با نگاهی اجمالی به تاریخ سیاسی ایران و فراز و نشیبهای سیستم های سیاسی و مفهوم تغییر در ساختار های سیاسی،اقتصادی و اجتماعی چگونگی فعل و انفعال پدیدههای مختلف زندگی انسانی در تاریخ ایران به روشنی قابل درک است. این روابط دارای مشخصه های خاص خود در هر دوران تاریخی است که از غالب گشتن اندیشه مانند ایرانشهری و چگونگی تعامل آن با جهان تا ورود اسلام و تاثیرگذاری آن بر سبک زندگی وشیوه های حکمرانی تا دورانهایی همچون صفوی ،قاجاریه و پهلوی که نقش مستقیمی بر ساخت پیکره امروز ایران دارند.
تاریخسیاسی مقطعی در ایران
تغییر در تاریخ سیاسی ایران و در هر حکومت همواره با تغییر جهانبینی و تخریب ابعاد مختلف حکومت های قبلی همراه بوده است برای مثال تخریب وجهه ویادگارهای صفوی توسط نادر شاه افشار یا در تاریخ مدرن ایران ازبین بردن تاریخ قاجار توسط پهلوی ها ودر دوران اخیر نیز نسبت به بعضی مقاطع تاریخی وجود دارد.همانطور که مشاهده می کنیم تاریخ سیاسی ایران، تاریخی مقطع است و تغییرات در حکومت با بی رحمی و تخریب نسبت به گذشته همراه میشود.این انقطاع های تاریخی باعث ایجاد اجتماع و زیست سیاسی آسیب پذیر در تاریخ سیاسی ایران گشته ونقطه اوج فهم این آسیب پذیری که شروع تاریخ مدرن ایران بود جنگ های ایران و روس بالاخص جنگ دوم ایران و روس بود سبب ایجاد حالت روان ضربه ای برای عده ای قلیل از سیاستمداران ایرانی گشت وصرفا در سطح افراد ترقی خواه بود نه شوک تاریخی توده ای ، همچون آنچه که در انقلاب کبیر فرانسه میبینیم.
چالش سنت ومدرنیته
بهاین ترتیب یکی از بزرگترین شوک های تاریخی ایران همچون کشوری باسابقه وبا تمدنی طولانی در عرصه تاریخ رقم خورد و گفتمان های ترقی خواهانه وریشه های اولیه تجدد در ایران به وجود آمد که سبب تلاش های زیادی جهت تئوری سازی توسعه و ترقی درایران شد و این اتفاق به طرق مختلف به منصه ظهور رسید.نکتهای که در اینجا بسیار حائز اهمیت است فهم پدیده های عقب ماندگی و پیشرفت یا به قولی مدرنسازی درایران فهمی از بالا به پایین بود. بهاین معنا که توده جامعه نیاز به دگرگونی اوضاع زندگی آنچنان که در غرب بود ،پی نبرده بودند و سبب ایجاد تناقضی طولی و عرضی در تاریخ سیاسی ایران شد که هنوز هم چالش سنت ومدرنیته در ایران یکی از بحران ها ی عمیق و عقیم مانده تاریخی در ایران است.نقطه اوج مدرنیسم سیاسی در ایران دوران رضاخان بود،مدرنیته در این دوران وارد فاز جدیدی شد که همسو با یکسان انگاری در جامعه ایرانی بود.در قدم اول سعی بر ایجاد زیست سیاسی نوینی در ایران شد که خود را قالب دولت- ملت به نمایش گذاشت . دولت – ملت در مدرنیته آمرانه و از بالا به پایین رضا خانی با کج فهمی و سیعی همراه بود که آنهم یک دولت و یک ملت بود، ملت به معنای اجتماعی انسانی با فرهنگ وشیوه زندگی و تجربه تاریخی مشترک است وسعی بر آن شد که هویت یکسانی برای همه جهت رسیدن به همبستگی ملی ایجاد شود. این هویت جدید که برای ایجاد دولت- ملت سازی بهکار گرفته شد مبتنی بر یک اتنیک خاص ،زبان واحد وجامعه یک دست بود.بااین اوصاف پروسه دولت- ملت جای خود را به دولت – اتنیک داد که سبب ایجاد اعتراضات تاریخی در دوران مدرن سازی سیاسی پهلوی ها شد.
دورهای دیگر از مدرنیسم
عرصه دیگر از مدرنیسم سیاسی در ایران مرکزیت قدرت در نقطه خاصی بود که سبب شد دولت ملت سازی در ایران به مثابه پدیدهای مدرن تاریخ اندیشه سیاسی سویه ای مرکز گرا و توتالیتر به خود بگیرد واین حالت در دوران هر دو پهلوی قابل مشاهده است.تحدید قدرت به یک مکان و یک نقطه خاصی سبب هر چه شکننده تر شدن اقتدار حکومت مرکزی میشود زیرا افراد خاص توان نفوذ به عرصه قدرت را دارند که این به نوبه خود واکنشهای سیاسی و اجتماعی خاص خود را داشت که انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ از این دسته بود و گفتمان ایدئولوژیک اسلام- شیعی به پارادایم جهانبینی ایرانی در تبادل با جهان درون وبیرون تبدیل شد . در این دوران نگاه به مدرنیسم نگاهی تلفیقی از دو اسلوب ایرانی – اسلامی شده که در پی ایجاد شیوه نوینی از سبک زندگی برای جامعه ایرانی است. در حال حاضر نیز چالش تلفیق این دو جهت ایجاد استانداردهای مد نظر خود از موضوعات عقیم مانده در مباحث مربوط به سیاست و جامعه شناسی سیاسی در ایران است.در نتیجه بنیان های مدرنیته سیاسی در ایران بر مبنای تنگ نظرانه ایدئولوژیک و یک سو نگرانه همراه بوده است که تا به حال نیز ادامه دارد و آنچه که ما از مدرنیسم در بافتهای مختلف سیاسی،اجتماعی و اقتصادی جامعه میبینیم صرفا بر ساخته ای از امکانات مدرن است و تفکر چند وجهی مدرن جایگاهی ندارد.
امید خوشبخت – کارشناس مطالعات منطقه ای – قانون