دختر جوانی یکی از دستبندها را برمیدارد و روی دستش امتحان میکند. کمی سبک و سنگین میکند و بعد دستبند را سر جایش میگذارد، قیمت بالا نیست اتفاقاً خیلی هم مناسب است البته صاحب مغازه میگوید: «ما اینجا در تهران مجبوریم کمی گرانتر از شهرستان بدهیم ولی باز خیلی ارزانتر از جنسهای وارداتی و جنسهای مشابه درمیآید، تازه اینها صنایع دستی هم هست.»
صاحب فروشگاه از فروش صنایع دستی در تهران راضی نیست. او میگوید: «اینجا باید کلی جنس بخوابد اما فروش نداریم. وقتی جنس زیادی از شهرستان میآورم و روی دستم میماند چرا باید جنس جدید بیاورم؟ نهایتش ۴، ۵ میلیون جنس میگذارم در مغازه و اگر فروش رفت باز میآورم. باور کنید همین ۴، ۵ میلیون هم فروش نمیرود. در شهر خودمان فروش بیشتری داریم. آنجا مردم خودشان از صنایع دستی محلی استفاده میکنند و علاقه بیشتری نشان میدهند. مسافر هم که میآید دوست دارد خرید کند. مسافرها عاشق کارهای ما هستند حتی به همدیگر آدرس میدهند که اگر به شهر ما آمدند سراغ فلان فروشگاه بروند و فلان چیز را بخرند یا سفارش میدهند برایشان خرید کنند، حالا یا برای هدیه یا برای مصرف خودشان. اما نمیدانم همین مسافرها چرا وقتی به تهران برمیگردند دیگر علاقهای به خرید صنایع دستی ندارند. همان دستبندها و صنایع دستی را ما در تهران هم میفروشیم اما آنجا که میآیند دیگر میلی به خرید نشان نمیدهند. انگار در سفر آدم شرایطی دارد که دوست دارد خرید کند اما در شهر خودش به وسایل زینتی و چیزهای تزئینی و صنایع دستی اهمیتی نمیدهد.»
حمید اهل اصفهان مغازه کوچکی در تهران اجاره کرده و کار معرق انجام میدهد. در اصفهان پیش استاد خوبی آموزش دیده و کارش هم خوب است. فکر میکرد در تهران فروش خیلی خوبی داشته باشد با توجه به این که در اصفهان مشتریهای زیادی به فروشگاهی که در آن کار میکرد میآمدند و توجه زیادی به کارهای دستی نشان میدادند اما در تهران اوضاع فروش خوب نیست. او میگوید: «اینجا خیلی به صنایع دستی علاقه ندارند و این برای من با توجه به شهری که در آن بزرگ شدهام عجیب است. در اصفهان مردم میناکاری و معرق را میخرند و در خانهشان میگذارند یا سفره قلمکار را به صورت رومیزی استفاده میکنند. میخواهم بگویم صنایعدستی در زندگی روزمرهشان جای دارد اما اینجا توجه خاصی نشان نمیدهند. من میبینم که در تهران مردم بیشتر تابلوهای نقاشی خارجی دوست دارند یا چیزهایی که کار دست نیست. خیلی بد است که بعضیها میآیند و کارهای معرق را میبینند و میگویند قشنگ است اما قدیمی شده و دیگر مُد نیست. مگر صنایع دستی قدیمی میشود؟! من سعی میکنم طرحهای جدیدی را به کارهایم اضافه کنم اما باز خیلی مورد توجه قرار نمیگیرد. البته بخشی از آن به شرایط اقتصادی مردم هم برمیگردد ولی من میبینم همین مردمی که اینجا علاقه خاصی به صنایع دستی ندارند اگر اصفهان بروند حتماً یک تکه صنایع دستی تهیه میکنند. این نشان میدهد که خرید صنایع دستی به صورت فرهنگ درنیامده و ما در فرهنگمان این را نداریم و گاهی فقط از سر عادت به این که حتماً در سفر سوغات آن شهر را بخریم، به خرید صنایع دستی اقدام میکنیم.»
مهدیه امینی اهل یزد و در کار بافت پارچه و منسوجات است. او میگوید: «وقتی که به تهران آمدم فکر میکردم نتیجه خیلی خوبی بگیرم چون چند بار در نمایشگاههای صنایع دستی تهران شرکت کرده بودم و بازدیدکنندگان بافتههای مرا خیلی دوست داشتند. من شال و حوله و دستمال و چیزهایی از این دست میبافم. دستگاه بافندگیام را به تهران آوردم و مغازه اجاره و شروع به کار کردم. به نظرم آمد اینجا خیلی باید استقبال بشود اما این طور نشد. حولههای آبگیر که در نمایشگاه صنایع دستی میفروختیم و خیلی طرفدار داشت، در مغازه که میآید دیگر توجه را جلب نمیکند. حالا شاید به خاطر جو نمایشگاه است که مردم علاقه نشان میدهند یا فقط کسانی که نمایشگاه میآیند صنایع دستی دوست دارند. شالهای دارایی بافی که میبافتم در نمایشگاه همهاش فروش رفت و اتفاقاً خیلیها میآمدند و میگفتند کاش شما دوباره اینجا نمایشگاه بگذارید یا آدرس فروشگاه مرا در یزد میگرفتند اما وقتی در خود تهران مغازه زدم کار و بارم کساد شد. خیلی عجیب است که مردم در برابر یک محصول در دو مکان، واکنش متفاوت نشان میدهند. شاید هم به خاطر این است که صنایع دستی جایگاه خاصی در زندگی ما ندارد البته چیزهایی که من تولید میکنم مصرف روزانه دارد ولی میبینم همین دخترهای جوانی که در نمایشگاه از طرحهای من خوششان میآید الان ترجیح میدهند شال و روسریهای چینی وارداتی بخرند یا طرحهایی که برگرفته از طرحهای روز دنیا باشد. در کل اجناسی که در نمایشگاههای صنایع دستی مورد علاقه و استقبال مردم قرار میگیرند در حالت عادی با استقبال مواجه نمیشوند. کسی که خوراکی میفروشد هر جا باشد خوراکیاش را میفروشد مثلاً کسانی که در این نمایشگاهها ترشی و مربا میفروشند هر جای شهر باشند کارشان به همان شکل است اما در مورد صنایع دستی این طور نیست.»
حسام اکبری، کارشناس صنایع دستی، هم در این باره حرفهای جالب توجهی دارد. او میگوید: «ما به بسیاری از شهرها و استانها میرویم و با کارهای شاغلان در عرصه صنایع دستی آشنا میشویم اما مسأله این است که تمام صنایع دستی استانها لزوماً در تهران و مرکز طرفدار ندارند. شاغلان این حوزه اگر میخواهند در تهران برای خود بازاری پیدا کنند باید با سلیقه روز حرکت کنند و این چیزی است که در طرحها و نقشهایشان باید رعایت کنند. مثلاً ما الان صنایع دستی بلوچ را داریم که بسیار مورد توجه مردم قرار گرفته است. این دستبندها و گردنبندهای بلوچ سوزندوزی چیزی نبوده که خود زنان و دختران بلوچ استفاده میکردند اما سوزندوزیهایی که روی لباسهایشان بوده آمدند تبدیل کردهاند به دستبند که در تمام شهرها بسیار مورد توجه قرار گرفته است. اگر بخواهند همان پیراهن بلوچی خودشان را تولید کنند و بفروشند شاید در تهران طرفدار چندانی نداشته باشد یا آن قدر گران دربیاید که مردم نتوانند آن را خریداری کنند اما به شکل دستبند و گوشواره هم قیمتش مناسب میشود و هم کاربردیتر است. یا گلدوزیها و جاجیم بافیهای خراسان به شکل کوسن درآمده که در شکل زندگی شهری مورد استفاده است؛ در حالی که در روستاها از اینها برای پشتی یا زیرانداز استفاده میکنند. در روستا پارچههای گلدوزی شده را رورختخوابی میکنند اما در تهران اخیراً مصرف پرده پیدا کرده و اتفاقاً خیلی هم طرفدار دارد. پس باید کاری کنیم که صنایع دستی مورد استفاده قرار گیرد و فقط یک جنس زینتی نباشد.»