stat counter
تاریخ : سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳ Tuesday, 14 May , 2024
  • کد خبر : 34008
  • 28 خرداد 1395 - 0:20
0

مای‌بٌری که نمی‌تواند ببٌرد!

یادداشت/ شیزین کاظمیان

قلم | qalamna.ir :

photo_2016-06-03_00-30-07گروتوفسکی در آغاز کارش این پرسش را پیش کشید: تئاتر چیست؟ او در کاوشش برای دادن پاسخی به این پرسش بیان کرد که تئاتر می‌تواند بدون گریم، لباس، دکور، حتی صحنه، نورپردازی و تاثیرات صوتی وجود داشته باشد، اما بدون رابطه‌ی بین تماشاگر و بازیگر نه.
در اجرایی که ما از مای‌بٌر ابولفضل کاهانی می‌بینیم تئاتر به صورت نیمه اجرا می‌شود، مای‌بٌر دست به ایده‌ای می‌برد که در سینمای این روزهای ایران زیاد دست‌مالی شده است اما در تئاتر نه، به عبارتی ایده‌ی اثر یکی از جذابیت های کار ابولفضل کاهانی است، نور ساده‌ی سالن و خالی بودن صحنه‌ی میان تماشاگران که بازیگرانی لااٌبالی از گوشه کنارش وارد می شوند تا تماشاگر را به اجرایشان نزدیک کنند. سه جوان لات، با چاقویی سرگرد که نامش مای‌بر است.
آنها صحنه‌ی کشتن کسی را بازسازی می‌کنند و مردی پلاستیک به پا و با شلوارک جین و عینکی گرد، با لبتاپش میان تماشاگران نشسته است و هر از گاهی فاصله‌ای می‌اندازد بین روایت کار و بازیگر، شرح صحنه می‌خواند و گاهی خودش را قاتی می‌کند. اما چیزی که مخاطب تماشا می‌کند، مشخصا متنی در بطن ندارد تا تماشاگر دنبالش کند، تنها ایده ای جالب است که بین بازیگران چه در بداهه و چه با تکرار و تکرار در هدفی فٌرمی گم می‌شود. لحظاتی که از دعوا و صحنه‌ی قتل بازسازی می‌شود، به قصد این است که جرم بین دو نفر پنجاه پنجاه تقسیم شود. این قسمت از ماجرا بسیار تکرار می شود، گره‌ای بی‌فایده که اولش گم شده و میانه اش تکرار است و در پایان رها می‌گردد. التهابی از خشونت که در گلوی بازیگران پنهان شده تا چرکی‌ زندگی‌شان را به صحنه بیاورند، نقطه‌ی قوت کار است. آنها لحظات بسیاری صدایشان بلند می‌شود و با چاقویی که به دست دارند ابایی از تاختن بهم ندارند، پیراهن می‌درند و رد تیزی بر تن‌شان را به رخ یکدیگر می‌کشند. از پیک زنی‌های ته باغ می‌گویند و شیشه کشیدن، اما آنها فقط می گویند و مخاطب را وادار می‌کنند که دالی را به مدلول نرساند. مثلا عکاسی که خارج از صحنه از آنها عکس می‌اندازد چرا با بی کیفیتی وارد داستان می‌شود و سرآخر دوربین‌اش هم گم می‌شود که داد و هوارهای بعدی با این مضمون اوج و فرود بگیرد که دوربین را در کدام کوله پشتی گذاشتند که مفقود شده است… و کلیت این ماجرا بی چرا است. مردی که میان تماشاگران نشسته بود وارد شده تا کارکردی دیگر داشته باشد، چرا باید ساز بزند؟ نشسته بر زمین و ناگهانی؟ ما به دنبال چرا نیستیم اما پازل آشفته ای که در پایان نصیب مخاطب می شود نقاط قوت کار را هم از یاد او خواهد برد. به عبارتی گویا تلاش تیم به سمتی می رود که نمایشِ خشونت و آسیب این قشر از جامعه، کاملا از حالت کارکرد اجتماعی‌اش فاصله داشته باشد تا مبادا مسئولیتی به دوششان بیفتد، بازی ها و تیپ سازی‌های شگفت انگیز که در لباس ها و کلام شان در ارتباط با مخاطب و خلق تئاتر کامل اند، بیهوده می‌شوند و در پایان زمانی که شخصیت‌ها در به در بر گوشه‌های سالن می‌نشینند و دوباره یکی از آنها بر زمین نشسته و ساز می نوازد، تماشاگران با تردید اینکه آیا اجرا تمام شده است یا نه از میان شان خارج شده و سالن را ترک می‌کنند.
*کارشناس تئاتر
منبع روزنامه روزان

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.