این مرد ۱۳ سال قبل در جریان درگیری صاحب یک باغ را به قتل رسانده بود. بر اساس اوراق پرونده سال ۸۷ به مأموران پلیس خبر دادند مرد جوانی که صاحب یک باغ بود در شهریار کشته شده است. وقتی مأموران به محل رفتند، مشخص شد درگیری رخ داده و قتل احتمالا بر اثر درگیری رخ داده است چراکه ضرباتی بر بدن مقتول وارد شده بود که نشان از درگیری داشت.
با انتقال جسد به پزشکی قانونی تحقیقات آغاز شد. بررسیها نشان داد مقتول که آرش نام داشت، با سرایدارش اختلافاتی داشته است. ضمن اینکه مشخص شد مرد سرایدار به مکان نامعلومی رفته است.به این ترتیب مأموران تحقیقات خود را آغاز کردند و بعد از چند روز موفق شدند مرد سرایدار را که کامران نام دارد، شناسایی و بازداشت کنند. کامران بعد از دستگیری به قتل اعتراف کرد و گفت: من سالها بود که در باغ آرش سرایدار بودم و همه کارهایی را که باغ داشت، انجام میدادم.
همچنین بهجز کارهای باغ و نگهداری از آن من کارهای شخصی آرش را هم انجام میدادم؛ اما مدتی بود که با هم اختلاف داشتیم؛ او حقوق من را نمیداد و زندگیام با مشکل مواجه شده بود. متهم گفت: من چندباری با آرش در این باره صحبت کردم اما جواب سربالا داد. ما مدتی بود که با هم اختلاف داشتیم تا اینکه روز حادثه به من گفت اخراج شدم و باید خانه را هرچه سریعتر خالی کنم.
من خیلی ناراحت شدم و اعتراض کردم. آرش با عصبانیت به من حمله کرد و من هم با واردکردن ضرباتی سعی کردم عصبانیتم را خالی کنم. همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد. آنقدر موضوع سریع اتفاق افتاد که من نمیتوانستم دیگر کاری بکنم. از ترس فرار کردم. چند تکه از وسایلم را جمع و فرار کردم.من آنقدر ترسیده بودم که حتی نتوانستم تبری را که با آن ضربه زدم، مخفی کنم و فقط فرار کردم. بعد از اعترافات کامران صحنه قتل بازسازی و درنهایت کیفرخواست علیه متهم صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
در جلسه رسیدگی به این پرونده بعد از اینکه کیفرخواست علیه متهم خواند شد، اولیایدم در جایگاه حاضر شدند. آنها گفتند حاضر به گذشت نیستند. پدر و مادر مقتول گفتند: پسر ما هیچ کار خلافی نکرده بود. او مثل هر صاحبباغی حق داشت سرایدارش را اخراج کند اما این مرد پسر ما را به طرز فجیعی به قتل رساند. بنابراین ما درخواست صدور حکم قصاص داریم.
در ادامه متهم در جایگاه حاضر شد. او گفت: من اتهام را قبول دارم ولی به عمد این کار را نکردم. مدتها بود من حقوق درست و حسابی نگرفته بودم، با این حال ماندم و کار کردم، روز آخر به من گفت بروم. این مسئله برایم خیلی مهم بود. بعد از گفتههای متهم و وکیل مدافع او هیئت قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند و متهم را به قصاص محکوم کردند. رأی صادره مورد اعتراض متهم قرار گرفت اما دیوان عالی کشور حکم را تأیید کرد و پرونده برای رسیدگی به دادسرا ارسال شد تا حکم اجرا شود.
با انجام مراحل اداری پرونده برای اجرای حکم آماده شد. در نهایت زمان اجرای حکم تعیین شد و متهم پای چوبه دار رفت. در جلسه اجرای حکم با درخواستهای متهم و خانوادهاش اولیایدم قبول کردند که شش ماه دیگر اجرای حکم را به تعویق بیندازند تا رضایت آنها جلب شود. به این ترتیب پرونده دوباره به دادسرا برگشت.
در مدتی که اولیایدم تعیین کرده بودند رضایت آنها جلب نشد. یک بار دیگر زمانی برای اجرای حکم تعیین شد اما اولیایدم حضور نداشتند و اجرای حکم انجام نشد. تا اینکه بعد از مدتی کامران درخواست اعمال ماده ۴۲۹ کرد.
او در نامهای به دادگاه نوشت: اولیایدم حاضر به مصالحه یا اجرای حکم نیستند و من درخواست تصمیمگیری ازسوی دادگاه را دارم. در جلسه رسیدگی به این پرونده که در شعبه ۲ دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد، متهم گفت: من ۱۳ سال است در زندان هستم. روزهای سختی را گذراندم. پای چوبه دار رفتم و ساعات بسیار سخت و وحشتناکی را تحمل کردم. اولیایدم قبول کردند که شش ماه به من فرصت بدهند تا رضایت را جلب کنم؛ اما نتوانستم این کار را بکنم.
بعد از آن دیگر آنها اقدامی برای اجرای حکم نکردند و من همچنان در زندان هستم. متهم ادامه داد: من در جلسات دادگاه گفتم که تحت عصبانیت شدید قرار داشتم و اشتباه کردم. من برای قتل هم برنامهای نداشتم. با همان تبری که وسیله کارم بود ضربه زدم. اشتباه بزرگی کردم. من بارها درخواست بخشش کردم و باز هم از اولیای دم درخواست بخشش دارم؛ اما ادامه زندگی در زندان برای من غیرممکن است.بارها با اولیایدم صحبت کردهام اما آنها دیگر جواب تلفن من را نمیدهند و میگویند میخواهند من همچنان در زندان بمانم و عذاب بکشم. از دادگاه درخواست دارم بعد از ۱۳ سال تکلیف زندگی من مشخص شود. بعد از گفتههای متهم دادگاه برای تصمیمگیری در این خصوص وارد شور شد.