وی ادامه داد: او مشغول به کار شد اما عصر همان روز اول وقتی به خانه برگشتم با اثاثیه بههمریخته روبهرو شدم. هر چه مادرم را صدا میزدم کسی جواب نمیداد تا اینکه دیدم بیهوش در یکی از اتاقها افتاده است. وحشت کردم و به اورژانس زنگ زدم. مادرم به بیمارستان انتقال یافت و تحت درمان قرار گرفت. پزشکان میگفتند که اگر بهموقع مادرم را به بیمارستان نمیرساندیم جانش را از دست میداد. آنجا بود که متوجه شدم پرستاری که استخدام کردم، مادرم را بیهوش کرده و تمام طلاهایش را دزدیده است.
سرقتهای سریالی
این تنها سرقت پرستار قلابی نبود و در مدتی کوتاه چند شکایت مشابه دیگر هم پیشروی تیم تحقیق قرار گرفت که نشان میداد زن جوان با نقشهای حسابشده و بهصورت سریالی دست به سرقت اموال زنان و مردان سالمند میزند. اکثر طعمههای این زن افراد مسن و بیمار و کسانی بودند که اختلال حواس داشتند.اگرچه متهم برای اینکه ردی از خودش بهجا نگذارد از سیمکارتهای مختلف برای شناسایی طعمههایش و تماس با آنها استفاده کرده بود اما سرانجام با انجام اقدامات اطلاعاتی پلیس شناسایی شده و در عملیاتی غافلگیرانه دستگیر شد. او در بازجوییها به سرقتهای سریالی اقرار کرد و با قرار قانونی بازداشت شد و برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران اداره پنجم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.
اشک پشیمانی
زن جوان مدام اشک میریزد و آرام و قرار ندارد. میگوید چند روز دیگر عروسی دخترش است و او نمیداند چطور به خانوادهاش ماجرای دستگیریاش را بگوید. زن جوان میگوید هیچکس از سرقتهای او اطلاعی نداشت و تصورش را هم نمیکرد که به این زودی گیر بیفتد. او درخصوص انگیزه و شگرد سرقتهایش توضیح میدهد.
انگیزهات از سرقت چه بود؟
هم بدهی داشتم و هم باید رد مال میکردم. از سوی دیگر عروسی دخترم نزدیک بود و باید پول جهیزیه او را هم جور میکردم.
گفتی رد مال؟ سابقه قبلیات چه بود؟
من قبلا به جرم سرقت بازداشت شده بودم. در خانه پیرمردی کار میکردم که اختلال حواس داشت. یک روز در غذای او قرص خوابآور ریختم و کارت عابربانکش را سرقت کردم. داخل حساب او ۱۵۰میلیون تومان پول بود که همه آن را خالی کردم اما مدتی بعد بچههایش متوجه ماجرا شدند و از من شکایت کردند. وقتی بازداشت شدم همه پولهای دزدی را خرج کرده بودم. برای همین وثیقه گذاشتم و تعهد دادم بهزودی این مبلغ را جور خواهم کرد و اینطوری بود که آزاد شدم.
در سابقه قبلیات از چند نفر سرقت کردی؟
همان یک شاکی بود که گیر افتادم.
همیشه از یک شگرد استفاده میکردی؟
دفعه دوم برای اینکه گیر نیفتم، روش تازهای داشتم. روشی که یکی از دوستانم به من آموزش داده بود. او گفت برای اینکه ردی از خودت بهجا نگذاری باید با یک سیمکارت دیگر بهدنبال شناسایی سالمندان پولدار بروی. من بهعنوان مسافر سوار خودروها میشدم و با رانندهها طرح دوستی میریختم. به آنها میگفتم مدارکم را گم کردهام و نمیتوانم سیمکارت تهیه کنم. از آنها میخواستم با مدارکشان برایم یک سیمکارت اعتباری ارزانقیمت بخرند.
رانندهها هم برای اینکه ارتباطشان را با من ادامه بدهند برایم سیمکارت میخریدند. مرحله بعدی نقشهام این بود که در یکی از سایتها بهدنبال آگهی استخدام پرستار و مراقب سالمند میگشتم. با همان سیمکارتهایی که رانندهها برایم خریده بودند به شمارهها زنگ میزدم. بعد از اینکه بر سر قیمت توافق میکردیم به خانهها میرفتم. از قبل داروی بیهوشی تهیه کرده و ماسک هم به چهره میزدم تا شناسایی نشوم. معمولا در همان روز نخست کاری اقدام به بیهوش کردن زنان و مردان سالخورده کرده و طلاهایشان را میدزدیدم.
داروهای خوابآور را چطور به طعمههایت میدادی؟
معمولا لابهلای داروهایی که بهخاطر بیماریهایشان باید مصرف میکردند به آنها میدادم. زنان و مردان پیر هم به خیال اینکه داروهایشان است همراه آب مینوشیدند و ساعتی بعد از هوش میرفتند. من هم در فرصتی مناسب پول، طلا و سکههایی که خانه بود را پیدا کرده و سرقت میکردم. خیلی زود هم خانه را ترک میکردم. خیالم راحت بود که هیچ ردی از خودم بهجا نگذاشتهام. اما خبر نداشتم که لو میروم.
خانوادهات کجا هستند؟ خبر داشتند که سرقت میکردی؟
نه. خیلی پشیمانم. آبرویم رفته است. چند روز دیگر عروسی دخترم است و نمیدانید با چه مشقتی برایش جهیزیه جور کردم. همسرم مدتهاست که بیکار شده و من ناچار شدم نقشه دزدی بکشم. اما حالا که دستگیر شدم میبینم اصلا به آبروریزی و گرفتارشدنم نمیارزید. آنها اصلا خبر نداشتند که من یک سارق هستم.