روزنامه ایران نوشت: ««ما در دوران کرونا اسبابکشی کردیم. مرداد ماه سال گذشته بود و دلیلمان هم این بود که مدت زمان بیشتری در خانه مانده بودیم و دیدیم که خانهمان آنطوری نیست که حس راحتی و آسایش بدهد.» این را شبنم میگوید؛ زن جوانی که مثل خیلیهای دیگر در این دوران مجبور شده به همراه همسرش وقت بیشتری را در خانه بگذراند و دورکار باشد. همین در خانهماندن هم انگیزه اسبابکشی به خانه جدید را در آنها قوت داد: «دیدیم چقدر خانهمان کوچک و نامناسب است. چقدر همه چیز به هم ریخته میشود چون اتاقمان کوچک است و همه وسایل روی زمین میماند و حس نامرتبی میدهد. به همین دلیل تصمیم گرفتیم خانه را عوض کنیم و به خانه بزرگتری برویم. دلیل دیگرمان این بود که صدای همسایه خیلی زیاد شده بود، چون آنها هم مثل ما بیشتر وقتشان را در خانه بودند و صدایشان بیشتر شده بود و همین طور تنش بین آنها هم به دلیل همین در خانه ماندن افزایش پیدا کرده بود. در واقع باید بگویم صدایشان تمام وقت در خانه ما بود.
قبلاًهم ما از صبح تا غروب سر کار و بیرون بودیم و صدای آنها را نمیشنیدیم و هم این که خودشان سر کار بودند ولی از وقتی که بیشتر مجبور شدیم در خانه بمانیم فهمیدیم که چقدر صدایشان زیاد میآید و این خیلی آزاردهنده بود. ولی بعد که جابهجا شدیم خیلی حس بهتری پیدا کردیم خصوصاً این که پیک دوم کرونا هم شروع شده بود و ما مجبور بودیم بیشتر در خانه بمانیم. حس کردیم چه کار خوبی کردیم که جابهجا شدهایم و به خانه بزرگتری آمدهایم مخصوصاً اوایل خیلی لذتبخش بود. الان من خیلی مشکلی با خانه ماندن ندارم ولی قبلش چرا، شاید به دلیل این که وقتی اسبابکشی کردیم با علم به این که میدانستیم باید مدت بیشتری در خانه بمانیم خانه را انتخاب کردیم و چیدمان وسایل را طوری انجام دادیم که برای بیشتر خانه ماندن مناسب باشد مثلاً وسایلی را که بیشتر دوست داشتیم و استفاده میکردیم جلوی چشم گذاشتیم و چیزهایی را که خیلی استفاده نمیشد کنار گذاشتیم تا شلوغی فضا را از بین ببرد. در کل سعی کردیم فضای خالی و مناسب بیشتری به وجود بیاوریم و در نتیجه لذت بیشتری هم از خانه بردیم. الان از در خانه ماندن راضی هستیم و خدا را شکر همسایههای خوبی هم داریم. کرونا هزار بدی داشت اما یک خوبی که داشت این بود که باعث شد ما به ضعفهای خانهمان پی ببریم و با توجه به سر و صدای همسایهها و کوچکی خانه، فکر دیگری بکنیم. خیلی هم دنبال خانه گشتیم و در نهایت خانهای را پیدا کردیم که با شرایط ما با توجه به این که قرار بود مدت بیشتری در خانه بمانیم، سازگارتر بود.»
البته برای همه امکان این وجود ندارد که به تعویض خانه اقدام کنند. خانه، مکانی برای آسایش و امنیت، حالا برای خیلیها تبدیل به شکنجه گاهی برای روح شده است.
محمدرضا، کارشناس ارشد جامعهشناسی و معلم، توجه را به نکته مهمی جلب میکند: «در معماری فضای شهری دهههای ٧٠ و ٨٠ در ایران بحث فضا خیلی مهم میشود به این دلیل که فضا گران است. ما میبینیم که در معماری سنتی فضاهایی را داشتیم بهنام بهارخواب یا تراس یا مهتابی، اما مدتهاست به خاطر این که فضا گران است چنین فضاهایی تقریباً در خانهها دیده نمیشود یا تبدیل شده به فضاهای کوچکی که نهایتاً یکی دو گلدان در آن بگذارند؛ در حالی که این فضا به خاطر ماهیتشان که نه داخل خانهاند و نه بیرون از آن و از آن طرف هم داخل خانهاند و هم بیرون آن، بسیار مهم تلقی میشوند. در واقع به ساکنان این حس را القا میکند که دارند از فضای بیرون بهصورت خاص و خصوصی استفاده میکنند اما این عملاً در معماری دهه ۷۰ و ۸۰ از بین رفته و عملاً هرچه جلوتر آمد هم تبدیل به یک چیز لوکس شد. نکته دیگر این است که خود فضای خانه برای قشر متوسط هم از همان موقع تبدیل شد به جایی که عملاً دو نفر از صبح سر کار میرفتند و شب برمیگشتند و در واقع تبدیل شد به خوابگاه. نهایتاً دورهمی و مهمانی محدود شد به آخر هفته، یعنی مواقعی که خانواده میتوانست در خانه باشد و آن شکل مهمانی به صورت قدیم از بین رفت. پاندمی نشان داد که فضا در خانه چقدر مهم است مثلاً بیمار کرونایی در خانه نیاز به یک دستشویی اضافه دارد اما ما داریم راجع به قشری صحبت میکنیم که در خانهشان معمولاً یک دستشویی بیشتر نیست و امکان این که بخواهند خانهای با امکانات بیشتر بگیرند، ندارند.
حالا خود فضای خانه به کنار، فضای بیرونی هم بسیار تأثیرگذار است مثل پارکها، فضای باز و زمینهای بازی که عملاً در تهران چنین چیزی وجود ندارد و خانههای اطراف یک پارک بزرگ مثل پارک ملت را اگر در نظر بگیرید میبینید بشدت در فضایی انباشته و متراکم هستند. تعداد زیادی آدم در خانهها و شرکتهای اطراف این پارکها هستند که بهدلیل شرایط بیماری امکان اینکه همهشان از فضای پارک استفاده کنند وجود ندارد؛ این تازه مثالی از یک منطقه است که دسترسی به پارک بزرگ وجود دارد. در برخی مناطق حتی دسترسی به فضاهای کوچک هم امکان پذیر نیست. نکته دیگر این است که در دوران پاندمی به احساس تنهایی و افسردگی که به خاطر شرایط ایجاد شده، نمی شود پاسخ مناسبی داد. بیرون رفتنها با جمعهای دوستانه عملاً از بین رفته بنابراین تمام مسائل در خانه جمع میشود یعنی جای دیگری ندارید جز خانه و برای ما که تجربه مشابهی نداشتهایم این شرایط بغرنجتر است. خصوصاً بچهها از این شرایط خیلی صدمه میبینند. والدین دانشآموزان من میگویند بچههای ما عملاً به کامپیوتر معتاد شدهاند و دائم در خانه و پای کامپیوتر هستند در حالی که این بچهها الان باید بیرون از خانه بروند و از آن رشدی که در روابط اجتماعی شکل میگیرد محروم ماندهاند آن هم در شرایطی که ساختمانسازی ما طوری است که بشدت در اختصاص فضا بخیل و خسیس است و شرایط پاندمی بخوبی نشان داد که چقدر این معماری مشکل دارد. امیدوارم این درسی باشد برای معماران و سازندگان که یاد بگیرند در شرایط مشابه حداقل باید یک فضای مناسب در خانه داشته باشیم.»
شما هم حتماً تجربههای مختلفی از ماندن در خانه در این دوران دارید. خانه حالا دیگر برای خیلیهایمان مفهوم جدیدی پیدا کرده است. کسی میگفت جالب است که هیچ وقت ترکهای روی دیوار خانهام به چشمم نیامده بود و در این مدت آنقدر در خانه ماندهام که کوچکترین ایرادها در نظرم بزرگ و غیر قابل تحمل شده است. بعضیها هم تلاش کردند خانه را دلنشینتر کنند مثل خانمی که در گلفروشی در حال خرید گلدانی بزرگ بود و بهقول خودش در این مدت تلاش کرده بود فضای سبز را به خانه بیاورد. یکی دیگر باشگاه را به خانه آورده و دیگری دفترکارش را. خانه یکجورهایی دارد جای تمام فضاها را برایمان میگیرد اما خیلی وقتها خودش آنچنان فضای ناخوشایندی ایجاد میکند که آدم دوست دارد از آن فرار کند. اگر خانههایمان بهارخوابهای بزرگ داشتند، آن وقت شاید زندگی در روزهای کرونایی کمی تحمل پذیرتر میشد.»
انتهای پیام