گروه بین الملل: نسل جوان غزه به دلیل شرایط نامناسب ۱۵ سال گذشته در این باریکه، نسلی است که زندگی خوبی را تجربه نکرده است. محاصره، بیکاری و چهار جنگ، نسلی را به وجود آورده است که از مشکلات اجتماعی، مالی و روانی زیادی رنج میبرند.
آنها از دنیای خارج از نوار غزه، چیزی جز مطالبی که از طریق اینترنت خواندهاند یا دیدهاند نمیدانند. جوانانی که در سن ۲۰ سالگی قرار دارند بیشتر مدت زندگی خود را در این شرایط گذراندهاند و اکنون از به هدر رفتن فرصتهای زندگی رنج میبرند. این همان چیزی است که بر وضعیت روانی آنها تاثیر میگذارد.
با این حال در این جامعه مراجعه به روانپزشک همچنان مردود است و به مانند یک انگ و برچسب محسوب میشود.
خوآن پاریس، روانپزشک در سازمان پزشکان بدون مرز میگوید: «۴۰ درصد جمعیت غزه زیر ۱۴ ساله است، یعنی افرادی که کل زندگی خود را در محاصره سپری کردهاند. ۶۰ درصد جمعیت این محدوده زیر ۲۴ سال سن دارد یعنی افرادی که اغلب دوران زندگی خود را در محاصره، اشغال، انتفاضه و جنگهای مختلف گذراندهاند.»
وی با اشاره به تاثیر شدیدی که کودکان و جوانان پس از هر جنگ تجربه میکنند افزود: «بعد از چنین اتفاقهایی تحصیل تعطیل میشود چراکه مدارس تخریب شدهاند یا خانوادهها ترسیدهاند و…». وی افزود: «جوانی که چهار جنگ را شاهد بوده است تنها چیزی که درباره آینده به آن فکر میکند یک جنگ دیگر است.»
یاسین ابوعده، از نسل اول است. او در طول جنگ نمیدانست برای محافظت از خانوادهاش چه کاری باید انجام دهد و چگونه از فرزندانش محافظت کند اما تصمیم گرفت فرزندان خود را با برادرزادههایش عوض کند با این هدف که اگر خانه یکی از دو برادر بمباران شد، دستکم بخشی از خانواده زنده بماند. اما تاثیر روانی این جنگ برای او و فرزندانش زیاد بود.
وی گفت: «به دلیل شرایط، اضطراب و ترس زیاد بود و ما درباره بمباران مستقیم بسیاری از خانوادهها چیزهای زیادی شنیده بودیم، این ترس همچنان در فرزندان ما وجود دارد. برای ما دور بودن از فرزندان دشوار بود و هر بار که صدای بمباران را میشنیدم با برادرم تماس میگرفتم تا بدانم آنها زنده هستند یا نه. ما در تلاش بودیم تا از هر لحاظ چه جسمی و چه روحی و روانی از فرزندانمان محافظت کنیم.»
درباره کودکان و نسل جدید که تا ۱۰ سال سن دارند این مسائل پیچیدهتر است چراکه آنها تمام زندگی خود را در این شرایط گذراندهاند و فقط محاصره و جنگ را میشناسند. آنها خشونتهای زیادی دیدهاند، انواع ترس را تجربه کردهاند و در نتیجه مشکلات روانی زیادی را متحمل شدهاند.
مرام ابوعده که ۱۱ ساله است و در غرب غزه زندگی میکند گفت: «پدرم در طول جنگ من و برادرم را به خانه عمویم فرستاد و دو پسر عموی من به خانه ما آمدند. من آنجا خیلی ترسیده بودم. اگر با پدر و مادرم بودم اینطور نبود. والدینم میتوانستند به من احساس امنیت بدهند اما آنها فکر میکردند اگر این خانه بمباران شود برخی از اعضای خانواده زنده باقی میمانند و میتوانند به دیگران کمک کنند و بالعکس.»
امل ۱۲ ساله که ساکن بیت حانون است درباره تجربه اخیرش از جنگ گفت: «من لباسهایم، اسباببازیها و لوازمم را برای عید فطر آماده کرده بودم اما در روز عید نمیتوانستم آنها را بپوشیم یا برای جشن عید از خانه بیرون بروم. ما نمیتوانستیم سرگرم شویم یا از عید لذت ببریم، فقط صدای انفجار میآمد و احساس امنیت نمیکردیم. در طول جنگ زمانی که در خانه عمویم بودم، روح و ذهنم در خانه و در کنار خواهران و برادرانم بود. من ۱۲ ساله هستم و بزرگترین فرزندم. اسباببازیهایم را با خودم بردم زیرا آنها را خیلی زیاد دوست دارم و برادرانم را نیز دوست دارم.»
اما دانا سهویل که ۱۱ ساله است تجربه خود را اینگونه شرح میدهد: «ما در خانه خود بودیم. من انفجارهای اینجا را شنیدم. آنطرف حاشیه مزرعه و مسجد عمار بود. شیشهها ریخته بود. خانهها فرو ریخته بود. امیدمان را از دست دادیم. بعضی از مردم فرار میکردند و کادر پزشکی از ما خواستند تا به سمت بیمارستان برویم. خیلی ترسیده بودم. احساس میکردم که مرده متحرک هستم… فرشتگان از ما محافظت کردند. از ترس خیلی سریع عمل میکردیم، در سه ثانیه از پلهها پریدیم. در بیمارستان کارکنان سردخانه را برای ما آماده کردند زیرا پیش بینی میشد که خیلی از افراد کشته شده باشند.»
بر اساس آمار ارائه شده از سوی منابع مطلع و رسانههای بینالمللی، حملات هوایی اسرائیل به نوار غزه طی یازده روز جنگ و درگیری از ۱۰ تا ۲۱ ماه مه، دست کم ۲۵۴ کشته برجای گذاشت که ۶۶ تن از آنها را کودکان تشکیل میدهند.
آنها از دنیای خارج از نوار غزه، چیزی جز مطالبی که از طریق اینترنت خواندهاند یا دیدهاند نمیدانند. جوانانی که در سن ۲۰ سالگی قرار دارند بیشتر مدت زندگی خود را در این شرایط گذراندهاند و اکنون از به هدر رفتن فرصتهای زندگی رنج میبرند. این همان چیزی است که بر وضعیت روانی آنها تاثیر میگذارد.
با این حال در این جامعه مراجعه به روانپزشک همچنان مردود است و به مانند یک انگ و برچسب محسوب میشود.
خوآن پاریس، روانپزشک در سازمان پزشکان بدون مرز میگوید: «۴۰ درصد جمعیت غزه زیر ۱۴ ساله است، یعنی افرادی که کل زندگی خود را در محاصره سپری کردهاند. ۶۰ درصد جمعیت این محدوده زیر ۲۴ سال سن دارد یعنی افرادی که اغلب دوران زندگی خود را در محاصره، اشغال، انتفاضه و جنگهای مختلف گذراندهاند.»
وی با اشاره به تاثیر شدیدی که کودکان و جوانان پس از هر جنگ تجربه میکنند افزود: «بعد از چنین اتفاقهایی تحصیل تعطیل میشود چراکه مدارس تخریب شدهاند یا خانوادهها ترسیدهاند و…». وی افزود: «جوانی که چهار جنگ را شاهد بوده است تنها چیزی که درباره آینده به آن فکر میکند یک جنگ دیگر است.»
یاسین ابوعده، از نسل اول است. او در طول جنگ نمیدانست برای محافظت از خانوادهاش چه کاری باید انجام دهد و چگونه از فرزندانش محافظت کند اما تصمیم گرفت فرزندان خود را با برادرزادههایش عوض کند با این هدف که اگر خانه یکی از دو برادر بمباران شد، دستکم بخشی از خانواده زنده بماند. اما تاثیر روانی این جنگ برای او و فرزندانش زیاد بود.
وی گفت: «به دلیل شرایط، اضطراب و ترس زیاد بود و ما درباره بمباران مستقیم بسیاری از خانوادهها چیزهای زیادی شنیده بودیم، این ترس همچنان در فرزندان ما وجود دارد. برای ما دور بودن از فرزندان دشوار بود و هر بار که صدای بمباران را میشنیدم با برادرم تماس میگرفتم تا بدانم آنها زنده هستند یا نه. ما در تلاش بودیم تا از هر لحاظ چه جسمی و چه روحی و روانی از فرزندانمان محافظت کنیم.»
درباره کودکان و نسل جدید که تا ۱۰ سال سن دارند این مسائل پیچیدهتر است چراکه آنها تمام زندگی خود را در این شرایط گذراندهاند و فقط محاصره و جنگ را میشناسند. آنها خشونتهای زیادی دیدهاند، انواع ترس را تجربه کردهاند و در نتیجه مشکلات روانی زیادی را متحمل شدهاند.
مرام ابوعده که ۱۱ ساله است و در غرب غزه زندگی میکند گفت: «پدرم در طول جنگ من و برادرم را به خانه عمویم فرستاد و دو پسر عموی من به خانه ما آمدند. من آنجا خیلی ترسیده بودم. اگر با پدر و مادرم بودم اینطور نبود. والدینم میتوانستند به من احساس امنیت بدهند اما آنها فکر میکردند اگر این خانه بمباران شود برخی از اعضای خانواده زنده باقی میمانند و میتوانند به دیگران کمک کنند و بالعکس.»
امل ۱۲ ساله که ساکن بیت حانون است درباره تجربه اخیرش از جنگ گفت: «من لباسهایم، اسباببازیها و لوازمم را برای عید فطر آماده کرده بودم اما در روز عید نمیتوانستم آنها را بپوشیم یا برای جشن عید از خانه بیرون بروم. ما نمیتوانستیم سرگرم شویم یا از عید لذت ببریم، فقط صدای انفجار میآمد و احساس امنیت نمیکردیم. در طول جنگ زمانی که در خانه عمویم بودم، روح و ذهنم در خانه و در کنار خواهران و برادرانم بود. من ۱۲ ساله هستم و بزرگترین فرزندم. اسباببازیهایم را با خودم بردم زیرا آنها را خیلی زیاد دوست دارم و برادرانم را نیز دوست دارم.»
اما دانا سهویل که ۱۱ ساله است تجربه خود را اینگونه شرح میدهد: «ما در خانه خود بودیم. من انفجارهای اینجا را شنیدم. آنطرف حاشیه مزرعه و مسجد عمار بود. شیشهها ریخته بود. خانهها فرو ریخته بود. امیدمان را از دست دادیم. بعضی از مردم فرار میکردند و کادر پزشکی از ما خواستند تا به سمت بیمارستان برویم. خیلی ترسیده بودم. احساس میکردم که مرده متحرک هستم… فرشتگان از ما محافظت کردند. از ترس خیلی سریع عمل میکردیم، در سه ثانیه از پلهها پریدیم. در بیمارستان کارکنان سردخانه را برای ما آماده کردند زیرا پیش بینی میشد که خیلی از افراد کشته شده باشند.»
بر اساس آمار ارائه شده از سوی منابع مطلع و رسانههای بینالمللی، حملات هوایی اسرائیل به نوار غزه طی یازده روز جنگ و درگیری از ۱۰ تا ۲۱ ماه مه، دست کم ۲۵۴ کشته برجای گذاشت که ۶۶ تن از آنها را کودکان تشکیل میدهند.