عباسی در ادامه با تشبیه بحرانها به قطعی برق در چهارراه و نبود پلیس، تصریح کرد: زمانیکه یک چهارراه چراغ قرمز دارد و پلیسی هم ایستاده، ماشینها به صورت طبیعی عبور میکنند و با قرمز شدن چراغ میایستند، در چنین موقعیتی کمتر میتوانید متوجه شوید کدام راننده عصبی است، کدام باگذشت است، کدام صبور است و کدام یکی عجول است. اما اگر برق برود و چراغ قرمز کار نکند و پلیسی هم نباشد، آن وقت شما با یک صحنه جدید مواجه میشوید؛ برخی از رانندهها شروع به داد و فریاد میکنند، یک نفر از ماشین پیاده شده و میخواهد نقش پلیس را ایفا کند، برخی میخواهند حق دیگران را ضایع کنند و رد شوند، کسی از ماشین پیاده شده، سیگار میگیراند و میخندند، دیگری فحش میدهد. درواقع با قطعی برق شاهد یکسری رفتارها هستید که در شرایط عادی، آن را نمیدیدید.
زمانی که جنگ میشود و یا بیماری همهگیر میآید و سیل و زلزله رخ میدهد چیزی شبیه خاموش شدن چراغ راهنما است و رفتار انسانها در این موقعیتهای دردناک و ناراحتکننده به کار داستاننویس میآید، زیرا او دنبال نمایش جدیدی از انسان میگردد. من هم معتقدم این شرایط با همه تلخی ها برای داستاننویسان موقعیتی خاص است و قاعدتا شاهکاری از آن بیرون میآید.
نویسنده «بازیگوش» و «دختر لوتی» درباره خلق آثار کرونایی در یک سال اخیر اظهار کرد: بهنظر پاندمیها تفاوتهایی با جنگ، سیل و زلزله دارند. این بیماری آنچنان فاجعهبار نشده است، نمیخواهم بیرحمانه به موضوع نگاه کنم، تعداد زیادی از هموطنانمان از بین رفتهاند، اما در مقایسه با جنگ و بمباران و زلزله که در مدت کوتاه یک شهر را نابود میکند و تعداد زیادی آدم کشته میشوند، کمتر با فاجعه مواجه هستیم، این بیماری ذره ذره کارش را میکند و چندین هزار نفر را در یک فاصله دوساله از بین میبرد. من انتظار ندارم ادبیاتی مانند ادبیات جنگ هشتساله عراق و ایران که فضای احساسی و ایدئولوژیک مذهبی یا برای برخی ایدئولوژیک میهنپرستانه دارد، داشته باشد. از کرونا اصلا چنین انتظاری ندارم اما قطعا تاثیری در ادبیات ما خواهد داشت، حال ممکن است امسال نباشد و سال دیگری باشد. البته بهنظرم ممکن است داستان کوتاه در این زمینه داشته باشیم. در خانه کتاب و ادبیات ایران یک فستیوال داستان کرونا گذاشتیم و برای خودم جالب است که چه تعداد داستان و با چه کیفیتی میآید. حدسم این است داستانهایی خلق شود اما انتظار موج ندارم.
او درباره اینکه آیا نوشتن درباره بحرانها از جمله کرونا میتواند موجب تقویت روحیه افراد جامعه شود و مثلا در این دوران کتاب «طاعون» پیشنهاد میشد، گفت: همانطور که گفتم من انتظار موج ادبی ندارم. بخشی از سوال را باید از جامعهشناسان بپرسید، من از نگاه یک داستاننویس میگویم، من کرونا را آنقدر قدرتمند نمیدانم که بخواهد در ادبیات موج ایجاد کند. در این دوره آمار مرگ و میر قدری بالا رفته و زندگیها از روال عادی خارج شده اما آنقدر زیاد نیست، مانند جنگ که فرزند یک خانواده لباس سربازی بپوشید و به جنگ برود، در برابر دشمن قرار بگیرد، اینها سرزمینی را فتح کنند و در برهه دیگری آنها. چیزهایی که درباره «طاعون» هست در «کوری» ساراماگو هم هست اما آنها موقعیت خود را به یک شهر تقلیل میدهند و بیش از آن نمیتوانند لوکیشن بدهند، چون جواب نمیدهد، تمام افراد شهر با بیماری درگیر میشوند اما درباره کرونا اینطور نیست که همه مردم جامعه درگیر شوند. از طرف دیگر ۸۰ درصد افرادی که کرونا گرفتهاند، خوب شده و با یک بحران شخصی و خانوادگی مواجه نشدهاند، فقط بخشی کوچکی بحران داشتهاند.
عباسی درباره رمان جدید خود نیز گفت: یک رمان دارم که تازه تمام شده است و نامش را هم گذاشتهام «دختران شماره ۱۷»؛ داستان درباره کسی است که عشقی را در دو نسل از یک خانواده تجربه میکند. جنگ برایم مهم است و مانند همه کارهایم بخش از زندگی شخصیت داستان در جنگ میگذرد. اما شکل روایت و زبان داستانم با بقیه کارهایم متفاوت است، راوی برای خود روایت میکند و زبان داستان برخلاف داستانها دیگرم که رئالیستی بود، نیست. برایم انسان، عشق، جنگ و موضوع زبان و فهم انسان از ارتباط زبانی مهم بود و مقداری مسائل فلسفی زبان در این رمان وجود دارد.