از زن جوان خواستم تا داخل ماشین منتظرم بماند اما او پشت سرم وارد خانهام شد. بعد از دقایقی، مردی ناشناس نیز قدم در آپارتمانم گذاشت و با داد و فریاد مرا متهم کرد که مزاحم همسرش شدهام. برایش توضیح دادم که اینطور نیست و من میخواستم همسرش را به خانه برسانم اما گوشش به حرفهای من بدهکار نبود. مرد خشمگین دست و پایم را بست و بعد با تهدید از من خواست تا هرچه پول، طلا و ارز در خانه دارم، به آنها بدهم. تازه فهمیدم که آنها با برنامهریزی قبلی نقشه سرقت اموالم را در سرداشتند. از ترس جانم ناچار شدم هرچه پول و طلا داشتم در اختیار آنها قرار دهم. زن و مرد سارق، هرچه پول، طلا، دلار و یورو داخل گاوصندوق خانهام بود سرقت کردند و متواری شدند.
سرنخ
با این شکایت، پروندهای تشکیل شد. کارآگاهان برای پیدا کردن ردی از سارقان راهی محل زندگی شاکی شدند. آنها در گام نخست به بررسی تصاویر دوربینهای مداربسته اطراف محل حادثه پرداختند و موفق شدند چهره زن و مرد را بهدست آورند. تیم تحقیق در مرحله بعدی به بررسی بانک اطلاعات مجرمان سابقهدار پرداختند که مشخص شد مرد جوان سارق سابقهدار و به تازگی از زندان آزاد شده است. با این سرنخ مأموران موفق شدند متهم سابقهدار را که جعفر نام داشت دستگیر کنند. او در بازجوییها اعتراف کرد که با همدستی زنی به نام ندا دست به سرقت از خانه مرد ثروتمند زده است. با اطلاعاتی که وی در اختیار پلیس قرار داد، طولی نکشید که ماموران ندا را در خانهاش دستگیر کردند.
تاوان یک اشتباه
«عشق به بازیگری کار دستم داد و مرا به ورطه نابودی کشاند؛ قرار بود تبدیل به یک بازیگر مشهور شوم، اما با تهدید یک کارگردان قلابی سر از دنیای دزدان درآوردم»؛ این اعترافات ندا زن جوانی پیش روی دادیار پرونده بود. وی در ادامه گفت: من تاوان یک اشتباه را دادم و خودم نیز قربانی شدم. ماجرا ازروزی آغاز شد که در فضای مجازی با پسری به نام آرش آشنا شدم. البته اسم اصلی او جعفر است که خودش را آرش معرفی کرد. وقتی متوجه شد عاشق بازیگری هستم به دروغ مدعی شد که آموزشگاه بازیگری دارد و میتواند مرا تبدیل به یک بازیگر معروف کند. او مدعی بود که نویسنده و کارگردان است. با وعدههایش فریبم داد. اوایل با هم چت میکردیم و بعد از مدتی با هم قرار ملاقات گذاشتیم. وقتی بهخودم آمدم متوجه شدم که دلباخته آرش شدهام درصورتی که متاهل بودم. به همین دلیل عذاب وجدان به سراغم آمد. تصمیم گرفتم به این رابطه پنهانی پایان بدهم. اما تهدیدهای آرش شروع شد و خیلی زود متوجه شدم همه حرفهایش دروغ بوده است. او نه نویسنده بود، نه کارگردان و نه آموزشگاه بازیگری داشت. همه این دروغها را برای فریب من گفته بود. وی ادامه داد: آرش وقتی متوجه شد که قصد دارم به این رابطه پایان بدهم تهدید کرد که اگر با او برای اجرای نقشهاش همکاری نکنم، تمام چتها و عکس هایم را برای شوهرم میفرستد و در دنیای مجازی منتشر میکند تا آبرویم را ببرد.
ناچار شدم از ترس آبروریزی، وارد بازی آرش شوم. او یک دزد سابقهدار بود و به تازگی از زندان آزاد شده بود. زندگی ام را به تباهی کشاند. با اجبار آرش، ناچار شدم سر راه رانندگان خودروهای مدل بالا قرار بگیرم تا دست به سرقت از آنها بزنیم. وی ادامه داد: آرش به من اطمینان داده بود که گیرنمیافتیم و شاکیان از ترس آبرویشان جرأت مطرح کردن شکایتهایشان را ندارند. اما تصورمان اشتباه بود و دستگیر شدیم. متهمان با قرار قانونی بازداشت شدند و برای انجام تحقیقات بیشتر و شناسایی شاکیان احتمالی در اختیار مأموران اداره آگاهی تهران قرار گرفتند.