پایگاه اطلاع رسانی آیتالله هاشمیرفسنجانی در حاشیه نگاری از دیدار هیأت مدیره و جمعی از اعضای خانه صنعت، معدن و تجارت جوانان ایران با رئیس مجمع تشحیص مصلحت نظام نوشت: توصیه هاشمی مثل همیشه همراه توصیه های “آقا” می شود. پیامی است برای رد صلاحیت شدگان احتمالی. که حتی اگر مظلوم واقع شدند. بدانند که، “خدا حامی مظلومان است. این یعنی ظلم رد کردن صلاحیت صالحان هم بی پاسخ نمی ماند. درست مثل آنچه در سال ۹۲ رخ داد. چرا که در نهایت آنکه صلاحیتش رد شد، هاشمی نبود. چون رد صلاحیت نهایی را مردم انجام دادند!.
در متن کامل این حاشیه نگاری آمده است: امروز چهارشنبه ۲۳ دی ماه ۹۴ است. قرار است صنعتگران به دیدار آقای هاشمی بیایند. نمی دانم چرا. ولی احساس می کنم این روزها دوباره برای آقای هاشمی بوی انقلاب و پیروزی میدهد. بوی اعتدال و برجام. چرا که اگر دی ماه ۵۷ برای هاشمی عطر خوش پیروزی انقلاب را میداد. امروز هم برایش دوباره تداعی گر همان روزهاست. دوباره بوی خوش پیروزی میآید. آن بار با امام بود، این بار با رهبری. هر دو امّا با همراهی مردم حاصل شد. هاشمی خوب میداند بی مردم نه انقلاب پیروز می شد و نه برجام به فرجام می رسید. این همان جمله ای است که ایشان دو سال قبل درباره توافق ژنو گفته بود. آن روز در اوج تخریبهای افراطیون، هاشمی با آرامش می گفت “توافق ژنو به نتیجه می رسد”، چون انتخاب یک ملّت است و امروز برجام درآستانه فرجام است.
دیدار امروز یک غافلگیری جالب داشت. قرار دیدار ساعت ۳ و نیم عصر بود ولی آیت الله یک ربع زودتر آمد. میهمانان خوشحال و ما هم دوان دوان به دنبال آقای هاشمی. راستش این رو از قول خودم و رفقای اطلاع رسانی می نویسم. همپای آقای هاشمی رفتن کار بسیار سختی است. امروزش که چنین پرکار است، جوانی اش چه بوده؟! اگر دست خدا در کار نبود و دعای امام بدرقه راهش نمی شد امروز از او با هزاران تیر زهرآگین که بر جانش زدند، چیزی باقی نمانده بود. آیت الله قبراق ایستاده است چون خدا می خواهد. به قول سعدی شیرازی: خدا، کشتی آنجا که خواهد برد/ وگر ناخدا، جامه بر تن دَرَد/ مکن سعدیا دیده بر دست کَس/ که بخشنده پروردگار است و بس!.
راستش را بنویسم. امروز برای حاشیه نگاری عقب ماندم. همه از سخنان میهمانان هم از کلام آیت الله. بخاطر همین عذر تقصیر از میهمانان امروز دارم که سعادت نوشتن کلامشان نصیبم نشد. البته اصل ماجرا،شنیدن آیت الله بود که هم درد دلها را می شنود و هم سنگ صبوری اش حرف ندارد!.
حرف اوّل آقای هاشمی همدردی با میهمانان است. همدردی با صنعتگران که همچون دیگر جوانان کشور شاهد خاک شدن آرزوهای خود، در تاریک ترین دهه انقلاب شدند. دهه ای که هم بر روی رشد اقتصادی کشور، سیمان ریخت و هم بر دامن وحدت جهان اسلام، آتشی زد که صدام هم نزده بود!. هر چند آقای هاشمی این روزها با همه همدردی می کند. چه با زخم خوردگان داخلی اعتقاد و اقتصاد چه باآسیب دیدگان مردمی در سوریه و عراق. امّا به واقع خودش صاحب عزاست. چرا که به چشم خود دید بنای وحدتی که در جهان اسلام گذاشته بود. چگونه در گذر از سیاهی دهه گذشته، یکشبه فرو ریخت. اگر می شد روزی آیت الله ناگفته هایش را می گفت. همه می فهمیدند که تمام این فتنه های داخلی و خارجی سرآغازی جز سال ۸۴ نداشت.
حرف بعدی آقای هاشمی حرف شباهت منافقین و ستون پنجم های زمان جنگ و تندروهای امروز است. حرفی که ۳۰ سال قبل هم زده بود، که “نفوذی ها در لباس انقلابی گری می آیند”.هاشمی خوب می داند که چگونه برخی انقلابی ها از ضد انقلاب بدتر می شوند. اگر به انحراف بروند و حقیقت انقلابی گری را درک نکنند. همانها که هاشمی بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ به آنان گفت: انقلابی گری، کلّه شقّی نیست!. فاصله منافق و ستون پنجم و تندروها از مو باریکتر می شود. اگر به حقیقت انقلابی گری عمل نکنند. وگرنه نتیجهی عمل آنها جملگی یکی میشود. درست مثل سنگ زدن به برجام و آتش زدن سفارت عربستان!.
آقای هاشمی در ادامه سخنانش تجلیلی می کند از نحوه برخورد مدبرانه با بازداشت ملوانان آمریکایی که میتوانست اجرای برجام را متوقف کند که اگر عقلانیت باشد هیچ حادثهای به بحران تبدیل نمیشود. درست مثل زمان پذیرش قطعنامه ۵۹۸، که آمریکا هواپیمای مسافربری ایران را زد تا دیپلماسی پایان جنگ را به بنبست برساند ولی امام همه چیز را منوط به نظر هاشمی کرد. هم اعلام جهادش را هم تدبیر مهارش را. تا مصلحت بر تندروها چیره شود. تا دیپلماسی بر جنگ فایق آید. تا عقلانیت جای احساسات را بگیرد و”فتح المبین” انقلاب رقم بخورد. هاشمی تجربه ها دارد از عبور از اینگونه بحران ها. حال زمانش، چه پایان دفاع مقدس باشد چه آغاز برجام. انجام مصلحت همیشه سخت است و دشوار. عافیت طلبی بر نمی دارد. درست مثل جام زهر است. تلخی تهمت شنیدن دارد ولی عاقبتش شیرین است. چون سعادت مردم را پیامد دارد.
حرف بعدی آقای هاشمی حرف انتخابات و تایید صلاحیتهاست. حرف انتخاباتیاش آن است که رأی مردم در اسفند ماه همه را حیرتزده خواهد کرد. درست مثل سال ۹۲٫ که خیلی از جاها و صدا و سیما دنبال انتخاب کسی دیگری بودند ولی مردم به “روحانی” رأی دادند. حرف تایید صلاحیتهای آقای هاشمی هم توصیه است. توصیه ای در تکمیل فرمایشات معنادار “آقا”. همان حرفی که برای اولین بار در طول رهبری خود زدند. تعبیر “صالحان را رد نکنید” اگر درست خوانده شود، یک حکم حکومتی بود. حکم حکومتی برای آنان که صالحانی را رد کردند!.حکم حکومتی “آقا” سال ۹۲ خطابش به مجریان بود و در سال ۹۴ خطابش به “ناظران”. رهبری این بار هم دوباره راه انتخابات را گشودند. حتی برای آنانکه نظام را هم قبول ندارند. پس انتخابات ۹۲ اگر آزمون مجریان بود. انتخابات ۹۴ آزمون ناظران است در میزان تبعیت از رهبری. تا هم صالحان را رد نکنند و هم راه را برای رأی دهندگان مخالف نظام فراهم کنند. توصیه هاشمی مثل همیشه مکمل توصیه های “آقا” می شود. پیامی است برای رد صلاحیت شدگان احتمالی. که حتی اگر مورد ظلم واقع شدند. بدانند که، “خدا پاسخ هر ظالمی را می دهد”. این یعنی ظلم رد کردن صلاحیت صالحان هم بی پاسخ نمی ماند. درست مثل آنچه در سال ۹۲ رخ داد. چرا که در نهایت آنکه صلاحیتش رد شد، هاشمی نبود. چون رد صلاحیت نهایی را مردم انجام دادند!.
درس آخر هاشمی در این جلسه حرف وحدت است. هم از بابت تاکید پیامبر(ص) به علی(ع) درباره تمکین به خواست مردم علیرغم مشروعیت آسمانی و هم تکرار توصیه تاریخی “مگر ما مسلمان نیستیم”. که اینقدر تهمت و دروغ می زنیم و نزاع می کنیم؟. البته درس امروز آقای هاشمی دو نکته اضافی هم دارد. نکته اول ظلم به آرمان امام است و نکته دوم راهکار مواجه با تخریبها. مخاطب نکته اول تندروهای انقلابی نما هستند که آرمان امام را در تهمت زنی و دروغ پراکنی یافته اند و نکته دوم هم شاید هم برای سیاسیون باشد هم برای نزدیکانش. نکته ساده ای است امّا رمز ماندگاری هاشمی در آن است. ” إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً ” برای هاشمی فقط یک آیه نیست. یک استراتژی تمام عیار رسانه ای است برای آنکه از جایگاه یک کنش گر مقتدر به رتبه یک واکنش گر منفعل، تنزل نیابد. امیدوارم هر کسی که این توصیه ها را می شنود، مقابل نص صریح آیت الله، اجتهاد شخصی نکند!.
جلسه که تمام می شود، احساس می کنم آقای هاشمی یک موضوع را بی پاسخ گذاشتند. آنهم اظهارات اخیر برخی آقایان که نوعی تعریض تاریخی به جایگاه مرجعیت بود. که اجازات علما برای کار آخوندی است و اعتباری برای اجتهاد سیاسی ندارد!. جالب است که در زمان طاغوت هم همین انتقاد را از مراجع می کردند. که شما فقط به کار آخوندی خود بپردازید و بس!. البته چرایی عدم پاسخ آیت الله را هم خودم به سرعت می یابم. وقتی رشته خیلی ها برای خبرگان پنبه می شود و سرگیجه سیاسی پدید می آید. ترس از عدم اقبال مردم هم به آن اضافه شود، مجالی جز تکرار حرفهای “ولایتیون زمان شاه” برای برخی باقی نمی گذارد. همانها که به امام هم می گفتند نه صلاحیت اجتهاد داری و نه صلاحیت انقلاب کردن را!. آنها امروز هم حاضر نیستند “خمینی دیگری” را برای خبرگان بپذیرند. جنگ ۷۰ ساله متحجران با “خمینی” ادامه دارد. چه با امام چه با بیت امام.
روایت مصلحت همچنان باقی است….