میگوید: برو این دام بر مرغ دگر نه… درست هم همین است: با خزانهای خالی، با اختیارات کم رئیسجمهور، انتظارات بحق و سربهفلککشیده مردم و وجود گرداب هولناکی از بحرانها و چالشها و معضلها کمتر کسی توان مدیریت اوضاع را خواهد داشت و اگر نخواهد جان و آبرو بر سر موضوع بگذارد و اجتماع مردم حجت را بر او تمام نکرده باشد عقل حکم میکند که بگریزد.اما درعالم واقع خصوصا در میان اصولگرایان اینگونه نیست و تصورات و تحلیلهایشان با چارچوبهای استاندارد فاصله زیادی دارد.
اگر نیمنگاهی به وضع موجود و سرگذشت دورانهای ریاستجمهوری بیندازیم احتمالا بتوانیم از زاویه نگرش این محترمان سر دربیاوریم و حق بدهیم که بهوفور وارد معرکه شوند و حتی مبارز طلب کنند. واقعیت امر این است که ریاستجمهوری اصولگرایان با اصلاحطلبان تفاوت بسیار دارد.
در دوران اصلاحات هر ۹ روز برای رئیسجمهور یک بحران درست میشد ولی در دوران آقای احمدینژاد نهتنها کسی جرات بحرانآفرینی نداشت که خودشان معرکهها میساختند و گاهی بدون کوچکترین ضرورتی با شورای امنیت سازمان ملل گلاویز میشدند و قطعنامهدانشان! را پر میکردند و کسی هم نمیتوانست ایشان را بازخواست کند که مثلا حالا طرح موضوع هولوکاست چه ضرورتی دارد و چرا باید از ناکجاآباد رنجی بر رنجهای مردم خود بیفزاییم؟
انواع مسافرتهای خارجی ایشان بدون توجیهات دیپلماتیک انجام میگرفت و در نوبت آخر که به نیویورک تشریف بردند ۱۵۰ نفر با خانوادهها را همراه خود بردند و خدا میداند که چه هزینهای پرداخت شد و آب از آب هم تکان نخورد!از همه مهمتر در یک پدیده کمسابقه اقتصادی ۸۰۰میلیارد دلار درآمد برای کشور حاصل شد ولی هنوز که هنوز است ۲ خط پاسخ ندادهاند که این پول را کجا و چگونه مصرف کردند و خزانه خالی را تحویل دولت بعد دادند!؟
وقتی تصدی پستها در یک جناح اینگونه باشد و تازه انواع حمایتهای غیبی را دریافت کنند و صداوسیما هم حداقل در ۷ سال تصدی وی از او معجزه مدیریت بسازد هم فال است و هم تماشا و دیگران که احیانا سوابق بیشتری دارند حق دارند رویای ریاستجمهوری را در سر بپرورانند و بخت خویش را در این وادی بیخطر و بیسوال و جواب بسنجند! البته اینگونه مدیریت و احوال پیرامونی آن در میان اصولگرایان در پست ریاستجمهوری تنها خلاصه نمیشود و در شهرداری هم وضع کم و بیش همین بود و حدود ۱۵سال پایتخت در دست اصولگرایان بود و هنوز هم به بسیاری از ابهامات و سوالهای مهم و مستند پاسخی نمیدهند و مشکلی هم متوجهشان نمیشود. البته مشکل مدیریت بدون مزاحمت و بیشترین پشتیبانی چیز بدی نیست که خود یک امتیاز است و میتواند در رفع بسیاری از چالشها کمکرسان باشد، مشکل آنجاست که وقتی افراد خصوصا در حساسترین پستها و مقامات دائما مورد سوال قرار نگیرند و ملزم به پاسخگویی نباشند و گاهی سوالکنندگان در حد نمایندگی مجلس را مسخره کنند، خسارات عظیمی به بار میآورند که تا سالها گریبان کشور و مردم را خواهد گرفت. از هماکنون با وجود مجلسی همراه که مقدمات ریاستجمهوری افراد خاصی را فراهم میکند بیم تکرار دوران معجزه هزاره سوم هراسی بعید نیست، با این تفاوت که این بار اوضاع بسیار شکنندهتر است و استحکام پایههای کشور چنان نیست که تاب ماجراجوییها و مدیریتهای باری بههرجهت را داشته باشد.