هولوکاست را نماد بربریت نازیسم و آشویتس را نماد هولوکاست میدانند. در این اردوگاه بیش از یک میلیون انسان با “نظمی کارخانهای” قربانی جنون نژادگرایی شدند. آشویتس نام آلمانی شهر کوچکی در جنوب لهستان است. اما این نام با فاجعه هولوکاست مترادف شده است. در این شهر در سال ۱۹۴۰ به دستور سازمان مخوف “اساس” اردوگاهی ساخته شد که “کارخانه مرگ” نام گرفت.
“کارخانه مرگ” یعنی تأسیساتی با کار سازمانیافته برای کشتار منظم گروههای بزرگی از آدمیان بدون اینکه از آنان نشانی باقی بماند. “قطار مرگ” در ساعات بامدادی به محل اردوگاه میرسید و عصر همان روز از سرنشینان آن جز خاکستر چیزی بر جای نمانده بود. گویی هرگز نبودهاند.
سرچشمههای نازیسم
آدولف هیتلر اصلهای بنیادین دیدگاههای نژادگرایانه و یهودستیزانه خود را در کتاب «نبرد من» تدوین کرده بود. به باور او، اراده طبیعت ناظر بر تکامل زندگی است و پیششرط آن نه پیوند میان امر عالیتر و کمارزشتر، بلکه پیروزی بیچون و چرای اولی بر دومی است. قویتر باید حاکم باشد و با ضعیفتر آمیزش نکند تا بزرگی خود را از دست ندهد.
بدینسان هیتلر در طبیعت “رانشی عمومی برای پاکیزگی نژادی” قائل میشود و آن را به جامعه انسانی و تاریخ تعمیم میدهد تا نتیجه بگیرد که “طبیعت امتزاج نژاد عالیتر و پستتر را رد میکند و آمیزش این دو نژاد باعث میشود که حاملان فرهنگ در نژاد عالیتر از دست بروند”.
هیتلر معتقد بود: «نژاد آریایی عالیترین جایگاه را دارد، زیرا تنها نژاد فرهنگساز واقعی در جهان است». هیتلر علت برتری نژاد آریایی را “اراده آن برای ایثار و فداکاری” میداند. به اعتقاد او “در نژاد آریایی اراده صیانت نفس به شریفترین شکل خود رسیده است” و در آن “من” به صورت داوطلبانه خود را فدای زندگی جمع میکند.
گفتنی است که افکار نژادگرایانه و یهودستیزانه هیتلر در کتاب «نبرد من»، عمدتا از تئوریهای شبهعلمی نژادی قرن نوزدهم و نیز افکار نویسندگان و پژوهشگرانی مانند هوستون استیوارت چمبرلین، اویگن دورینگ، یولیوس لانگبن، دیتریش اکارت، هاینریش کلاس، اوتو هاوزر و آلفرد روزنبرگ گرفته شده بود که همه دارای اندیشههای نژادگرایانه و یهودستیزانه بودند.
هیتلر در توجیه یهودستیزی خود همچنین به “تئوری توطئه” متوسل میشود و ادعا میکند که هدف نهایی یهودیان “تسخیر اقتصادی جهان و زیر یوغ آوردن مردم جهان” با استفاده از دو ابزار “سرمایه مالی بینالمللی و «بلشویسم یهودی” است. او نتیجه میگیرد که باید در آلمان دولتی ایجاد کرد که مانند یک “ارگانیسم مردمی” باشد: «یک دولت ژرمن از ملت آلمان». تنها هدف این دولت باید “خدمت به شکوفایی آزادانه همه نیروهای موجود در نژاد باشد”.
هیتلر در کتاب خود تصریح میکند: «دولتی که در روزگار مسمومیت نژادی خود را وقف پاکیزگی بهترین عناصر نژادی میکند، باید روزی به ارباب جهان تبدیل شود». به باور او چنین دولتی باید برای یهودیان قوانین ویژه وضع کند. هیتلر ریشه کمونیسم را در یهودیت میدانست.
سیستم مدرن ترور
قدرت مطلق به مشروعیت نیازی ندارد، زیرا اگر مجبور بود خود را توجیه کند، دیگر قدرت مطلق نبود. قدرت مطلق وسیلهای در خدمت هدف نیست بلکه خود هدف است. قدرت مطلق، فضای امر سیاسی را یکسره نابود میکند، از این رو میباید مرعوب کند و مقاومتها را در هم بشکند.
در تاریخ ۲۱ مارس ۱۹۳۳ هاینریش هیملر که از سال ۱۹۲۹ رهبر سازمان اساس بود، دستور برپایی یک اردوگاه کار اجباری در داخائو در ایالت بایرن را صادر کرد. بعد از آن اردوگاههای دیگری در سراسر آلمان ساخته شد.
گفتنی است که اردوگاهها از حیطه اختیارات دستگاه قضایی و دادگستری آلمان بیرون بودند و مسئولیت آنها به اساس سپرده شده بود که از “ارگانهای ویژه” به شمار میرفت و مستقیم به «پیشوا» پاسخگو بود. این سازمان که در دهه بیست تشکیلات کوچکی برای محافظت شخصی از هیتلر بود، در زمان رژیم نازی به تشکیلاتی ۶۰۰ هزارنفری با ۳۸ لشکر مستقل تبدیل شد و ابزار اصلی قهر و سرکوب رژیم بود.
نخستین بازداشتشدگانی که به اردوگاهها منتقل شدند، مخالفان سیاسی رژیم نازی بودند. نخست کمونیستها و سوسیالدموکراتها و فعالان اتحادیههای کارگری و سپس اعضای احزاب لیبرال و محافظهکار. در سالهای بعد همواره گروههای تازهای تحت پیگرد قرار گرفتند و به اردوگاههای کار اجباری منتقل شدند: یهودیان، کشیشان منتقد رژیم نازی، “شاهدان یهوه” یا “پژوهشگران انجیل”، همجنسگرایان و نیز اقلیت سینتی و روما.
رژیم نازی در پی ایدئولوژی نژادگرایانه خود، سیاست فشار به یهودیان آلمان را با پیگیری دنبال میکرد. آدولف هیتلر در سال ۱۹۳۵ به حزب نازی دستور داد که ضوابطی قانونی درباره مناسبات میان “آریاییها” و “غیرآریاییها” وضع کند.
از “شب بلورین” تا “راهحل نهایی”
با آغاز جنگ در سال ۱۹۳۹ این سیاست رادیکالیزه شد. بیش از دو هزار قانون و آییننامه و مقررات علیه یهودیان به تصویب رسید که حقوق شهروندی را از آنان سلب میکرد و دست ارگانهای حکومتی را برای پیگرد و آزار آنان بازمیگذاشت. یهودیان آلمان عملا در سرزمین مادری خود به افرادی فاقد حق و حقوق انسانی تبدیل شده بودند.
با پیشرویهای ارتش آلمان در جبهههای جنگ، رهبران نازی “نقشه ماداگارسکار” برای انتقال یهودیان به این جزیره در اقیانوس هند را کنار گذاشتند و نقشهای هولناک برای کشتار آنان طراحی کردند. در تاریخ ۳۱ ژوئیه ۱۹۴۱ آمادهسازی اداری “راهحل نهایی مساله یهود” به راینهارد هایدریش، رئیس اداره کل امنیت آلمان و از همکاران نزدیک هاینریش هیملر محول شد.
رهبران نازی در تابستان ۱۹۴۱ تصمیم گرفتند همه یهودیانی را که در قلمرو نفوذ آلمان در اروپا زندگی میکردند نابود کنند. صدها هزار یهودی از همه کشورهای اروپا به گتوهایی منتقل شدند که در شرق اروپا برای آنان ایجاد شده بود. هنگامی که راینهارد هایدریش در تاریخ ۲۰ ژانویه ۱۹۴۲ در “کنفرانس وانزه” در برلین با شماری از مقامات بلندپایه اساس درباره جزئیات و ابزارهای نسلکشی یهودیان رایزنی میکرد، کشتار یهودیان و اقلیت سینتی و روما در شرق اروپا آغاز شده بود.
«آشویتس بیرکناو»؛ کشتارگاه آدمی
آشویتس از یک اردوگاه اصلی که به آن “آشویتس یک” میگفتند و دو اردوگاه جنبی به نامهای “آشویتس ـ بیرکناو” و “آشویتس ـ مونوویتس” تشکیل شده بود.
کشتار جمعی و منظم یهودیان از اوایل سال ۱۹۴۲ آغاز شد و یهودیان انتقالی از اسلواکی نخستین قربانیان بودند. به محض ورود قطار حامل قربانیان به “آشویتس ـ بیرکناو”، آنان را به صف میکردند، عدهای را برای کار اجباری برمیگزیدند و بقیه را مستقیم به اتاقهای گاز میفرستادند.
از هر قطاری که به آشویتس میرسید تنها ۱۵ تا ۲۰ درصد اسیران را برای کار زنده میگذاشتند. اما آنان که “به زندگی محکوم شده بودند” غالبا بیش از سه ماه دوام نمیآوردند. شرایط وحشتناک کار که روزانه تا ۱۵ ساعت طول میکشید، یا سرما و گرسنگی و بیماری، خیلی زود آنان را از پای درمیآورد.
“کار” در اردوگاهها را حتی نمیتوان “کار اجباری” خواند. در “کار اجباری” “جبر” وسیلهای در خدمت کار است. اما در اردوگاهها کار وسیلهای برای سرکوب و ترور بود. چنین “کاری” باید تحقیر میکرد، آزار میداد، روح و جسم زندانیان را میفرسود و سرانجام نیروی زندگی آنان را درهم میشکست.
کودکان، سالخوردگان و کسانی که توانایی جسمی برای کار اجباری نداشتند بلافاصله به اتاقهای گاز فرستاده میشدند؛ اتاقهایی که به صورت حمامهای دستهجمعی ساخته شده بودند و تا حدود دو هزار تن را در خود جای میدادند.
در تاریخ ۲۷ ژانویه ۱۹۴۵ واحدهایی از لشکر ۳۲۲ توپخانه ارتش شوروی در جبهه اوکراین، اردوگاه آشویتس را آزاد کردند. آنان انتظار مقاومت بیشتری داشتند، اما بسیاری از نازیها گریخته بودند. نازیها پیشتر حدود ۶۰ هزار زندانی آشویتس را به “راهپیماییهای مرگ” به سمت غرب واداشته بودند که بیشتر آنان جان باختند.
اگر چه نازیها اتاقهای گاز و کورههای جسدسوزی را منفجر کرده بودند، اما سربازان شوروی در این اردوگاه علاوه بر ۶۵۰ جسد، ۸۴۳ هزار لباس مردانه، ۸۳۷ هزار لباس زنانه، ۴۴ هزار جفت کفش و نزدیک هشت تُن موی سر پیدا کردند.
صدها هزار نفر در آمادهسازی و انجام این نسلکشی دست داشتند. از سربازان اساس و ماموران گشتاپو گرفته تا سربازان ارتش آلمان و نگهبانان و ماموران پلیس و نیز عاملانی که کار خود را از پشت میزتحریر انجام دادند. بیشتر این افراد بعدها به بهانه “مامور و معذور” از خود سلب مسئولیت کردند.
آلمان در سال ۱۹۹۶ روز آزادسازی آشویتس در ۲۷ ژانویه را روز گرامیداشت خاطره قربانیان رژیم نازی اعلام کرد. در سال ۲۰۰۵ سازمان ملل متحد همین روز را “روز جهانی گرامیداشت قربانیان هولوکاست” نامید. از آن زمان هر سال به این مناسبت مراسمی برگزار میشود.