بوستان استقلال؛ صادقیه
ساعت ۱۱ و ۳۵ دقیقه صبح وارد بوستان استقلال واقع در میدان صادقیه تهران میشوم؛ پارکی که در نَقل اهالی منطقه تاحدودی به محل فروش مواد مخدر مشهور است. توجهم به گوشهای از پارک و سه جوان حدود ۲۵ تا ۳۰ ساله جلب میشود که در حال گپ و گفت با یکدیگرند. بیپرده از آنها سراغ مواد میگیرم. شاید نحوه سوال کردنم که «حرفهای!» نبود، باعث شد زمان زیادی صرف شنیدن و شوخی آنها شود. در عین حال و خوشبختانه این سه جوان «ساقی» نبودند اما آنها مردی حدود ۳۵ ساله را در قسمت دیگر پارک نشانم دادند. به سراغش میروم، نمیدانم چه نشانهای در من دید که با یک کلمه همه حرف را زد: «شیشه؟!»بلافاصله بعد از تایید سوالش، از روی جدولی که نشسته بود، بلند شد و گفت: «همین جا وایسا خبرت کنم.» چند دقیقه بعد با صدای سوت مرا متوجه خودش در سمت خیابان میکند که همراه یک موتورسوار است. بدون مقدمه از من درخواست ۴۰ هزار تومان پول میکند. پول را که دادم او هم به قول خودش «متاع» را با یک شکلات تحویلم داد و گفت: «شکلات رو باز کن بخور تا کسی شک نکنه!» و در حالی که لبخند رضایتی روی لبش نقش بسته بود ، گفت: «مشتری دائمام باشی شماره «دلیوری» میدم بهت » بعد یه گازممتد به موتورسیکلتشان دادند و دور شدند.حالا ساعت ۱۱ و ۵۶ دقیقه است و این یعنی ۲۱ دقیقه طول کشید تا در این پارک به هدف مد نظر رسیدم.
زنگ بزنی دوسوته رسوندم دستت!
به جنوب غرب تهران میروم؛ اینجا هم به دنبال شیشهام اما با تجربه بیشتر نسبت به خرید اول. شاید به دلیل همین تجربه و اینکه چگونه خواستهام را بیان کنم، در بوستان ۲۲بهمن در محله «بریانک» تمام مراحل آشنایی، اعتماد، خرید و رسیدن مواد به دستم از زمانی که وارد پارک میشوم، فقط ۱۳ دقیقه طول میکشد. نکته جالبتر این که آخر سر برای فروشنده آنقدر اعتماد ایجاد شد که شماره تلفنهمراهش را هم داد و با لحنی جدی گفت: «زنگ بزنی دوسوته رسوندم دستت.»
ساقیهای نامرئی!
ساعت چهار و ۳۲ دقیقه بعدازظهر است و من در مترو عازم شرق تهرانام؛ اما اینبار نه برای خرید از پارک بلکه با کمک «سعید» جوان لاغراندامی که بهواسطه معرفی یکی از دوستانم با او آشنا شدهام. راه دیگری را برای خرید مواد بررسی میکنم. در ایستگاه تهرانپارس، سعید را میبینم؛ او تعمیرکار موبایل و ۱۸ ماه است که در ترک است.او به من از ساقیهای نامرئی میگوید؛ افرادی که هیچگاه دیده نمیشوند اما بازار پر رونقی نسبت به فروشندههای پارک دارند.سعید شماره همراه دو ساقی را در اختیارم قرار میدهد. نکته جالب اینکه سبک فروش شیوه بازاریابی و کسب اعتماد فروشنده به مشتری است. سعید به عنوان «آشنا» نام و شماره همراهم را با واتساپ برای هر دو نفر پیامک میکند و ظاهرا این ارسال به منزله تایید مشتری است. چون به گفته او حالا من اجازه دارم با آنها از طریق واتساپ پیام صوتی داشته باشم. در تماس با هر دو با نتایج نسبتا یکسانی مواجه میشوم. بلافاصله پس از اعلام پیام هر دو درخواست آدرس لوکیشن داشتند. مدعی بودند بین ۱۰ تا ۱۵ دقیقه دیگر مواد را به دستم میرسانند و اعلام کردند پرداخت فقط از طریق دستگاه کارتخوان که همراه پیک است باید انجام شود….
ساقیهای پسا کرونایی
سعید میگوید که این شیوه خرید و فروش روز به روز بیشتر میشود و به همین دلیل است که حضور فروشندههای مستقر در اماکن عمومی مانند پارکها نسبت به قبل کمتر شده و اگر در این اماکن حضور دارند بیشتر به دلیل بازاریابی اولیه است.طبق این ادعا اَشکال تازه فروش مواد مخدر، اکنون نامحسوستر از قبل شده که باید تدابیر جدیتری از سوی پلیس برای این مسئله صورت پذیرد. چراکه این سوداگران مرگ در ظاهر دیده نمیشوند اما بیشتر از هر زمانی به جامعه و خانوادهها نزدیک شدهاند.حال با توجه به اظهارنظر ابتدای این گزارش از پلیس درخصوص «دسترسی به مواد مخدر در کمتر یا بیشتر از ۵ دقیقه» باید گفت که با توجه به وسعت شهر تهران شاید نتوان یک عدد و رقم کلی برای این موضوع لحاظ کرد اما با یک بررسی ساده میدانی میتوان ادعا کرد که در وضعیت فعلی به طور میانگین در زمان ۱۵ تا ۲۰ دقیقه میشود در تهران به مواد مخدر دست یافت؛ البته این جدا از زمانی است که مشتریان خرید اول و کمتجربه صرف اعتماد سازی میکنند که طبیعتا درخریدهای بعدی این زمان کاهش مییابد.