ثبت نام احمدینژاد در وهله اول و حالا رد صلاحیت او توسط شورای نگهبان، تاکنون دو برگ برنده اصلاحطلبان در انتخابات ۹۶ بوده است که فضای بحثها و مجادلات انتخاباتی را به نفع کاندیدای مورد حمایت آنان و یادآوری ۸ سال ریاست پر هیاهوی او بر مسند ریاستجمهوری رقم زده است. این دو رویداد از آن جهت دارای اهمیت هستند که حامیان پر و پا قرص احمدینژاد که در طول ۸ سال زمامداری او، عنان قدرت را یکدست و کامل در دست داشتند و هیچگاه از حمایتهای بیدریغ خود از وی در تمام این مدت و حتی تاکنون مضایقه نکردهاند، هماکنون و از اولین روزهای آغاز دولت یازدهم، همه توان و اهتمام خود را بهکار بستند تا با حمله یکجانبه و یکدست به جانب روحانی، اولا مدیریت پر ابهام و بحثبرانگیز آمیخته از ناکارآمدی و مفسدههای گوناگون خود را از یاد و خاطره مردم بزدایند، دوماً با فرار به جلو و مهندسی معکوس وقایع و رویدادها، اذهان عمومی را به صورت غیر واقعی علیه دولت یازدهم بشورانند. کاری که البته تا پیش از این دو رویداد به مدد بهرهمندی این طیف از حمایتهای بیدریغ رسانهای از صداوسیما گرفته تا تریبونهای عمومی دیگر و برخورداریشان از حاشیه امن، تا حدودی در آن توفیق هم حاصل کردند.
از سوی دیگر ثبتنام حداکثری نامزدهای اصولگرا در این دوره از رقابتهای انتخاباتی یکی دیگر از این دسته تلاشهای ناکام بود که با هدف صفآرایی تمام قد در مقابل رقیب «تنها» و طراحی شبیخونهای مجادلاتی و تبلیغاتی به ویژه در مناظرههای انتخاباتی از سوی آنها تدارک دیده شده بود. دومین هدف آنها از این صفآرایی ترسیم تصویری بحرانی از شرایط موجود و القای ناکارآمدی دولت در مدیریت این شرایط صورت گرفته بود که آن هم به مدد رد صلاحیت همه گزینههای این طیف – بهجز دو نفر- ناکام ماند. هم اکنون اردوگاه اصولگرایان مانده است با دو نامزدی که در وهله اول با هم قابل جمع نیستند و در مرحله بعد هیچکدام از آنها به طور تمام و کمال نماینده اتفاق تازه شکل گرفته این جمع موسوم به «جمنا» نیست، تشکل «جبهه مردمینیروهای انقلاب» که هدف اصلیاش همین ایجاد و تظاهر به اجماع است.
ناگفته پیداست سکوت معنادار و سنگین رئیسی از زمان ثبتنام تاکنون، در عین حال چند تحرک نافرجام تبلیغاتیاش در حمله به اردوگاه رقیب به ویژه، نامه اخیرش به رئیسجمهور در خصوص پخش تصاویر روحانی در برنامههای کاریاش از رسانه ملی، بیش از هر چیز دست خالی وی را برای ورود به این دوره از رقابتهای انتخاباتی بر ملا کرده است. از سوی دیگر محمدباقر قالیباف که خود هیچگاه مورد اجماع طیفهای مختلف جریان اصولگرایی نبوده است و بالطبع نمیتواند برخاسته از این شبهه اتحاد موجود میان اصولگرایان باشد، به اندازه کافی کارنامهای روشن، قابل دسترس و جنجال برانگیز از ۱۲ سال مدیریت بلا نظارتش بر شهرداری تهران موجود است که او را به ویژه در مناظرههای انتخاباتی این دوره از مهمترین کارزار سیاسی کشور به لاک دفاعی بکشاند.
به هر حال تبلیغات انتخاباتی ۶ نامزد ریاستجمهوری برای تکیه زدن یک نفر بر این مسند تا سال ۱۴۰۰ آغاز شده است و تا پایان رایگیری و اعلام نتایج آرا نمیتوان نتیجه قظعی و مشخصی از این رقابت نفسگیر را پیش بینی کرد، اما به نظر میرسد با فرض ثابت ماندن همین شرایط چند چیز از هماکنون روشن است:
۱ - رئیسی و قالیباف به طور جداگانه وارد کارزار انتخابات شدهاند و اگرچه بهویژه در ابتدای امر با یکدیگر رقابت نخواهند کرد، اما احتمال کنارهگیری هرکدام به نفع دیگری هم بسیار ضعیف است.
۲ – رئیسی حرف تازهای برای گفتن ندارد و نمیتواند چهره موفق و قابل قبولی از خود در نزد افکار عمومی به ویژه در کارزار مناظرههای انتخاباتی به نمایش بگذارد.
۳ – احتمال به دور دوم کشیده شدن انتخابات بسیار ضعیف است.