بیم از قبولنشدن در دانشگاه و امید برای شروع مرحله جدیدی از تحصیل و زندگی در میدان علمی بزرگتری به نام دانشگاه. دانشآموزان و خانوادههایشان هزینه مالی و زمان زیادی برای ورود به دانشگاههای معتبر و رشته مورد علاقهشان صرف میکنند، به امید اینکه جایگاه علمی، اجتماعی و شغلی مناسبتری پیدا کنند و تحرک اجتماعی از رهگذر تحصیلات بهویژه تحصیلات عالی نصیب آنها شود.
تجربیات من و سایر همکارانم در دانشگاه از مسئله و چالش بزرگی حکایت دارد. مسئله بیانگیزگی، بیرغبتی و عدم تلاش جدی برای علمآموزی در دانشگاه. اغلب دانشآموزان که با آرزوی زیاد وارد دانشگاه میشوند متأسفانه بهدنبال کسب مهارتهای علمی و آکادمیک نیستند و تنها زمانی جدی هستند که بحث نمره به میان میآید.در انتهای ترم تحصیلی است که اغلب دانشجویان اندکی فعال میشوند اما فعالیت و چانهزنی برای مطالعه کمتر در شب امتحان. اغلب دانشجویان در مباحثه علمی شرکت نمیکنند و رغبت و انگیزهای برای پژوهش و یادگیری نشان نمیدهند.
غیبتهای زیاد، بیدقتی، سرهمبندیکردن وظایف علمی واگذارشده به آنها، بیتفاوتی به مباحث عمیق علمی و نداشتن مهارت گوشدادن فعالانه بخشی از مسائلی است که گریبانگیر کلاسهای درس دانشگاه است. تعداد کمی در هر کلاس انگیزه و تلاش کافی برای مباحث علمی دارند و فعالیت آموزشی و پژوهشی را با دقت زیاد دنبال و در گفتوگوهای علمی شرکت میکنند.
اغراق نیست اگر بگویم در کلاس ۳۰ نفره به تعداد کمتر از انگشتان یک دست دانشجو به معنی جوینده دانش وجود دارد. اغلب دانشجویان ضعیف، بیانگیزه و بیعلاقه هستند که کمترین تلاشی برای فهم مسائل علمی و انجام کار پژوهشی و افزایش مهارتهای علمی انجام نمیدهند.
دغدغه اغلب دانشآموزانی که وارد دانشگاه میشوند اشتغال است. بهعبارتی برای یافتن شغل مناسبتر میدان علم را انتخاب کردهاند. برخی نیز دانشگاه را به مثابه فضایی کمتر نظارتشده، برای تفریح و سرگرمی در نظر میگیرند با این تلقی که تفریح و فراغت در فضاهای دیگر چندان ممکن نیست و فضای دانشگاه امکان بهتری برای این کار فراهم میکند. عادتواره و خصلت بسیاری از دانشجویانی که از سد کنکور میگذرند با میدان علم و پژوهش سازگار نیست و به قول بوردیو، جامعهشناس فرانسوی، شاهد ناسازی بین عادتواره و میدان هستیم.
میدان دانشگاه و علم منطقی دارد که اغلب دانشجویان با آن آشنا نیستند و نمیتوانند خود را با آن هماهنگ کنند. این افراد در دانشگاه بهمثابه ماهی خارج از آب هستند. تنها مؤلفه مهم از نظر اغلب دانشجویان نمره است نه مهارت علمی. نمرهای که با شب امتحان به دست میآید و در حافظه بلندمدت کمتر جای میگیرد. دانشآموزان قبل از ورود به دانشگاه باید بیندیشند آیا شور، اشتیاق و پشتکار لازم برای موفقیت در این میدان تازه را دارند یا خیر؟
اینکه فرصتهای شغلی هر رشته بهمراتب کمتر از تعداد فارغالتحصیلان است، به سیاستهای آموزش عالی برمیگردد و در این میان دانشجویان بیتقصیر هستند. نااطمینانی از آینده، بیکاری بالای فارغالتحصیلان دانشگاهی، کاهش فرصتهای تحرک اجتماعی از رهگذر تحصیلات، بیثباتی اقتصاد کلان، نبود شور علمی و پژوهش، کاهش امکانات رفاهی دانشگاهی، بهروزنبودن دانش برخی استادان و عدم توانمندی بهکارگیری روشهای جذاب آموزشی در شکلگیری بیانگیزگی و بیتفاوتی علمی نقش دارد.
بهعبارتی ساختارهای کلان جامعه است که چنین مسئلهای را دامن زده است. نداشتن اشتیاق و شور علمی فقط محدود به دانشجویان نیست و شامل برخی استادان نیز میشود تا جایی که گاهی بیعلاقهبودن دانشجویان و بیانگیزگی استادان مرگ کلاس درس دانشگاهی را رقم میزند. تاریخ علم نشان میدهد که توسعه علم و دانش همیشه در شرایط ثبات و رفاه حاصل نشده است. تلقی اغلب دانشجویان این است که رابطه میان تحصیلات و موفقیت در زندگی و یافتن شغل ازهمگسیخته شده است.بیانگیزگی، رخوت و عدم تلاش، جوانان را در عرصه علمی و شغلی ناموفق میکند. تا یک دهه قبل برخی دانشجویان عالی و ممتاز و اغلب متوسط بودند و تعداد کمی از دانشجویان بیانگیزه و در مباحث علمی ضعیف بودند اما امروزه شاهد هستیم که اغلب بیعلاقه و تعداد کمی عالی و ممتاز هستند و فاصله میان آنها بسیار زیاد است.
در این میان مباحث علمی و پژوهشی بین تعداد بسیار کمی از دانشجویان باانگیزه و علاقهمند و استاد شکل میگیرد و بقیه حتی تماشاچی هم نیستند و سر در گریبان خویش دارند. اکثریت هیچ مزیت و منفعتی در علم و تحصیل نمیبینند یا بازیگران توانمند میدان علم نیستند. بر این اساس، تلاش و هزینه چندساله دانشآموزان و خانوادههایشان و خوشحالی بعد از قبولی در دانشگاه برای اغلب افراد هیاهو برای هیچ است.
بیانگیزگی و بلاتکلیفی دانشجویان گاهی تا سال آخر کارشناسی هم ادامه پیدا میکند. تلاش استادان برای ایجاد انگیزه و فعالیت اثرگذار علمی برای برخی دانشجویان که عادتواره و خصلت علمی دارند، مؤثر است اما تعداد زیادی از دانشآموزان خصلتشان با میدان علم و پژوهش سازگار نیست و بهتر است از همان ابتدا وارد میدانهای دیگر مانند کسبوکار شوند. باید فشار اجتماعی برای دانشجوشدن برداشته شود چهبسا بسیاری از این افراد در سایر میدانهای اجتماعی موفقتر عمل میکنند و بازیگران موفق عرصههای دیگر هستند. ورود این افراد به دانشگاه هدردادن زمان و هزینه خود، خانوادهشان و کشور است.