«قورباغه»، «می خواهم زنده بمانم»، «سیاوش»، «ملکه گدایان» و «خوب، بد، جلف؛ رادیو اکتیو» این روزها عناوین اصلی سریالهای در حال پخش شبکه نمایش خانگی را تشکیل میدهند.
سریالهایی که هر کدام سرشار از خشونتهای غیرمعمول و غلوشده اجتماعی است و در روزهایی که مخاطب بیش از هر زمان دیگری فضایی آرام و بدون تنش را طلب میکند، لزوم مدیریتی نظام مندتر را در این حوزه گوشزد میکند.
در همین ارتباط یک منتقد از نبود تنوع در ژانرهای سریالهای نمایش خانگی و تلویزیون انتقاد و عنوان میکند: «خشونتی که در این سریالها نمایش داده میشود، حالتی اغراق آمیزشده از خشونت جامعه است؛ این در حالی است که هنرمند باید در جهت تلطیف فضای خشن جامعه گام بردارد.»محمد تقی فهیم درباره بالا گرفتن دوز خشونت در سریالهای در حال پخش شبکه نمایش خانگی و تاثیر نامطلوب آن بر مخاطب، میگوید: در سریالهایی که این روزها در نمایش خانگی پخش میشود، خشونت عاملی برای ایجاد جذابیت شده است.
این در حالی است که در جامعه ما این اتفاقات خشن به این شکل و به این شدت نیست؛ نه اینکه جامعه خشن نباشد، در جامعه خشونت وجود دارد، اما چون بلد نیستند بر اساس ویژگیهای سینمای اجتماعی درام را خلق کنند به این سمت میروند که جذابیت کارشان را حول محور خشونت قرار دهند.
این آثار تاثیر نامطلوبی را بر مخاطب خودش میگذارد. حتی در برخی از سریالهای تلویزیونی هم خشونت غیرمتعارف به تصویر کشیده میشود.
این منتقد در عین حال خشونت را جزو لاینفک جوامع امروزی میداند و در این زمینه اظهار میکند: نمیتوان خشونت را به کل در سینما و سریالهای تلویزیونی نفی کرد و مذموم شمرد؛ زیرا خشونت جزو لاینفک جوامع امروزی است.
خشونت جزوی از بدنه جوامع است و در برنامههای تصویری هم خشونت یکی از مولفههای اصلی آثار است. اما مسئلهای که در کشور ما وجود دارد این است که ما به دلیل اینکه فاقد سینمای ژانر یعنی سینمای متنوع در گونههای مختلف هستیم، خشونت خودش را اینگونه بروز میدهد و آثار بیشتر در چهار چوب گرایشات اجتماعی ساخته میشوند.او ادامه میدهد: در سینمایی که ژانر دارد، خشونت متناسب با ژانر خودش وارد درام میشود. اگر ما سینمای ژانر داشته باشیم خشونت در چهارچوب ژانر معنا پیدا میکند؛ زیرا به هر حال خشونت میتواند رویکردهای درام را باورپذیر کند.
مثلا فیلم جنگی نمیتواند بدون کشت و کشتار و تیراندازی باشد، اما از آنجایی که ما فاقد ژانر هستیم، همه خشونتها در یک گونه تحت عنوان سینمای اجتماعی متبلور شده است.
فهمیم معتقد است: اگر قرار باشد در سینمای اجتماعی به خشونت بپردازیم، باید با تحقیق و پژوهشهای روانشناسانه و جامعه شناسانه و حتی تحت نظر مشاوران جرم شناس باشد، اما به دلیل اینکه اغلب فیلم سازان ما معمولا نه صاحب سواد آنچنانی هستند و نه برای این جنبههای آثارشان هزینه میکنند، نمیآیند از چند کارشناس و متخصص علوم انسانی در آثارشان استفاده کنند.او میافزاید: وقتی خشونت در ژانر مخصوص خودش به کار نمیرود در این صورت جنبه منفی به اثر میدهد. زیرا ژانری را نمیسازیم که خشونت جزو الزاماتش است. اگر چه سریال اجتماعی هم خشونت دارد، اما متفاوت با خشونتهای دیگر است و نیاز به نگاه کاشناسانه دارد. خشونتی که در ژانر مخصوص خودش به تصویر کشیده شود، باعث بحران روانی در مخاطب نمیشود.
فهیم با بیان اینکه «اگر قرار باشد خشونت را در سینمای اجتماعی زیر ذرهبین قرار دهیم حتما باید متناسب با چهار چوبهای قانونمند اجتماعی باشد و به عبارتی مسیر ترسیم خشونت باید به سمت قانونمند کردن شهروندان حرکت کند و نه به سمت تاثیر ضدقانونی در مخاطب»، در این زمینه توضیح میدهد:
اگر خشونت را به عنوان یک فعل ضدقانونی و غیراخلاقی قبول داریم، این باور باید از ابتدای اثر در تارو پود اثر تنیده باشد و نفی خشونت کند، نه اینکه خشونت امری جذاب برای ادامه دیدن اثر شود.او سپس با انتقاد از سریال «قورباغه» (ساخته هومن سیدی) که در همان قسمت اول با صحنههایی خشونت آمیز و کشت و کشتار همراه بود، گفت: مثلا در سریال «قورباغه» به جز تیراندازی و قتل، فریادها و صداها، برخوردها و فضاسازیها هم نوعی خشونت را القاء میکند. خشونت فقط کشت و کشتار نیست.
این کارها همه چیزش خشن است. در پایان قسمت اول سریال چند نفر کشته میشوند و سریال با صحنههایی به شدت خشن و بی نتیجه تمام میشود؛ به ظاهر میخواهد ایجاد تعلیق کند تا مخاطب برای تماشای قسمت بعد ترغیب شود، اما عملا جز بحران و تاثیری نامطلوب بر مخاطب چیزی باقی نمیگذارد.
هیچ ذهنیتی به مخاطب نمیدهد تا بفهمد این آدمها کدامشان اشتباه کردند و کدامشان مسیر درست یا غلطی را رفتهاند.فهیم سپس یادآور میشود: هفته گذشته در برنامه تلویزیونی «هفت» هم گفتم، سریالهای ما هیچکدام در قسمت اول نتیجه حداقلی را به مخاطب نمیدهند و تمام کنشهای خشونت آمیز ادامه پیدا میکند تا در چندین قسمت بعد پیام مناسبی ارائه شود؛ در حالی که سریال سازی در جهان به این صورت است که در هر قسمت سیر حرکت قهرمان و ضدقهرمان طوری طراحی شده است که مخاطب تا حدودی متوجه داستان شده و نسبت به موضوع متنبه میشود. در سریالهای ما به ندرت این اتفاق میافتد.او همچنین با تاکید بر لزوم توجه بیشتر سازندگان، به اعمال محدودیت سنی برای تماشای آثار، در این زمینه چنین میگوید: در کشور ما الصاق محدودیت گروه سنی هنوز در آثار به درستی اعمال نمیشود و از طرفی در بین خانوادهها به طور کامل به عنوان یک فرهنگ جا نیفتاده است.
در کشورهای خارجی سالها در این زمینه فرهنگ سازی شده و برای خانوادهها هم جا افتاده که هر اثری مناسب یک گروه سنی است، اما، چون در کشور ما این موضوع جا نیفتاده است، هنرمندان موظف هستند تا در این زمینه دقت بیشتری کنند.
این منتقد تاکید میکند: نمیتوان گفت، چون شرایط جامعه خشن است، ما هم بازتولید شرایط اجتماعی میکنیم. اتفاقا برعکس است؛ اگر به فیلمهای مهم سینمای جهان نگاه کنیم، بسیاری از آنها در بدترین دوره تاریخی و بحرانهای اجتماعی ساخته شده اند، اما ما با تماشای آنها احساس خشونت نمیکنیم؛ حتی اگر موضوعشان هم خشن باشد دوربینشان آنقدر نسبت به فعل خشن دافعه دارد که خشونت احساس نمیشود.
این در حالی است که برخی فیلمسازهای ما میزانسن و دکوپاژ را بلد نیستند و برای مثال نمیدانند اگر چاقویی قرار است در بدن کسی قرار بگیرد، چطور نمایش داده شود تا روح مخاطب را خراش ندهد؛ اینها بر اثر بی سوادی و کم دانشی اتفاق میافتد و صرفا دارند از شرایط بهره برداری و تجارت میکنند.فهمیم با بیان اینکه ما در حال حاضر سریال تاریخی، حماسی، اکشن و کمدی نمیبینیم، خاطرنشان میکند: سریال مبتنی بر ژانر کمدی نداریم اگر چیزی هست شبه کمدی است و بیشتر طنز شفاهی در لحن و زبان است که اغلب مبتذل هستند و دیالوگهای سطحی و گفتمانهای زشت دارند.
الان در نمایش خانگی سریال جنگی و اکشن هم نداریم. حتی درام عاشقانه هم نداریم. فقط همین کارهای به ظاهر اجتماعی یا شبه جنایی است که ۳۰ قسمت پخش میشود و وقت مخاطب را میگیرد و مخاطب فقط فضاهای مالیخولیایی و بحران آمیز همراه با خونریزی و داد و بیداد میبیند.
همه سریالها حول موضوعات اجتماعی، طلاق و ازدواج و یا نهایتا شبه پلیسی است؛ بنابراین به منظور اینکه خشونت در این سریالها تاثیر منفی روی مخاطب نگذارد و بحرانهای اجتماعی را تشدید نکند، حتما باید در کنار این سریالها کارشناسان پلیسی، اجتماعی و روانشناسان حضور داشته باشند. در حال حاضر سازندگان همه گونه هزینهای میکنند، به جز برای چیزهایی که واجب است.
این منتقد سینما و تلویزیون در پایان با تاکید بر نقش هنرمندان در کاهش خشونت در جامعه، میگوید: حتی اگر اجتماع هم دچار خشونت باشد، وظیفه هنرمند است که با اثرش خشونت را تلطیف و تعدیل کند و افق بهتری را در مقابل مخاطب قرار دهد.
من باور دارم هنرمندان باید در جهت تقلیل خشونت گام بردارند و در قالب درامهای جذاب و زیبایی شناسانه خشونت را برای تاثیری مطلوب ارائه دهند، اما الان چیزی که وجود دارد برعکس است؛ یعنی همین خشونت موجود در جامعه هم به شکلی خیلی اغراق آمیزتر از آنچه هست، به تصویر کشیده میشود.